رونمایی و نقد و بررسی کتاب امت در فراسوی نیک و بد
نشست رونمایی از کتاب «امت در فراسوی نیک و بد» که به بررسی مواضع هفتهنامه «امت»، ارگان مطبوعاتی جنبش مسلمانان مبارز در سالهای آغازین انقلاب(۵۹-۵۸) پرداخته، با حضور احسان خدیوی نویسنده کتاب و دکتر بهزاد حقپناه، مسئول وقت شاخۀ اصفهان جنبش مسلمانان مبارز پنجشنبه شب در شهر کتاب بهار اصفهان برگزار شد. نشستی که صرفاً یک جلسه معرفی کتاب نبود بلکه به صحنهای برای گفتوگوی نسلی، بازاندیشی تاریخی و مواجهه دو نوع نگاه به سیاست بدل شد. یکسو دکتر حقپناه، کنشگر و شاهد مستقیم تحولات سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ و دهه نخست پس از آن و سوی دیگر خدیوی، پژوهشگر تاریخ معاصر که با فاصله زمانی و با تکیه بر متن، سند و روش پژوهش تاریخی به آن تجربه بازگشته است. حاصل این مواجهه، گفتوگویی چالشی اما پربار درباره فهم سیاست، انتقال تجربه، خطاهای یک نسل و میراث فکری آن بود.
تاریخ بهمثابه حافظه جمعی
حقپناه، سخنان خود را با تأکید بر اهمیت اصل پروژه آغاز میکند. از نظر او، بیتوجهی به تجربه نیروهای سیاسی دهه ۵۰ و سالهای نخست انقلاب، به معنای حذف بخشی از تجربه اجتماعی ایران است. او تصریح میکند که سخنش نه از موضع اعتقادی و نه در مقام داوری ارزشی است، بلکه از منظر استراتژیک و خطمشی سیاسی مطرح میشود. به باور او، نیروهایی مانند جنبش مسلمانان مبارز و حزب توده، صرفنظر از درست یا نادرست بودن مواضعشان، در شکلدهی به تحولات آن دوران نقش داشتهاند و نمیتوان آنها را از روایت تاریخ حذف کرد. حقپناه بر این نکته دست میگذارد که بسیاری از نیروهای اجتماعی ایران در آن مقطع، تجربه فعالیت در شرایط نیمهدموکراتیک نداشتند. جز نهضت آزادی و بخشی از فعالان خارج از کشور، اغلب نیروها نخستین مواجهه جدی خود با سیاست علنی، قدرت و رقابت سیاسی را تجربه میکردند. همین فقدان تجربه، به خطاهای نظری و عملی فراوانی انجامید؛ خطاهایی که اگر به نسلهای بعد منتقل و تحلیل میشد، شاید تکرار نمیشد.
تاریخنگاری با اتکا به متن
خدیوی ضمن قدردانی از نقدها، در پاسخ تأکید میکند پروژۀ او اساساً یک کار تاریخی است، نه مداخله سیاسی. او خود را در جایگاهی نمیبیند که بخواهد دربارۀ درست یا غلط بودن مواضع داوری کند، بلکه هدفش بازسازی تجربهای است که اغلب یا به کلی حذف شده یا به شکلی کاریکاتوری روایت شده است. به همین دلیل کتاب تلاش کرده تا حد امکان از موضعگیری شخصی پرهیز کند و دادهها را به شکلی عرضه کند که خواننده خود به تحلیل برسد.
او توضیح میدهد چرا تمرکز کتاب بیش از آنکه بر تشکیلات جنبش مسلمانان مبارز باشد، بر هفتهنامۀ «امت» قرار گرفته است مسئلهای که یکی از محورهای اصلی نقد حقپناه است. خدیوی میگوید در پژوهش تاریخی، انتخاب منبع نه بر اساس علاقه، بلکه بر اساس دسترسپذیری، قابلیت راستیآزمایی و انسجام انجام میشود. در مورد جنبش، تاریخ شفاهی عملاً با بنبست مواجه بوده است.
سکوت، امتناع و دشواری تاریخ شفاهی
به گفتۀ احسان خدیوی، دکتر حبیبالله پیمان (بهعنوان چهره محوری جنبش) تمایل چندانی به گفتوگوی باز نداشتند و جلب اعتماد ایشان بسیار زمانبر بود. بسیاری از فعالان قدیمی نیز یا حاضر به صحبت نبودند یا مواجههای عاطفی و گاه آمیخته به احساس گناه با گذشته داشتند. محمد ترکمان، از بنیانگذاران امت، نمونهای از این وضعیت است: «هر بار که بحث گذشته پیش میآمد، از پاسخ طفره میرفت و گفتوگو عملاً متوقف میشد». در چنین شرایطی، خدیوی ناگزیر بوده است به سراغ متنی برود که باقی مانده، منتشر شده و امکان تحلیل روشمند دارد. نشریۀ «امت». به باور او، این انتخاب نه به معنای نادیدهگرفتن تشکیلات، بلکه نتیجه محدودیتهای واقعی پژوهش تاریخی است؛ محدودیتهایی که اغلب در روایتهای غیرآکادمیک نادیده گرفته میشوند.
امت و تولید گفتمان انقلابی
یکی از نقاط قوت کتاب «امت در فراسوی نیک و بد»، بهزعم حقپناه، بازنمایی دقیق مواضع فکری امت و دکتر پیمان است. او یادآوری میکند مفاهیمی چون «مکتب» و «خط امام» نخستینبار در همین فضا صورتبندی شدند؛ مفاهیمی که در آن زمان تعریف روشنی نداشتند اما تأثیر عمیقی بر فضای ذهنی و سیاسی کشور گذاشتند. این مفاهیم بعدها به ابزار بسیج، حذف و مشروعیتبخشی بدل شدند. خدیوی نیز تأکید میکند در کتاب، فصلهای مستقلی به تحلیل مفهوم «خط امام» اختصاص یافته است. او نشان میدهد چگونه این مفهوم از یک برچسب سیال و مبهم، بهتدریج به یک گفتمان مسلط تبدیل شد و توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، نقشی تعیینکننده در سیاست ایران یافت.
لیبرالیسم بهمثابه ضد ارزش
یکی از چالشبرانگیزترین محورهای گفتوگو، مسئلۀ لیبرالیسم است. حقپناه با نگاهی انتقادی یادآوری میکند لیبرالیسم، با وجود جایگاهش در تاریخ مدرن و توسعۀ اجتماعی، در آن مقطع به ضد ارزش بدل شد. امت و بسیاری از نیروهای انقلابی، لیبرالیسم را تهدیدی علیه انقلاب میدانستند و دولت موقت و مهندس بازرگان را با این برچسب نقد میکردند. خدیوی این بحث را در چارچوبی وسیعتر قرار میدهد. او با اشاره به مقاله معروف «لیبرالیسم: جاده صافکن امپریالیسم» توضیح میدهد این ادبیات محدود به امت نبود. این تعبیر بهنوعی ناسزای سیاسی رایج تبدیل شد که طیف متنوعی از نیروها (از مجاهدین خلق گرفته تا مارکسیستها) برای نقد دولت موقت به کار میبردند. به باور خدیوی، رقابت ایدئولوژیک و ترس از عقبماندن در مبارزه با امپریالیسم، عامل مهمی در رادیکالشدن این ادبیات بود.
حزب توده در سایه
یکی از نقاط اختلاف جدی میان حقپناه و خدیوی، نقش حزب توده است. حقپناه ریشۀ بسیاری از تغییر مواضع دکتر پیمان و جنبش را بیشتر در تعارضات درونی و واکنشهای شخصی میبیند. او به شیوۀ ناگهانی خروج دکتر پیمان از گروهها، عدم توضیح دربارۀ تغییر مواضع و شوک واردشده به اعضا اشاره میکند و این رفتارها را نشانۀ بحران درونی میداند. در مقابل، خدیوی بر این باور است که بدون در نظر گرفتن رقابت با حزب توده، تحلیل آن دوره ناقص خواهد بود. او با استناد به گفتوگوهایش با اعضای تحریریۀ «امت»، توضیح میدهد که بسیاری از نیروهای انقلابی خطر اصلی را از نفوذ حزب توده میدیدند. حتی شعار «نه شرقی، نه غربی» در عمل بیش از آنکه متوجه غرب باشد، ناظر به مهار چپ و نفوذ شوروی تلقی میشد. به باور خدیوی، حساسیت و گاه گاردگرفتن دکتر پیمان در برابر پرسشهای مربوط به حزب توده، خود نشانهای از این رقابت پنهان است.
واقعیت اجتماعی و ارادهگرایی انقلابی
حقپناه یکی دیگر از نقدهای خود را متوجه فاصله تحلیلها با واقعیت اجتماعی میکند. او یادآوری میکند که در سال ۵۸، بخش عمدۀ جمعیت ایران روستایی و کمسواد بود و بسیاری از شهرنشینان نیز مهاجران تازهوارد از روستاها بودند. در چنین شرایطی، طرح شعارهایی چون «جامعۀ بیطبقۀ توحیدی» یا تأکید افراطی بر شوراها، بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، حاصل ارادهگرایی ایدئولوژیک بود. خدیوی در پاسخ، این مسئله را به پارادایم مسلط آن دوران پیوند میزند. او با ارجاع به اندیشه توماس کوهن، توضیح میدهد انسانها دادههایی را میپذیرند که با چارچوب ذهنیشان سازگار است. در آن دوره، پارادایم غالب، تحتتأثیر مارکسیسم-لنینیسم، انقلابهای جهان سوم و شکست لیبرالیسم پس از کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفته بود. کتاب، به گفته او، میکوشد این پارادایم را بازسازی کند، نه آنکه از موضع امروز آن را محکوم یا تطهیر کند.
دستاوردها، شکستها و میراث
با وجود همۀ اختلافنظرها، هر دو طرف بر دستاوردهای فکری و فرهنگی دکتر پیمان و هفتهنامۀ «امت» تأکید دارند. آموزش متد اندیشیدن، پرورش کادر، فاصلهگرفتن از دوگانههای صفر و صدی و تأثیرگذاری بر بخشی از روشنفکران و مدیران آینده، ازجمله این دستاوردهاست. بسیاری از نیروهایی که بعدها در جریانهای ملی-مذهبی، اصلاحطلب یا نشریاتی چون «ایران فردا» فعال شدند، از این تجربه تأثیر پذیرفتند. در نهایت، گفتوگوی حقپناه و خدیوی نشان میدهد مسئلۀ جنبش مسلمانان مبارز و «امت» نه صرفاً یک موضوع تاریخی، بلکه پرسشی زنده دربارۀ سیاست، تجربه، خطا و امکان یادگیری جمعی است. بازخوانی این تجربه، بیش از آنکه برای داوری دربارۀ گذشته باشد، برای فهم اکنون و آینده سیاست در ایران اهمیت دارد.

