روایت سیدعلی میرموسوی از پروژه فکری زندهیاد داوود فیرحی
آبان ۱۳۹۹ خبر درگذشت داود فیرحی، نظریهپرداز و پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام، جامعه فرهنگی ایران را بهتزده کرد. فیرحی نابهنگام و در آستانه پختگی فکری و ثمربخشی اندیشهای بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. تلاش فیرحی در آثاری چون «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» «فقه و سیاست»، «آستانه تجدد»، «دولت مدرن و بحران قانون»، «پیامبری و قرارداد» و «عاشورا، فساد و اصلاح» بر آن بود تا ناراستیهای نظری در خصوص سنت و تجدد را پی گیرد، پروژهای که با درگذشتش ناتمام ماند. سیدعلی میرموسوی، دانشیار دانشگاه مفید و از دوستان نزدیک دکتر فیرحی که خود صاحب آثاری چون «دولت، مصلحت، بنیانهای نظری»، «بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام» و «مبانی حقوق بشر» است در گفتوگو با ایبنا دربارۀ ارتباط و دوستی با فیرحی گفته: «من چند دهه افتخار آشنایی و دوستی صمیمانه با زندهیاد دکتر فیرحی را داشتم. تقریباً تمامی آثار ایشان را خواندهام و برخی از آنها را بهعنوان متن درسی تدریس کردهام و یا در نشستهای نقد که دربارۀ آنها برگزار میشد به طرح بحث پرداختهام.»
به دنبال خوانشی دمکراتیک از اسلام
میرموسوی در ادامه دربارۀ سیر فکری مرحوم فیرحی میگوید: «چنانکه در جایی دیگر گفتهام، کلیت پروژۀ فکری ایشان را میتوان ارائه خوانشی دمکراتیک از اسلام با رویکردی فقهی دانست. او در جستوجوی راهی سوم در میانه بنیادگرایی و تجددخواهی سکولار بود و پروژۀ فکری خود را در چارچوب برنامههای پژوهشی و آموزشی خود در دانشگاه و حوزه پیش میبرد. او در مرحلۀ نخست به بررسی چگونگی شکلگیری خوانش اقتدارگرایانه از اسلام پرداخت و در این راستا از دیرینهشناسی و تبارشناسی فوکو بهره برد. در ادامه تلاش کرد با بررسی تاریخ تحول دولت در اسلام، چگونگی شکلگیری دولتهای اقتدارگرا را توضیح دهد. سپس به بررسی نظریههای نظام سیاسی در دو سنت فکری شیعه و اهل سنت پرداخت و عناصر اقتدارگرا و دمکراتیک این نظریهها را تحلیل کرد. در مرحلۀ دوم به اندیشۀ سیاسی شیعه در دوران جدید پرداخت و چگونگی شکلگیری فقه سیاسی دمکراتیک در دو مقطع مشروطه و جمهوری اسلامی را توضیح داد. در مرحلۀ آخر، دولت مدرن و چالشهای آن را در کانون تأملات خود قرار داد و برای ارائه خوانشی سازگار از اسلام با دموکراسی و دولت مدرن تلاش کرد. فیرحی فقه را برجستهترین دانش عملی در جهان اسلام و جایگزین حکمت عملی در فلسفه کلاسیک میدانست. از این رو، معتقد بود هرگونه تحول سیاسی از جمله گذار به دموکراسی برای تثبیت و تداوم خود به همراهی فقه نیاز دارد. از نظر او، راه برونشد از بنبست دموکراسی در جهان اسلام و ایران، تدوین الهیاتی دمکراتیک با تمرکز بر فقه است.»
بازاندیشی انتقادی در سنت
سیدعلی میرموسوی دربارۀ نوآوریهای دکتر فیرحی در فقه سیاسی میگوید: «نوآوریهای ایشان در فقه سیاسی را میتوان در چند مورد بیان کرد: نخست، توصیف و تحلیل وجوه اقتدارگرایانه در فقه سیاسی کلاسیک که از نظر او ریشه در ساختار قدرت داشت. دوم، بررسی و تقویت هنجارها و قواعد فقهی که میتواند به دمکراتیک شدن توزیع قدرت کمک کند. سوم، بازخوانی و تفسیر اندیشۀ فقهای مشروطهخواه بهویژه نایینی که نمونهای روشن از تعامل فقه و دموکراسی در اندیشۀ سیاسی جدید شیعه محسوب میشود. سرانجام، تلاش برای توجیه فقهی برخی از مفاهیم و نهادهای دموکراسی همچون تحزب که در کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» انجام شد. تلاش ایشان برای آشتی فقه سنتی و آموزهها و ارزشهای جهان جدید در حوزۀ سیاست بر این باور استوار بود که تأسیس اندیشۀ سیاسی جدید از راه بازاندیشی انتقادی در سنت امکانپذیر است. از آنجا که او فقه را برترین دانش عملی در سنت اسلامی میدانست، لاجرم مسیری برای نواندیشی و اصلاح دینی غیر از فقه نمیدید. او در این مسیر با روش خاص خود حرکت میکرد؛ روشی که با اجتهاد سنتی حوزوی، تفاوتهای آشکار داشت. او با جستوجو در لابهلای متون و آثار فقهی و با بهره بردن از یافتههای دانش و اندیشۀ سیاسی جدید تلاش میکرد، مفاهیم و قواعدی را بیابد که گنجایش تفسیری سازگار با آموزهها و ارزشهای مدرن را داشته باشد. برای نمونه در کتاب «فقه سیاسی و فقه مشروطه» کوشید تا مبنایی فقهی برای آموزه تقدم حق بر تکلیف، که از بنیادهای اندیشۀ سیاسی مدرن است، بیابد. در این راستا به بررسی مجاری تولید حق در فقه پرداخت و از اصول عملیهای همچون اباحه، برائت و حریه که اصل را بر عدم تکلیف میگذارد برای اثبات تقدم حق بر تکلیف بهره برد. او توانست از درون سنت فقهی، راهی برای توجیه حقوق بنیادین انسان بهویژه آزادی و تقدم نسبی آن بر تکلیف بیابد. اما این راه محدودیتهایی داشت و یارای ایستادگی در برابر نصوص دینی محدود کننده حقوق انسان را نداشت زیرا اصول عملیه مورد استناد او در جایی کاربرد دارد که پای نص دینی و بهاصطلاح اماره در کار نباشد. بنابراین توفیق او در این مسیر چندان راهبردی نبود، ولی خوانشی متفاوت از سنت فقهی ارائه میکرد که با خوانشهای ناسازگار و اقتدارگرایانه رقابت کند.»
حلقه فیرحی
میرموسوی دربارۀ تأثیر آراء و نظرات فیرحی در حوزه و دانشگاه میگوید: «استاد فیرحی در حوزه نیز چهرهای شناخته شده بود و اعتبار رو به رشدی داشت اما جایگاه دانشگاهی او برجستهتر بود. دانشگاهیان همواره از او بهعنوان استاد نمونه یاد میکردند و رابطهای بسیار نزدیک و دوستانه با او داشتند. با وجود بیمهریهایی که از سوی برخی محافل علمی و دانشگاهی به ایشان صورت گرفت، در سالهای اخیر در قم حلقهای از نسل جدید دانشآموختگان حوزوی که تحصیلات دانشگاهی نیز داشتند، گرد ایشان شکل گرفته بود. او هر هفته با حضور منظم در این حلقه، مبانی نظم سیاسی جدید و دولت مدرن و چالشهای آن را مورد بحث و بررسی قرار میداد و پروژۀ فکری خود را از این راه پیش میبرد. هرچند این بحثها در بخشهای سنتیتر و بهاصطلاح معمّرین حوزه چندان مورد توجه قرار نمیگرفت، در نسل جوانتر حوزویان بازتاب مییافت. حاصل این نشستها توسط برخی شاگردان ایشان تدوین شده و در قالب چندین کتاب انتشار یافته و یا در حال انتشار است. فیرحی اندیشمندی در حال شدن بود و درست زمانی چشم بر این دنیا بربست که به مرحله نوینی از سیر فکری خود گام نهاد. او بیتردید در صورت تداوم حیات، آثار علمی و عملی بیشتری از خود بر جای میگذاشت. بنابراین ادعای ناتمام ماندن پروژه فکری او درست به نظر میرسد. البته نواندیشی فقهی در میان باورمندان به آن ادامه دارد.»
نقد پروژه فکری فیرحی
میرموسوی در پایان دربارۀ نقدش به آراء دکتر فیرحی میگوید: «نقد دیدگاه و آثار استاد فیرحی، بحثی درازدامن است و در جاهای دیگر به آن پرداختهام. با وجود احترام و ارزشی که برای ایشان و اندیشهشان قائلم در نگاهی کلی به نظر میرسد، رویکرد فقهی ایشان به سنت و کوشش برای تأسیس دموکراسی و اندیشۀ سیاسی جدید بر پایه آن جای نقد دارد. این نقد هم به ظرفیت و توانایی فقه باز میگردد و هم به برجسته کردن جایگاه آن در سنت مربوط میشود. دربارۀ ظرفیت و توانایی فقه در جاهای دیگر بحث و استدلال کردهام و نیازی به تکرار نیست. در اینجا تنها به بیان این نکته بسنده میکنم که فقه دانشی مصرفکننده است و بیش از آنکه بهطور مستقل، ظرفیت تأسیس اندیشه جدید داشته باشد، ظرفیت تأثیرپذیری از آن را دارد. به بیان دیگر، فقه بیشتر نقش انفعالی دارد نه فعال و دموکراسی نه در توجیه و نه در استقرارش، نیازمند فقه نیست. از این رو، مسیر تجدد و دموکراسی از رهگذر نواندیشی در فقه سیاسی راهی فروبسته به نظر میرسد. اما در ارتباط با موضوع دوم به نظر میرسد، سنت اندیشۀ سیاسی ایرانی که با اندیشۀ ایرانشهری آغاز شد و با فرازونشیب در طول تاریخ تداوم یافت بسیار گستردهتر و غنیتر از آن چیزی است که در فقه بازتاب یافته است. تأسیس اندیشۀ سیاسی جدید ایران بیشتر نیازمند توجه به این سنت و بازخوانی آن در شرایط جدید است. پروژۀ فکری دکتر فیرحی در مسیری متفاوت با این ضرورت و نیاز پیش میرفت و به آن توجه نداشت.»

