رنگ‌زمینه

راست و راستین

▫️درگذشت “بهرام بیضایی”، اسطوره بی‌همتای نمایش و سینمای ایران در غربت، موجی از همدلی ملی برانگیخت؛ از پیام‌های تسلیت رئیس‌جمهور و مدیران دولتی تا واکنش هنرمندان
▫️”بیضایی” هنرمندی بود که در برابر جریان‌های چپ و وطن‌ستیز ایستاد و عمر خود را با قلم، با کلام و با تصویر، صرف پاسداری از ایران و ایرانیان کرد. “روزنامه سازندگی” در پرونده‌ای ویژه به زندگی، زمانه، فیلم‌شناسی و کتاب‌شناسی او پرداخته است

درگذشت بهرام بیضایی، موجی از اندوه سنگین را بر جامعه ایران تحمیل کرد. بعد از انتشار این خبر، تقریباً تمامی گروه‌های فکری و اجتماعی و سیاسی با ابراز تأسف نسبت به این اتفاق تلخ، واکنش نشان دادند. بهرام بیضایی بی‌تردید یکی از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگی ایران معاصر است. مردی که شاید پس از مرگش بیش از قبل مورد توجه واقع شد.
بهرام بیضایی در ۵‌ دی ۱۳۱۷ در تهران متولد شد. پدرش شاعر بود و گروه شعر برگزار می‌کرد و مادر و مادربزرگ مادری‌اش زنانی قوی، باهوش و بذله‌گو بودند که علاقه او به فولکلور و افسانه‌ها را تحریک کردند. اجداد او نیز از کارگردانان برجسته تعزیه در شهرستان‌های آران و بیدگل کاشان بودند. در نوجوانی، او همچنین شاهد تأثیرات حاشیه‌نشینی ناشی از روایات غالب، سرکوب‌های سیاسی و بحران‌های اجتماعی ایران بود از‌جمله اشغال ایران توسط متفقین، سرکوب‌ها و اعدام‌های روشنفکران و فعالان سیاسی و محدودیت‌های دیگر. بین سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۰ بیضایی به مطالعه اسطوره‌ها، ادبیات و فرم‌های نمایشی و بصری ایران پرداخت تا راهی برای به تصویر کشیدن زندگی معاصر ایرانیان پیدا کند که همزمان ریشه در فرهنگ هنری و مادی ایران داشته باشد. او تعزیه، نمایش‌های عروسکی و کمدی تقلیدی را کشف کرد و مقاله‌هایی درباره سینما و تئاتر در مجلات ادبی منتشر کرد.

او یک سال نیز در دانشگاه تهران به مطالعه ادبیات فارسی پرداخت اما وقتی علاقه اساتید به موضوعات مورد علاقه او را ندید، دانشگاه را ترک کرد تا کتاب خود درباره فرم‌های نمایشی بومی ایران را بنویسد. بعدها و در سال ۱۳۵۵ وقتی به‌عنوان برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویس مدرن ایران شناخته شد، درباره منابع خلاقیت‌اش گفت: «من تئاتر را انتخاب نکردم. تئاتر مرا انتخاب کرد. وقتی کسی نبود، خودش مسیرش را به سوی من آورد …».
او همچنین به این نتیجه رسید که نهادهای هنری و دانشگاهی، وجود سنت نمایشی در ایران را نادیده می‌گیرند. بنابراین دهه اول فعالیت خود را به پژوهش و احیای فرم‌های بومی ایران و معرفی تئاتر آسیایی به هنرمندان ایرانی اختصاص داد. نتیجه آن انتشار مقالات و کتاب‌هایی بود ازجمله: نمایش در ایران، نمایش در ژاپن، نمایش در چین و نمایش در هند. این آثار، بیضایی را به‌عنوان یکی از پیشگامان جنبش‌های بازگشت به ریشه ایران معرفی کرد که هدف آن مدرن‌سازی فرم‌های بومی و گسترش افق‌های فرهنگی ایران از طریق تعامل با فرم‌های هنری اروپایی، آمریکایی، آسیایی و خاورمیانه‌ای بود.
بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ بیضایی نمایشنامه‌هایی مانند «آرش» را بازنویسی کرد که ابتدا در پاسخ به شعر «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی نوشته شده بود. همچنین بازنویسی خود از اساطیر «ضحاک» را در «اژدهاک» و قطعه‌ای برای خوانش در مورد اسطوره جام‌جم (بعدها به‌صورت «کارنامه‌ بندار بیداخش» منتشر شد) ارائه داد. در «اژدهاک» نیز بیضایی، زهره‌ناک بودن شاهزاده را با تمرکز بر سرکوب مردمان غیرایرانی و حاشیه‌ای و تبعات آن بازخوانی می‌کند. پس از انتشار مقالاتش درباره تئاتر ایران، بیضایی که ابتدا در دفتر اسناد رسمی کار می‌کرد، به دفتر هنرهای نمایشی منتقل شد و با گروه‌های تئاتری همکاری کرد؛ نقش‌هایی مانند ویراستار متن، طراح و دستیار کارگردان داشت. نخستین آثار او سه نمایش عروسکی بودند.
بیضایی در دهه ۵۰ سینما را نیز به فعالیت‌های خلاقانه خود افزود. بیضایی در آثار بعدی خود مانند «شب هزارویکم» نیز به بازخوانی متون کلاسیک پرداخت. این دوره نشان‌دهنده تمرکز بیضایی بر بررسی و بازنگری کردن آرمان‌های اسطوره‌ای و شهروندی است. او این کار را در واکنش به اهمیت این موضوعات در دوران پس از کودتای ۱۳۳۲ انجام می‌دهد.
فعالیت‌های بیضایی با گروه هنر ملی، سفرش به فرانسه برای اجرای دومین و سومین نمایش‌های عروسکی «غروب در دیاری غریب» و «قصه ماه پنهان» در جشنواره تئاتر ملل در پاریس و کارگردانی اولین نمایش عروسکی خود «عروسک‌ها» برای تلویزیون ایران، او را به یکی از صداهای پیشرو در تئاتر ایران تبدیل کرد. این موقعیت با نمایش‌هایی که نوشت تثبیت شد. از‌جمله: هشتمین سفر سندباد، دنیای مطبوعاتی آقای اسراری، سلطان مار، ضیافت، میراث و چهار صندوق.
بیضایی همچنین همواره جایگاه ویژه زنان در رمان‌های ایرانی و نقش و کنش‌های زنان را در آثار خود به تصویر می‌کشید. محمود دولت‌آبادی او را اندیشمندی مدرن با آگاهی تاریخی و شکلی و موضوعی می‌داند و حتی او را از نظر تنوع به سعدی تشبیه می‌کند و توانایی بیضایی در زنده کردن زبان نیاکان برای صحنه را ستایش می‌کند. با وجود این ویژگی‌ها و تأثیرات بر محصولات فرهنگی مختلف، نمایشنامه دیوان بلخ او در زمان خود ممنوع شد.
با تشدید قطبی شدن تئاتر ایران تحت‌ فشار سانسور در اواخر دهه ۴۰ بیضایی فعالیت‌های تئاتری خود را بدون خداحافظی با نمایشنامه‌نویسی پایان داد. پیش از ساخت اولین فیلم خود، او داستان کودکانه «حقیقت و مرد دانا» را نوشت که داستانی آیینی درباره جست‌وجوی یک کودک برای حقیقت است.
در سال ابتدای دهه ۵۰ بیضایی همچنین «عیار تنها» نخستین فیلمنامه‌اش درباره حمله مغول‌ها را نوشت. پس از ناکامی در یافتن تهیه‌کننده برای «عیار تنها»، بیضایی پروژه دیگری را آغاز کرد که به اولین شاهکار سینمایی او «رگبار» تبدیل شد. در اوایل دهه ۵۰ بیضایی که از چند سال قبل در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد، استاد تمام دانشگاه شد و برای چند سال ریاست دپارتمان ادبیات نمایشی را بر‌عهده گرفت. او خود فرم‌های نمایشی ایرانی و آسیایی را تدریس می‌کرد. بیضایی به آزمایش با موضوعات جدید همراه با موضوعات مورد علاقه‌اش ادامه داد و در خلق قالب‌های نوآورانه پافشاری کرد. او در نشست مطبوعاتی خود درباره فیلم کلاغ، حتی به‌طور مستقیم اعلام کرد که وظیفه او به‌عنوان فیلمساز، خم شدن به آنچه گفتمان غالب سلیقه‌ عامه می‌نامد، نیست بلکه تعالی دادن به سلیقه تماشاگران است با این هدف که به آنها امکان دهد چیزهایی را ببینند، بشنوند، تجربه کنند و درباره آنها صحبت کنند که به دیدن، شنیدن و صحبت کردن درباره‌شان عادت ندارند. فیلمنامه حقایق درباره لیلا دختر ادریس نیز به‌نوعی بازتابی از نگاه بیضایی به چالش‌های زنان در جوامع پدرسالار است. بیضایی البته این فیلم را نساخت چون بهمن فرمان‌آرا تهیه‌کننده فیلم اصرار داشت، پروانه معصومی نقش اصلی را بازی کند. با شروع انقلاب بهرام بیضایی دومین فیلم فولکلور خود، چریکه تارا را کارگردانی کرد و در نهایت از نمایش منع شد. سال ۱۳۵۸ بیضایی مرگ یزدگرد را نوشت و به صحنه آورد. نمایشنامه حول جمله‌ای در کتاب‌های تاریخ ایران می‌چرخد که یک رویداد تاریخی مهم را به طمع یک دهقان تقلیل می‌دهد: «یزدگرد آخرین شاه ساسانی در آسیاب مارو پناه گرفت اما توسط آسیابان کشته شد که خواهان گنجینه‌های او بود».
در انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها، بیضایی پس از ۲۰ سال از دانشگاه اخراج شد. بعد از ساخت فیلم مرگ یزدگرد، او فیلم‌های باشو غریبه‌ کوچک و شاید وقتی دیگر را ساخت، هرچند نتوانست فیلمنامه روز واقعه را بسازد و این مسئولیت به شهرام اسدی سپرده شد. او در اواخر دهه ۶۰ در سفری پرماجرا و سخت ایران را ترک و به اروپا مهاجرت کرد. هرچند فقط یک ‌سال طول کشید و او به سرزمین مادری بازگشت. او سال ۱۳۶۸ مسافران که یکی از بهترین آثارش است را ساخت. او در اواسط دهه ۷۰ بار دیگر به اروپا رفت اما سال ۷۶ به ایران بازگشت و پس از نزدیک به ۲۰ سال بار دیگر روی صحنه رفت.
در دهه ۸۰ او کماکان به اجرای تئاتر در ایران ادامه داد و در زمستان ۱۳۸۶ نمایش افرا با استقبال ویژه مخاطبان در تالار وحدت به نمایش درآمد. او در سال ۱۳۸۷ فیلم «وقتی همه خوابیم» را ساخت و بعد از اکران فیلم برای همیشه از ایران رفت. او از همان زمان به‌عنوان استاد میهمان دانشگاه استنفورد مشغول به‌کار شد و چند نمایش از‌جمله «چهارراه» و «داش‌آکل به روایت مرجان» را روی صحنه برد. بهرام بیضایی در ۵‌ دی ماه سال ۱۴۰۴ در سالروز تولد ۸۷ سالگی‌اش و بعد از مدتی جدال با بیماری سرطان در کشور آمریکا از دنیا رفت.

sazandegi

پست های مرتبط

حراج مولانا

شهرام ناظری در اظهاراتی بحث‌برانگیز از دولت و مردم ترکیه قدردانی کرد…

چالش‌هایی در زمینه اعتماد به اخبار وجود دارد

جوابیه مرکز تحقیقات صداوسیما به گزارش روزنامه سازندگی مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما…

دیدگاهتان را بنویسید