«آبی روشن» فیلمی به کارگردانی بابک خواجهپاشا که برای دومین سال متوالی در جشنواره فجر حضور دارد. او سال گذشته با فیلم «در آغوش درخت» به جشنواره آمد. خواجهپاشا چند سریال را برای صداوسیمای شبکه استانی آذربایجان غربی کارگردانی کرده. او همچنین دستیار کارگردان فیلم «محمد» به کارگردانی مجید مجیدی بوده است. این فیلمساز برای نگارش فیلمنامه «در آغوش درخت» سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه و برای کارگردانی همین فیلم دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول را از جشنواره سال گذشته گرفت. حالا به فاصله کمتر از یک سال فیلمی ساخته که سازمان فرهنگی هنری اوج و بنیاد سینمایی فارابی سرمایهگذاران آن هستند و البته حامی مالی دیگری هم دارد. فیلمنامه این فیلم را امیر ابیلی و داوود گنجوی نوشتهاند. ابیلی در گذشته نقدهای سینمایی مینوشت و بعد فیلمنامه سریال «پلاک ۱۳» را نوشت که موفق نبود.
«آبی روشن» قرار است فیلمی درباره کرامات امام رضا(ع) باشد که گرهگشاست و دلهای مردم را به هم نزدیک کرده، دل خانواده مقتولان را نرم میکند و آنها را به رضایت وا میدارد. این فیلم در واقع با این هدف نوشته و ساخته شده است اما وقتی همه چیز شکل سفارشی به خود میگیرد و اعتقاد و خلوصی پشت این هدف نیست، آین اثر تبدیل به کلیشهای تکراری در وصف کرامات آن حضرت میشود که نه تماشاگر عادی را مجاب میکند و نه عاشقان آن حضرت را.
داستان فیلم درباره یک صاحب معدن است که قرار است، خادم امام رضا(ع) شود. او در معدن خود سنگ بزرگ فیروزهای پیدا میکند که از همان ابتدا تصمیم دارد آن را به گنجینه آستان قدس هدیه کند اما این سنگ دزدیده شده و حین دزدی پیرمری هم در معدن به قتل میرسد. در نتیجه پای صاحب معدن که یک روز تنها با خادم شدن فاصله دارد به یک پرونده قتل باز شده تا اندازهای که قتل را به گردن میگیرد و در نهایت کرامت امام رضا(ع) شامل حال او میشود.
نیمه دوم فیلم پس از دزدی از معدن و همراه شدن این مرد با دختری که به نظر میرسد، همسر دزد معدن است بدون اتفاق خاصی طی میشود. در واقع این دو، چندین سکانس به دنبال دزد میروند بدون اینکه نتیجهای حاصل شود و تنها شخصیتهای فرعی مانند مجرم و سربازی وارد قصه میشوند که در نهایت با کلیشهایترین شکل و معجزهای باسمهای مشکلشان حل شده و از داستان حذف میشود. در این سکانسها بدون اینکه اتفاقی در مسیر اصلی قصه رخ دهد، تنها خرده داستانی روایت شده و بعد هم به راحتی به پایان میرسد. در نیمه نهایی تماشاگر تازه متوجه ارتباط میان کاراکترها شده و نسبت فامیلی آنها مشخص میشود. سنگ قیمتی به سادگی پیدا میشود و دزد به طور ناگهانی اعتراف میکند که هدیه امام رضا را نمیتواند بفروشد! بدون اینکه پیرنگ شخصیتی درستی از آن ارائه شود. چراکه تماشاگر با قماربازی روبهرو است که اخلاص و اعتقادی از او نمیبینید. این کاراکتر به یکباره متحول شده و سنگ دزدی را پس میدهد. اما اوج داستان آنجاست که شخصیت اصلی داستان بدون دلیل قانعکنندهای برای تماشاگر، قتل کارگر معدن را به گردن میگیرد. آن هم احتمالاً به این دلیل که میداند، میتواند از کرامات آن حضرت بهرهمند شود و تن به اعدام ندهد. انگار نویسنده و کارگردان فیلم فراموش کردند که این کرامات قرار نیست شامل افراد خاصی شود و خود آنها در اول فیلم نشان میدهند، مردمی که ارادت و احترام قلبی و ذاتی به امام رضا دارند به خاطر او و نه به خاطر بندگان خدا از قصاص قاتل صرفنظر میکنند. «آبی روشن» فیلمی است که با هدف تکریم امام رضا و ارادت به آن حضرت ساخته شده بدون اینکه سازندگانش به یاد داشته باشند این ابراز ارادت در سینما ملزوماتی نیاز دارد که مهمترین آن قصهای درست و حسابی و قانعکننده برای تماشاگر است تا فیلم را پس نزند و با اثری خالصانه مواجه شود. اما حیف فیلمی که برای ابراز ارادت به امام هشتم شیعیان ساخته شده نه چنین کارایی دارد و نه تماشاگرش را مجاب میکند که تا پایان آن را دنبال کند. چراکه انگار هدفهای دیگری در کنار این ابراز ارادت چیده شده که بر آن سایه سنگینی انداخته است. این اهداف را تماشاگر سینما به خوبی دریافت کرده و در نهایت در خالصانه بودن اهداف سازندگان شک میکند.