نگاهی به سریال بامداد خمار ساخته نرگس آبیار

با پخش سریال «بامداد خمار» حالا میتوان این ساخته «نرگس آبیار» را یکی از اصلیترین مدعیان کورس رقابت برای جذب مخاطبان شبکه نمایش خانگی در پاییز ۱۴۰۴ دانست. «آبیار» که در اولین دورخیز خود برای ورود به میدان سریالسازی، با فاصلهای اندک، دو تجربه بزرگ و مهم را به سرانجام رسانده است، بعد از پخش پرحاشیه سریال «سووشون» حالا روایت اقتباسی دیگری را به مرحله پخش رسانده که شواهد و قرائن حکایت از توفیق بیشتر این تجربه نسبت به سریال قبلی دارد. البته بخشی از ریشه تفاوت بازخورد مخاطبان به این دو سریال را میتوان در ساختار و جایگاه منابع اقتباسیشان جستوجو کرد، چه اینکه رمان «بامداد خمار» در بازار نشر هم شرایطی متفاوت از رمان «سووشون» داشته و به تعبیری سبک و سیاق روایت و داستانپردازی در آن عامهپسندتر بوده است. کتاب «بامداد خمار» اثری عامهپسند و نوستالژی است بهطوری که تاریخ نشان داده اقتباس از آثار عامهپسند همیشه با بازخوردهای مثبتی روبهرو شده است. فارغ از این نکات اما حالا سریال «بامداد خمار» پیش روی مخاطبان است و بهعنوان اثری مستقل که در همین قسمتهای پخش شده مورد توجه قرار گرفته، میتوان به ابعاد و ظرفیتهای مختلف آن پرداخت.
«فتانه حاجسیدجوادی» نویسندهای صاحبسبک در نگارش رمانهای عامهپسند ایرانی در دهه ۷۰ محسوب میشد و در میان آثارش، «بامداد خمار» یکی از پرمخاطبترینها بود و همچنان هم هست. از این منظر میتوان اصلیترین برگ برنده «نرگس آبیار» در مقام نویسنده و کارگردان این سریال را، انتخاب هوشمندانه منبع اقتباساش دانست. بهویژه که بنابر آنچه تا به اینجا در سریال شاهد بودهایم، او وفاداری نسبت به متن رمان را در دستورکارش قرار داده و هرچند این رویکرد در تجربه «سووشون» سریال را با آسیبهایی در زمینه ارتباط با مخاطب عام مواجه کرد اما در این سریال به نتیجه مطلوبی منتهی شده است. اقتباس از رمان «بامداد خمار» تقریباً یک اقتباس آزاد است بهطوری که حسین کیانی از درون رمان، یک درام استخواندار درآورده است بهجای آنکه نعل به نعل داستان پیش برود. در همان قسمت ابتدایی شخصیتهای اصلی داستان بدون پیچیدگیهای روایی برای مخاطب معرفی شدند بهطوری که در قسمت اول در جریان عشق «سودابه» نسبت به پسری که مورد پذیرش خانوادهاش نیست، قرار گرفتند. در مواجهه با مخالفت سرسختانه پدر و مادر، «سودابه»، پناه و همدمی جز عمهاش یعنی «محبوبه» ندارد و از همینجاست که تاریخ داستان از دهه ۶۰ به سال ۱۲۹۸ و اواخر دوران قاجار شیفت پیدا میکند. در واقع میتوان گفت، داستان محوری سریال که انطباق کاملی هم با طراحی نویسنده رمان دارد، بیش از آنکه درباره «سودابه» باشد، درباره تجربه عاشقانه «محبوبه» است و در ادامه سریال هم شاهد فرازوفرودهای زندگی او از همان سالهای جوانی تا دوران میانسالی و کهنسالی خواهیم بود؛ با زخمی فراموش نشده از یک تجربه عاشقانه با عطر چوب! معشوق محبوبه شاگرد نجاری بهنام رحیم است و در همین قسمتهای ابتدایی سریال هم میتوان یکی از فرازهای تماشایی داستان را مربوط به مواجهه اولیه و ملاقاتهای بعدی میان این دو دانست که البته تا حدی برخی از مخاطبان نوعی نگاه اروتیکگونه برداشت کردهاند اما اگر رمان را خوانده باشند در لابهلای صفحات آن بارها «محبوبه» به آن لحظهای که رحیم را با بازوهای ورزیده، عرق جبین و موهای آشفته دیده، اشاره میکند.
برخلاف سریال «سووشون» که از همان قسمت ابتدایی بهواسطه انتخاب نامناسب بازیگران، نقشهای اصلی مورد انتقاداتی قرار گرفت، «نرگس آبیار» در چیدمان ترکیب بازیگران «بامداد خمار» عملکرد بهتری داشته و بازیگران نقشهای اصلی بهخوبی توانستهاند به کاراکترهای رمان در مقابل دوربین، جان ببخشند. «احترام برومند» در نقش محبوبه کهنسال، نقطه اتصال خوبی با این شخصیت محوری در همان قسمت ابتدایی فراهم آورد، لحن قصهگوی «برومند» به داستان حال و هوایی تازه بخشیده است. در ادامه هم مخاطب تقریباً برای اولین بار شاهد یکی از موفقترین نقشآفرینیهای ترلان پروانه در نقش جوانی محبوبه بوده است. نوید پورفرج در نقش رحیم که بیشتر در سکوت بازی میکند از بازیگران جوان و مستعدی است که در سالهای اخیر حضور موفقی در فیلمهای سینمایی و سریالهای خانگی داشته و همین روزها فیلم «گوزنهای اتوبان» با نقشآفرینی او در حال اکران در سینماهاست. البته «پورفرج» هنوز در حاشیه روایت است اما در چند سکانس مربوط به ملاقات «رحیم» با «محبوبه»، حضوری بهاندازه و باورپذیر در نگاه مخاطبان «بامداد خمار» داشته است و شیمی بین «محبوبه» و «رحیم» در سریال قابل پذیرش است. دو کاراکتر کلیدی دیگر در روایت هم مادر و پدر محبوبه هستند که «ستاره اسکندری» و «علی مصفا» در تجربههای متفاوت در ایفای این دو نقش، خوش درخشیدهاند. یکی از برترین بازیهای سریال تا به اینجا را هم باید متعلق به «مرجانه گلچین» دانست که در نقش دایه محبوبه، مرحمت خانم، حضوری شیرین و همراهیبرانگیز در مقابل دوربین «آبیار» دارد و بدون تردید یکی از بازیهای ماندگار وی است.
یکی از تخصصهای «نرگس آبیار» در مقام کارگردان، بازآفرینی داستانهای عاشقانه است. زمانی که پای روایتی عاشقانه در بستری تاریخی در میان باشد، اولین چالش برای کارگردان، فضاسازی است. «نرگس آبیار» که پیش از این در فیلم سینمایی «نفس» و البته سریال «سووشون» تا حدود زیادی تسلط خود بر فضاسازی تاریخی را به اثبات رسانده بود، در «بامداد خمار» هم بهخوبی توانسته، فضایی باورپذیر برای هر دو فراز داستانش، هم در دهه ۶۰ و هم در تهران قدیم به تصویر بکشد. او اما به نماهای باز و عمومی که بیشتر در خدمت فضاسازی هستند، اکتفا نکرده و براساس اقتضای روایت، بخش عمدهای از قابهای خود را از نماهای نزدیک به شخصیتها ثبت کرده است. «آبیار» با تمهیداتی همچون دوربین روی دست و نمای دید کاراکترها، فضاهای احساسی و تلاطمهای درونی شخصیتها را بهخوبی به تصویر درآورده و ترکیب همین تمهیدات، مخاطب را بدون پیچیدگیهای مرسوم، وارد دنیای روایت میکند. هرچند استفاده از چند پاساژ تصویری در قسمت ابتدایی کمی ریتم روایت و همخوانی آن با فضای عامهپسند رمان را دچار اختلال کرد اما در ادامه همه چیز در خدمت فضای داستان قرار گرفت و حالا میتوان به استناد قسمتهای پخش شده به کارگردانی «بامداد خمار» نمره قبولی داد. «نرگس آبیار» در زمینه هدایت بازیگران در مقابل دوربین هم همواره کارگردانی کاربلد بوده و در تجربه تازه خود هم بهخوبی توانسته یکدستی میان بازی بازیگران مطرح با بازیگران کمتر شناخته شده را حفظ کند. «بامداد خمار» با همین داشتهها حالا تبدیل به یکی از شانسهای اصلی برای توفیق در شبکه خانگی شده و باید دید در ادامه مسیر و با رسیدن به نقاط اوج داستان، چه بازخوردی از مخاطبان خواهد گرفت.

