جلد دوم یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد منتشر شد
در آستانۀ صد سالگی جلال آلاحمد، نویسنده، روزنامهنگار، مترجم و نظریهپرداز اجتماعی- فرهنگی، انتشارات روزنامه اطلاعات، جلد اول کتاب «یادداشتهای روزانۀ جلال آلاحمد» را منتشر کرد و بهتازگی جلد دوم این یادداشتها را که شامل خاطرات او در فاصلۀ آذر ۱۳۳۷ تا آذر ۱۳۳۹ است، به کوشش محمدحسین دانایی (خواهرزاده آلاحمد) و توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. در این یادداشتها بسیاری از پشتپردههای نهادهای فرهنگی و روابط بین روشنفکران و نویسندگان را به قلم تند و تیز این نویسنده نامدار روایت میکند، انتشار جلد نخست «یادداشتهای روزانۀ جلال آلاحمد» با واکنشهای زیادی همراه بود و با انتشار جلد دوم بار دیگر بحث دربارۀ کارنامه و تأثیرات جلل بر فضای روشنفکری و ادبی داغ خواهد شد.
در بخشی از یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد آمده: «اوایلِ امر این دفتر را شاید از روی مُد نگه میداشتم… بعد بهعنوان یک تکلیف، بارِ دوشم شده بود و حالا احساس میکنم مفرّی است، پناهگاهی برای حرفهایی که نمیشود، یا نباید زد، که اگر بزنی، یا بیادبی، یا خشنی، یا ضعیفی، یا هزار عیب شرعی و عرفی دیگر داری و به این مناسبت، تازه این اباطیل دارد جای خودش را باز میکند و اصالت پیدا میکند، و چه بهتر…»
جلال آلاحمد در یکی از برهههای بحثبرانگیز تاریخ ایران زندگی کرده و بهتر از هر کسی میدانسته که یادداشتهای روزانهاش در سالهای بعد از او، برای دوستانش خواندنی خواهد بود و برای مخالفینش، خواندنیتر! جلال در نوزدهم مرداد ۱۳۳۹ مینویسد: «…خوب این اباطیل هم به هزار صفحه رسید، گاهی فکر میکنم رها کنم و آنچه را هم سر قدم رفتهام، بریزم دور. باز گاهی میگویم: نه. چرا؟ عمرت را در این سطور نهادهای که با همه ابتذال و حماقت و کثافتش، معرف خوبی است. برگردان ناخودآگاه و شاید دقیقی است از عمر هدری که در این ملک میگذرانی. حوصلهاش را کردی و ورقی و قلمی میزنی و حوصله هم نکردی که هیچ. به هر صورت در عرض چهار-پنج سال شده است هزار صفحه…»
جلال خودش هم مردد بود که یادداشتهای روزانه یا به قول خودش اباطیلش- که البته عنوانیست که به همه نوشتههایش نسبت میدهد- ارزش ماندن دارد یا نه. در نهایت پاسخش به نگهداشتن دستنوشتههایش مثبت است. هرچند هیچوقت اقدامی برای چاپ آنها نمیکند و اگر نبود تلاشهای محمدحسین دانایی، خواهرزادهاش که ۴۰-۵۰ سال بعد مصرانه دنبال یادداشتها بگردد و اقدام به چاپ آنها کند، امروز کتابی تحتعنوان «یادداشتهای روزانۀ جلال آلاحمد» روی پیشخوان کتابفروشیها قرار نمیگرفت. کتابی که هر چه نباشد، بهانهایست برای دوباره سخن گفتن از جلال پس از نیم قرن!
جلد اول «یادداشتهای روزانۀ جلال آلاحمد» در ۵۱۲ صفحه مربوط به روزنوشتهای آلاحمد از ۱۸ مرداد ۱۳۳۴ تا ۱۸ آذر ۱۳۳۷ بود. آلاحمد در روزنوشتهای جلد نخست به اقدامات و مسائل پشتپرده نهادهای فرهنگی و روابط میان دستاندرکاران فعالیتهای هنری و ادبی معاصر پرداخته و به تندی به نقد و روایت اوضاع فرهنگی کشور پرداخته است. ویژگیهای شخصیتی آلاحمد هم در یادداشتهای روزانه او نمایان است و از میان یادداشتها، خلق و خوی او بیشتر آشکار میشود.
مهمترین ویژگی یادداشتهای روزانۀ جلال این است که مواجههای بیپرده و بسیار صریح با زندگی و جهان او بهدست میدهد. فارغ از اینکه دوستدار جلال باشید یا خیر، این مواجهه از این جهت خواندنی است که جلال پیش از آنکه جلالِ «از رنجی که میبریم» و جلالِ «مدیر مدرسه» باشد، تمثالی است از نوع روشنفکر انسان ایرانی در یکی از پیچیدهترین برهههای تاریخ معاصر که یک پا در خانواده سنتی ایرانی دارد و یک پای دیگر در سبک زندگی متجددانهاش. برای ایرانی معاصر، که هنوز دستوپایش به چنین چالشهایی گیر میکند، خواندن خودافشاییهای جلال در فهم حقیقت اتفاقی که با ورود تجدد بر متن زندگی انسان ایرانی رخداده است، خالی از لطف نیست. نوشتههایی از جلال که گویی همان نجواهای ذهنی هر روز ماست. برای مثال آنجا که جلال در نامهای به سیمین دانشور، همسرش مینویسد: «من گاهی فکر میکنم که یک عمر واخوردم، سرخورده و وازده شدهام. گیر کردهام میان ادب و سیاست و از هر دو ماندهام. گیر کردهام میان مدرنیسم و عهد بوقی بودن و باز وازده شدهام. گیر کردهام میان قناعت و انزوا و جبروت قدرت و باز سَرخوردهام. نه این را دارم و نه آن را. گیر کردهام میان عشق و عقل.»
تماشای جهان از زاویه جلال
ویژگی دیگری که یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد را خواندنی میکند، البته بیشتر برای نویسندگان و اهالی قلم، این است که این کتاب فرصتی است برای تماشای جهان از زاویه دید یک نویسنده. گاهی از استفاده ابزاری اطرافیانش از قلماش گلایه میکند، گاهی که سخت در مضیقه است دخل و خرج زندگیاش را بههم برساند و گاهی که مردد است، داستان جدیدش را با اولشخص بنویسد یا سوم شخص و دلایلش را توضیح میدهد و وقتی که در انتخاب نام داستانش از در «پیِ آب» و «آب و آدم» در نهایت به «نفرین زمین» میرسد. در همین لحظههاست که از زندگیاش بهعنوان یک نویسنده گلایه میکند و میگوید: «خندهدارتر از همه، کار ادبی کردن است. بنشین و جان بکن و چیزی چاپ کن. که میفهمد؟ که میخواند؟ که جواب آدم را میدهد؟ هیچکس!» جایی از کتاب دلهرهاش را که فکر میکنم دلهره همهی نویسندگان جهان باشد، زمزمه میکند که: «بالاخره این کار اساسی را کی دست خواهم گرفت؟… چه فایده آن فصلهای نامرتب و سرهم بستهنشده که نوشتهام؟ مثل هزاران صفحه دیگر از یادداشت و قصه نیمهتمام، همهاش فدای یک کتاب حسابی، یک حرف حسابی! آره یک حرف حسابی. و حرف حسابیِ من چیست؟»
کتاب یادداشتهای روزانه جلال البته خالی از دیدگاههای سیاسیِ او نیست. هرچند برای کسی که سایر کتابهای جلال را خوانده باشد، این کتاب در تشریح دیدگاههای سیاسی او حرف تازهای ندارد. او در سالروز قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مینویسد: «کلهخریهای آن پیرمرد (مصدق)، ناروهای همراهان و اطرافیانش، این سیاست احمق پدرسوخته آمریکاییها، این کورخواندنشان، آن رذالت تودهایها که حالا به این روز افتادند و آدم به حالشان رقت میکند، و خیلی چیزهای دیگر دست به یکی کردند و پوست مردم را درآوردند و حالا این پدرسوخته (محمدرضا شاه) مثل پدرش سوار بر خر مراد شده است».

