چرا برنامه «گنگ» علی ضیاء واکنشهای تند زیادی در پی داشت؟
گروه اجتماعی: انتشار نخستین قسمت از برنامه «گَنگ» با اجرای علی ضیا و حضور محمدرضا شایع، خواننده رپ سرشناس در پلتفرم فیلیمو، نه بهعنوان یک رویداد فرهنگی بلکه بهمثابه کاتالیزوری برای احیای عمیقترین شکافهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران عمل کرد. این برنامه که قرار بود، موسیقی رپ را از زیرزمین خارج کرده و به رسمیت بشناسد عملاً بار دیگر دوگانههای قدیمی «مجوز یا اعتراض» و «اصلاح یا رادیکالیسم» را با شدتی کمسابقه بازنمایی کرد. حواشی پس از پخش، از عذرخواهی شایع تا حملات به علی ضیا، نشان از یک پدیده گستردهتر در کشور دارد: فقدان مرجعیت و تمایل جریانهای پنهان و آشکار به دوقطبیسازی جامعه در پسزمینه وخامت اقتصادی.
از «شوک» صداوسیما تا دوگانه «گنگ»
تاریخ مواجهه رسمی با رپ فارسی، تاریخ تقابل و طرد است. در دهه ۱۳۸۰ صداوسیما با مستند «شوک»، رپ را مستقیماً به «شیطانپرستی» و «فراماسونری» نسبت داد و آن را به یک «تابو»ی فرهنگی تبدیل کرد. مدیران فرهنگی کشور که عموماً درکی از ماهیت اعتراضی این ژانر نداشتند با غفلت از اینکه هر اعتراضی لزوماً سیاسی نیست، این موسیقی را به زیرزمین راندند. این طرد نهتنها مانع محبوبیت رپ نشد بلکه آن را رادیکالتر کرد. هنرمندان رپ که مجوز و امکان فعالیت رسمی نداشتند به دلیل ماهیت اعتراضی موسیقی خود به «زیرزمینی بودن» و «پیوند با خیابان» بهمثابه هویت خود چسبیدند. به رسمیت شناخته شدن رپ، طبق منطق زیرزمینی، مستلزم تأیید محتوایی توسط نهادهای رسمی خواهد بود؛ امری که از دیدگاه طرفداران رادیکال، هویت موسیقی رپ را از معنای «اعتراضی» تهی کرده و آن را به «رپ بیخاصیت» یا «دستوری» بدل میکند. برنامه «گنگ» با حضور شایع، یکی از برجستهترین چهرههای این سبک دقیقاً در این نقطه انفجار قرار گرفت. گروهی حضور شایع و تلاش برای گرفتن مجوز را خیانت و «سازش» نامیدند و گروهی دیگر آن را ریسکی برای «رسمیسازی» و به رسمیت شناختن صدای نسل جوان دانستند. موج حملات مجازی، حتی از سوی همکاران شایع چنان بالا گرفت که او ناچار به انتشار ویدئوی عذرخواهی شد. این فشارها ثابت کرد که شکاف فرهنگی در ایران به اوج خود رسیده است و هرگونه تلاش برای ایجاد «روزنه» یا «اصلاح» با گارد بسته و بدبینی شدید مواجه میشود.
علی ضیا و نقد «تغییر موضع»: بحران اعتماد به سلبریتیها
بخشی از حواشی «گنگ» مستقیماً متوجه مجری آن، علی ضیا، بود. ضیا که تا پیش از حوادث ۱۴۰۱ مجری «محافظهکار» تلویزیون و کاملاً در چارچوب سیاستهای سازمان محسوب میشد (تا جایی که حتی «آمادگی خود برای اعزام به سوریه بهعنوان مدافع حرم» را اعلام کرده بود) با تغییر موضعی آشکار به فضای مجازی و پلتفرمهای خصوصی روی آورد. مخاطب، حق دارد که این اقدامات ضیا را نه در راستای «خواست مردم» بلکه تلاشی برای «دیده شدن» و کسب «ویو» و «لایک» در فضای پرمنفعت شبکه نمایش خانگی تلقی کند. مردم صداقت مجری و برنامه را باور نمیکنند؛ چراکه پیشینه او متناقض است و این تردید باعث میشود که هر پروژهای با هدف کنترل فضای موسیقی یا طرفداران آن تفسیر شود. این عدم باور، تنها به ضیا محدود نمیشود بلکه بحران عمومی اعتماد به چهرههایی است که تغییر موضع میدهند و زمینه را برای تخریب هر چهرهای که سعی در ایجاد پلی میان «مردم» و «حاکمیت» دارد، فراهم میکند. جنجالهای فرهنگی و چهرهها، نمونههایی از یک الگوی تکراری و خطرناک هستند: حذف مرجعیتهای قابل اعتماد از جامعه. وقتی شروین پس از مجوز گرفتن، شایع پس از حضور در یک برنامه و یا هر بازیگر و ورزشکار دیگری بعد از اندکی محبوبیت، هدف حملات قرار میگیرد این پیام منتقل میشود که «هیچ شخصیتی مورد وثوق و درست نیست».
اقتصاد رو به وخامت
در پس زمینه این جدالهای فرهنگی و جنجالهای سلبریتیها، بحران اقتصادی ایران به وخامت بیشتری میرود. گزارشها نشان میدهند که اقتصاد با شکاف فاحش میان ثروتمند و فقیر و «ناپدید شدن طبقه متوسط» تعریف میشود. درحالی که تورم مواد غذایی به ۹۰ درصد رسیده و ارزش دستمزدها به کمترین حد تاریخی رسیده است، جامعه درگیر دعواهای بیپایان بر سر رپ مجوزدار، علی ضیا و سیمکارتهای سفید است. این سرگرم کردن مردم با دوگانههای کاذب و حمله به چهرهها عملاً به عنوان «پرده انحرافی» عمل میکند. به جای تمرکز بر فساد ساختاری، فقر و سوءمدیریت اقتصادی که معیشت میلیونها ایرانی را تهدید میکند، جامعه خشم خود را بر سر یک هنرمند یا مجری خالی میکند. این وضعیت به نفع جریانی است که با تولید مداوم دوقطبیهای کاذب، مانع از همافزایی نیروهای اجتماعی برای حل مشکلات واقعی میشود و بحران مدیریت را در سایه این نزاعها پنهان میکند.

