رنگ‌زمینه

نوزایش دوم

مناظرۀ محمد قوچانی و میثم مهدیار در‌باره سیدجواد طباطبایی

 

گروه فرهنگی: شنبه ۶ دی‌، برنامۀ «شیوه» شبکۀ چهارم سیما میزبان مناظره میان محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی و رئیس کمیتۀ سیاسی حزب کارگزاران سازندگی و میثم مهدیار استادیار دانشگاه علامه طباطبایی با عنوان «ایران‌شهری و امر ملی» بود.

تشکیل آکادمی بیرون از آکادمی
قوچانی در این مناظره با اشاره به اخراج جواد طباطبایی از دانشگاه تهران در دهه ۱۳۷۰ گفت: «در آن زمانی که ایشان از دانشگاه اخراج شدند، دلایل و اتهامات عجیبی به ایشان زدند، ظاهراً به ایشان گفته بودند که شما ناسیونالیست و لیبرال هستید. امروز وقتی می‌بینیم که مجسمۀ شاپور ساسانی در میدان انقلاب در نزدیکی دانشگاه تهران، در همان یکی دو ماهی که در این میدان برپا بود، می‌گویم ای کاش دکتر طباطبایی زنده بود و می‌دید که طرز تفکر، نگرش و نگاهش چطور می‌تواند در طول یک دوره بیست ‌سی ‌ساله خود را نشان دهد.» او در ادامه به اصرار دکتر طباطبایی برای ماندن در ایران اشاره کرد: «دکتر طباطبایی بر خلاف بسیاری از اساتیدی که متأسفانه از کشور رفتند، حتی فردی مثل بهرام بیضایی که به‌دلایلی در سال‌های اخیر نتوانست در کشورش بماند، سعی کرد در ایران بماند. تعبیر ایشان این بود که من آکادمی را بیرون از آکادمی تشکیل خواهم داد و این کار را کرد، یعنی در حوزه‌ای، آموزش آزاد را با موسسۀ پرسش که بعداً اصولگرایان هم از آن موسسات استفاده کردند به‌وجود آورد. ایده‌ای که در تمام این سال‌ها در ذهن ایشان بود و ما امروز به آن می‌پردازیم، این نوع نگاه ملی است که الان یکی دو سال در جامعه ایران رواج پیدا کرده به‌خصوص بعد از جنگ تحمیلی دومی که در ایران اتفاق افتاد، برجسته‌تر شد.»

دو چهرۀ طباطبایی
مدیر مسئول مجلۀ «آگاهی نو» در ادامه گفت: «دو چهره می‌توان از دکتر طباطبایی تصور کرد. یک تصویر طباطبایی دانشور است، استاد دانشگاهی که همیشه دوست داشت با این صفت شناخته شود. بزرگ‌ترین افسوسی که دکتر طباطبایی داشت این بود که خانه‌اش یعنی دانشگاه را از او گرفتند. گرچه در آکادمی‌های آزاد و دائره‌المعارف‌ها و نشریات کار می‌کرد ولی علاقه‌اش این بود که به عنوان یک شخصیت دانشگاهی شناخته شود. چهرۀ دوم او نظریه‌پردازی در فلسفۀ سیاسی و مفهوم «امر ملی» است. ایده و مفهوم «ایرانشهری» مورد نظر دکتر طباطبایی به‌هیچ‌وجه یک مفهوم ایدئولوژیک نیست. طباطبایی حتی از به کار بردن کلمۀ «پروژه» برای نظریه‌اش ابا داشت و می‌گفت این پروژه نیست، یک «کار تحقیقاتی» است. ایده‌ای که دکتر طباطبایی مطرح می‌کرد، سعی داشت مبانی علمی و نظری داشته باشد. الان هم اتفاقی که در جامعه ما دارد رخ می‌دهد، یعنی تبدیل کردن متفکرین و دانشوران به افراد ایدئولوگ، همان بلایی که در غرب مارکسیست‌ها بر سر مارکس آوردند قطعاً به‌نظر من، مورد رضایت دکتر طباطبایی نیست. ما یک طباطبایی را در تقدیر تاریخی‌مان داشتیم که چشم ما را در کنار خیلی از متفکران دیگر به مفهوم امر ملی باز کرد. به‌نظر من، اگر برای طباطبایی همین مقام شناخته شود بسیار ارزنده است.»

نوزایش دوم ایران
قوچانی در ادامه با اشاره شناخت ناقص منتقدان اصولگرایی طباطبایی از نظرات او گفت: «متأسفانه شناخت بعضی از دوستان اصولگرای ما از دکتر طباطبایی بر مبنای یکی دو بخش از زندگی ایشان است. طباطبایی دو نظریۀ اساسی داشت. تا دهۀ ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بر اساس نظریۀ زوال صحبت می‌کرد. این نظریه باعث شد که بسیاری از اصولگرایان و حتی اسلام‌گرایان دیگر فکر کنند با استناد به یک مصاحبۀ مجعول، ناقص و ناتمام از دکتر طباطبایی می‌توانند از دکتر طباطبایی، یک چهرۀ ضداسلام و غیردینی نشان دهند و با ‌همین اتهام هم دکتر طباطبایی را از دانشگاه تهران اخراج کردند. نظریۀ دوم دکتر طباطبایی که در سال‌های اخیر دیده نشده، نظریۀ «نوزایش دوم ایران» است. دکتر طباطبایی نظریۀ «نوزایش دوم ایران» را بعد از سدۀ مشروطه، یعنی جشنی که برای صدمین سال مشروطه در سال ۱۳۸۵ برگزار شد، مطرح کرد. بر مبنای این نظریه، ایران دوباره در آستانۀ یک رنسانس قرار گرفته که آستانۀ آن انقلاب مشروطه و مکتبی است که دکتر طباطبایی به‌صراحت از آن به‌عنوان مکتب آخوند خراسانی یاد می‌کند. تفسیری که من از دکتر طباطبایی ارائه می‌کنم براساس نوشته‌ها، کارها و دریافتی است که خودم دارم. بعد از درگذشت دکتر طباطبایی، افراد زیادی مدعی شدند که می‌توانند، نظریات ایشان را توضیح دهند و متولی باشند. من اساساً خودم را متولی نمی‌دانم و به‌‎عنوان کسی که فقط علاقه‌مند است سعی می‌کنم، روایتی ارائه کنم که فکر می‌کنم روایت هم‌زیستی ایران، اسلام و آزادی را در کشور تبیین می‌کند و به‌نظرم، بعد از این جنگ ۱۲ روزه بیش از هر زمان دیگری به کار ملت و دولت ما می‌آید.»

انقلاب اسلامی تداوم تاریخ ایران است
در ادامه این برنامه میثم مهدیار با عنوان این نکته که باید دو نوع ایران‌گرایی را از یکدیگر متمایز کرد، گفت: «من اسم آن‌ها را «ایران‌گرایی نمادین» و «ایران‌گرایی نهادین» می‌گذارم. ارجاعاتی که آقای قوچانی به مرحوم خلخالی و دیگران می‌دهند، واکنش انقلابیون به سوءاستفاده‌هایی بود که پهلوی‌ها از نمادهای ایرانی می‌کردند. به‌هر حال در یک رقابت گفتمانی، انقلاب و واکنش‌هایی رخ داده و حتماً می‌دانید که پهلوی‌ها خیلی تلاش می‌کردند که تفسیر خاصی از ایران را برجسته و آن را به‌عنوان یک پشتوانه مشروعیت‌بخش برای خود استفاده کنند. به‌ هر حال وقتی انقلابی علیه یک نظام سیاسی اتفاق می‌افتد، قاعدتاً در این رقابت گفتمانی، آن نشانه‌ها و نمادها مورد نقد قرار می‌گیرد به‌خصوص در میان کسانی که در متن انقلاب هستند، دوگانه‌هایی ایجاد می‌شود. اما اساس انقلاب اسلامی، یعنی وجه نهادین انقلاب اسلامی اساساً در تداوم تاریخ ایران بوده و جریانی که خود را ایرانشهری می‌داند به آن بی‌توجه است و صرف یک سری ارجاعات سیاسی و روزنامه‌ای به اتفاقاتی که در دهۀ ۶۰ یا ۷۰ افتاده را دلالتی می‌دانند برای این‌که مثلاً جریان ایرانشهری به محاق رفته است. اساساً این روایت آقای طباطبایی و دوستان دیگر از ایرانشهری و از ایران مقداری دچار چالش و در واقع، روایتی سکولار و مدرن است و خیلی نسبتی با آن ایران تاریخی که می‌فهمیم ندارد.»

جدال بر سر مهرنامه
مهدیار در ادامه با اشاره به سوابق مطبوعاتی قوچانی گفت: «آقای قوچانی و دوستان در این سال‌ها تغییراتی کردند. ایشان در دهۀ ۸۰ مجلۀ «مهرنامه» را منتشر می‌کرد که همیشه روی جلدش، مثلاً عکس آقای کاتوزیان و آن جریانی که من اسمش را استبداد ایرانی می‌گذارم بیشتر برجسته بود. به‌زعم من، این‌ها بیشتر جریان‌های ضد ایرانی بود چراکه امثال کاتوزیان یا گفتمان «استبداد ایرانی» امثال آقای کاتوزیان، بشیریه و بعدها کسانی مثل سریع‌القلم، زیباکلام، علمداری و پیران اینها کسانی هستند که من آنها را ذیل گفتمان استبداد ایرانی صورت‌بندی می‌کنم که معتقدند تاریخ ایران، درون‌زا و روبه‌رشد نبوده و ما عقلانیت تاریخی و فرهنگی نداشتیم.»
قوچانی در پاسخ به این ادعای مهدیار گفت: «بنده به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، وظیفه‌ام روزنامه‌نگاری و گفت‌وگو با افراد است. هر کسی را که روی جلد می‌آورم و با او گفت‌وگو می‌کنم، در مجله مهرنامه یا شهروند، به‌معنای این نیست که از او دفاع می‌کنم، من با مخالف خودم هم مصاحبه کرده‌ام. بزرگ‌ترین مصاحبه‌ای که با بابک زنجانی انجام شده در مجلات من صورت گرفته است. یک ریال هم قبولش نداشتم و ندارم و دیگران و دیگران. بنابراین، این‌که شما آقای کاتوزیان و سریع‌القلم را کنار هم می‌گذارید، جفا به آقای سریع‌القلم و بقیۀ دوستان است و فکر می‌کنم یک مقدار هم در تاریخ‌ها اشتباه می‌کنید. اولین گفت‌وگویی که من خدمت آقای دکتر طباطبایی کردم، سال ۷۹ در روزنامۀ «همشهری» بود. عنوان آن «تجددی دیگر» بود، اگر آن گفت‌وگو را می‌خواندید کلاً دیدگاه‌های شما در باب این‌که آقای دکتر طباطبایی فقط می‌خواهد ما را ذیل تجدد ببرد، تغییر می‌کرد. به‌نظرم طباطبایی را به متن بخوانید. طباطبایی کتاب نوشته و منبری نبوده است. دکتر طباطبایی متهم به یک ملی‌گرایی افراطی یا پان‌ایرانیسم یا ناسیونالیسمی از این جنس است. ویژگی اندیشه‌های طباطبایی این بود که فقط به گذشته افتخار نمی‌کرد. در هیچ‌کدام از آثار طباطبایی این فرمایشاتی که شما می‌گویید، وجود ندارد، از جمله مثلاً در مورد روز کوروش، من به یاد ندارم ایشان هیچ‌وقت این حساسیت را با وجود همه اهمیتی که برای کوروش‌کبیر قائل بود، گفته باشد.»

sazandegi

پست های مرتبط

شهرت و انزوا

بازیگر نام‌آور فرانسه درگذشت بریژیت باردو، بازیگر فرانسوی با موهای نامرتب و…

راست و راستین

▫️درگذشت “بهرام بیضایی”، اسطوره بی‌همتای نمایش و سینمای ایران در غربت، موجی…

حراج مولانا

شهرام ناظری در اظهاراتی بحث‌برانگیز از دولت و مردم ترکیه قدردانی کرد…

دیدگاهتان را بنویسید