روایت اصغر نوری از نقش و اهمیت مهدی سحابی در تاریخ ترجمۀ ادبی ایران
مهدی سحابی، مترجم، نویسنده، نقاش و مجسمهساز برجسته، ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس بر اثر سکتۀ قلبی درگذشت. سحابی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۱، مدتی در روزنامهنگاری و عکاسی فعالیت داشت و سپس به ترجمه، نویسندگی و نقاشی روی آورد. او با تسلط بر زبانهای ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی، آثار نویسندگان شاخصی را به فارسی ترجمه کرد. مهمترین دستاورد ادبی او ترجمۀ مجموعۀ هفتجلدی «در جستجوی زمان از دسترفته» مارسل پروست است که بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. همچنین ترجمههای او از آثار لویی فردینان سلین قابل توجه است. سحابی رمانهای «مرگ قسطی»، «قصر به قصر» و «دستۀ دلقکها» را از سلین به فارسی ترجمه کرده است. «مادام بوواری»، «تربیت احساسات»، «بارون درختنشین»، «مرگ آرتمیو کروز»، «گارد جوان»، «مزدک»، «همه میمیرند»، «دانۀ زیر برف»، «مکتب دیکتاتورها»، «خروج اضطراری»، «مون بزرگ»، «خوشیها و روزها»، «آب، بابا، ارباب»، «دوست بازیافته»، «مونته دیدیو کوه خدا» و «سرخ و سیاه» از دیگر ترجمههای مهدی سحابیاند. سحابی بخشی از رمان «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» را نیز از سلین به فارسی ترجمه کرده بود. پس از درگذشت او، اصغر نوری این ترجمۀ نیمهکاره را ادامه داد و آن را به پایان رساند و در نشر مرکز منتشر کرد. نوری در این کار تلاش کرد لحن و سبک ترجمۀ سحابی را حفظ کند تا کتاب در نهایت صدایی یکدست داشته باشد.
از قلههای ترجمۀ ادبی
اصغر نوری در گفتوگو با ایبنا دربارۀ اهمیت مهدی سحابی در تاریخ ترجمه ایران میگوید: «مهدی سحابی یکی از قلههای ترجمه ادبی در ایران است. این جایگاه، هم بهخاطر کارنامۀ درخشان و ترجمۀ رمانهای بسیار مهمی است که به فارسی برگرداندهاند، از جمله ترجمۀ هفتجلدی «در جستجوی زمان از دسترفته» اثر مارسل پروست، و هم بهخاطر ترجمههای برجستهشان از آثار نویسندگانی مانند سلین. بهویژه ترجمه پروست در کارنامۀ ایشان جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا این رمان عظیم و هفتجلدی یکی از بزرگترین آثار تاریخ ادبیات جهان است. ترجمۀ کامل این رمان، بهدلیل فرم پیچیده و زبان دشوارش، پیش از سحابی توسط مترجمان دیگر مورد توجه قرار نگرفته بود. اما او با ترجمۀ این اثر، میراثی ماندگار در زبان فارسی برجای گذاشت. در کنار پروست، ترجمۀ آثار فردینان سلین نیز از نقاط درخشان کارنامۀ مهدی سحابی است. سلین تنها یک رماننویس معمولی نبوده، بلکه یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم بهشمار میرود و زبانی بسیار خاص و دشوار دارد، حتی برای فرانسویزبانها. سحابی در سه ترجمهاش از سلین، یعنی «مرگ قسطی»، «دسته دلقکها» و «قصر به قصر»، توانست زبان و لحن سلین را در فارسی بازآفرینی کند. سحابی حتی ترجمۀ کتاب چهارم سلین با عنوان «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» را نیز آغاز کرده بود، اما با درگذشت او، ترجمه نیمهتمام ماند. بعدها نشر مرکز از من خواست ادامۀ ترجمه را انجام دهم؛ نیمی از کار را سحابی ترجمه کرده بود و نیم دیگر را من ادامه دادم. این اثر در سال ۱۴۰۱ توسط نشر مرکز منتشر شد. برای من افتخار بزرگی بود که توانستم در ادامه راه او قدمی بردارم. در میان ترجمههای او، آثاری چون «مادام بوواری» و «تربیت احساسات» از فلوبر نیز جایگاه ویژهای دارند. من پیشتر نیز برای یادگیری ترجمه، آثار مهدی سحابی را همچون کلاس درس مطالعه میکردم؛ ترجمههای او را کنار متن اصلی میگذاشتم و سطر به سطر پیش میرفتم. این تجربه بسیار آموزنده بود. البته این روش را برای یادگیری از مترجمان بزرگی مانند نجفی، رضا سیدحسینی و منوچهر بدیعی نیز به کار بردهام. اما زمانی که ترجمۀ نیمهتمام سحابی از سلین را ادامه میدادم، با دقتی تازهتر به سبک او نگاه کردم و متوجه شدم چقدر مترجمی دقیق است. او همیشه به معنا وفادار است و بدون کموکاست آن را منتقل میکند، در حالی که سبک نویسندۀ اصلی را نیز در فارسی بازآفرینی میکند. ترجمههای او بازآفرینی کاملاند، نه صرفاً برگردان لفظی.»
بازآفرینی سبک نویسندگان گوناگون
اصغر نوری در ادامه افزود: «ویژگی مهم دیگر در کارنامۀ سحابی این است که در همه آثارش بازآفرینی سبک نویسنده را میبینیم. اگر ترجمههای او از نویسندگان مختلف مانند استاندال، فلوبر و سلین را کنار هم بگذاریم، با نثرهای کاملاً متفاوت فارسی روبهرو میشویم. خودش در مصاحبهای گفته بود: مترجم سبک ندارد؛ مترجم باید سبک نویسنده را در فارسی بازآفرینی کند. یعنی نثر مترجم در آثار مختلف نباید شبیه هم باشد، زیرا نویسندگان اصلی نیز سبکهای متفاوتی دارند. سحابی از معدود مترجمانی بود که به معنای واقعی این اصل را در کار خود پیاده کرده بود؛ در هر کتاب، با توجه به سبک نویسنده، رویکرد زبانی و نحوی متفاوتی انتخاب میکرد.زبان فارسی در ترجمههای سحابی متناسب با حالوهوای نویسنده است؛ جملهبندی، لحن و سطح زبانی هر کتاب دقیقاً متناسب با فضای اثر اصلی انتخاب شده است. وقتی متن فرانسوی را میخوانیم، میبینیم چقدر انتخابهای زبانی سحابی درست و نزدیک به لحن نویسنده است. در ترجمههای سحابی، مثلاً در آثار فلوبر مانند «تربیت احساسات»، با زبانی آرام، کلاسیک و هماهنگ روبهرو میشویم؛ اما در ترجمه سلین با زبانی تند و گفتاری مواجهیم. این تفاوتها نشان میدهد که او در ترجمۀ اثر هر نویسنده، زبان ویژه آن نویسنده را در فارسی خلق کرده است. پیش از او چنین ویژگیهایی را در کارهای نجف دریابندری میتوان دید. همانگونه که دریابندری در ترجمه از زبان انگلیسی، سبک نویسندگان را بازآفرینی میکرد، سحابی نیز در ترجمه از زبان فرانسه همین کار را انجام داد. ترجمههای هر دو، چنان است که گویی نویسنده اصلی اثر را به فارسی نوشته است. من داستانهای مهدی سحابی را نیز خواندهام. به نظرم او میتوانست نویسندهای پرکارتر و بزرگتر از آنچه امروز میشناسیم باشد. در داستانهایش میتوان شباهتهایی با انتخابهایش در ترجمه دید. اما چون ترجمۀ حرفهای زمان و تمرکز زیادی میطلبد، شاید فرصتی برای پرداختن بیشتر به نویسندگی نداشت. با این حال، آثار داستانیای که از او منتشر شده، نشان میدهد استعداد نویسندگی بالایی داشته است.» به گفتۀ نوری از نظر تبار فکری، مهدی سحابی دنبالهرو نسل مترجمانی بود که در کنار دقت زبانی، رویکردی پژوهشگرانه و مسئولانه نسبت به ترجمه داشتند و در ادامه میگوید: «سحابی در جوانی برای تحصیل سینما به ایتالیا رفت، اما تحصیلاتش را نیمهتمام گذاشت و مدتی در کشورهای مختلف اروپایی فعالیت داشت. پس از بازگشت به ایران، به روزنامهنگاری و عکاسی خبری پرداخت. همکارانش از او بهعنوان روزنامهنگاری جسور و پژوهشگر یاد میکنند، بهویژه در سالهای پرالتهاب پیش و پس از انقلاب. پس از مدتی از کار روزنامهنگاری را کنارهگیری کرد و تمرکزش را بر ترجمه گذاشت. سحابی مترجمی پژوهشگر بود. او نهتنها از فرانسه، بلکه از زبانهای ایتالیایی و انگلیسی نیز ترجمه کرده است. با روحیهای پژوهشگرانه، در ادبیات جهان جستوجو میکرد تا نویسندگانی را بیابد که آثارشان هنوز به فارسی ترجمه نشده، اما ارزش ادبی بالایی دارند. گاهی نیز نویسندگان تازهنفس را معرفی میکرد. این رویکردِ پژوهشی از جنبههای ارزشمند کار اوست.»

