قادر دولتزاده
«صبحانه با زرافه» یکی از معدود فیلمهای جشنواره امسال است که با حضور بازیگران شاخص سینما مقابل دوربین رفته و به دلیل حضور همین بازیگران و البته کارگردان آن کنجکاوی زیادی برای تماشای آن وجود دارد. بلیتهای آن همراه با «تمساح خونی» به پایان رسید چراکه علاقهمندان به سینما هیجان زیادی برای تماشای آن داشتند. پژمان جمشیدی، بهرام رادان، هادی حجازیفر و بیژن بنفشهخواه بازیگران این فیلم هستند و جالب اینجاست که این ترکیب مردانه تا پایان فیلم هم حفظ میشود و بازیگر اصلی زن در فیلم وجود ندارد. زنان در «صبحانه با زرافه» تنها زمانی وارد داستان میشوند که مردان چشمشان آنها را بگیرند و بخواهند با آنها وقت بگذرانند. داستان فیلم شباهت زیادی به فیلم «خماری» ساخته تاد فیلیپس دارد و صحت در نشست نقد و بررسی فیلم هم شباهت فیلمش را با این اثر پذیرفت اما تاکید کرد که به همراه نویسنده تلاش کرده فیلمش شباهتی با آن فیلم نداشته باشد که البته در عمل چنین اتفاقی رخ نداده و ایده اصلی شباهت زیادی به «خماری» دارد اما انگار صحت به همراه فیلمنامهنویس ایمان صفایی تلاش کرده که آن را ایرانیزه کند و با چاشنی ابزورد و دوستی و مهربانی با یکدیگر بیامیزد. از همان ابتدای فیلم، تماشاگر با اثری روبهرو میشود که شباهت بسیاری به سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره» دارد. تماشاگری که به فیلمی رئالیستی «جهان با من برقص» علاقهمند بوده با گذشت چند دقیقه از «صبحانه با زرافه» متوجه میشود که با اثری متفاوت با آن فیلم روبهرو است و ریتم کند و کشدار آن طوری است که تماشاگر گیج و مبهوت میماند و با وجود داستانی که به فضای کمدی تنه میزند و سه شخصیت مشنگ چطور ریتم و ضرباهنگ فیلم آنقدر کند است و بازیگران با تاخیر دیالوگها را میگویند. این اتفاق که تا پایان داستان با همین رویه ادامه پیدا میکند، همین نشان میدهد که صحت با اصرار از بازیگران خواسته چنین ریتمی را حفظ کنند که در واقع نه با داستان فیلم، نه فضای ابزوردش، نه ترکیب بازیگری فیلم، نه شخصیتپردازیاش و نه ماجراهایی که پشت هم ردیف میشود، همخوانی دارد. تماشاگر احساس میکند، فضای خالی بزرگی در فیلم وجود دارد و باید چیزی مانند موسیقی این حفرههای خالی را پر کند اما پافشاری صحت بر سورئال ساختن بخشی از داستانش مانع از همراهی تماشاگر میشود و از جایی این ریتم کند، ضدفیلم عمل کرده و موجب خستگی و سردرگمی تماشاگر شده تا حدی که منتظر به پایان رسیدن فیلم است. «صبحانه با زرافه» به دلیل همین کند بودن ریتم چندین اتفاق مهم را در یک سوم پایانی خود دارد. در واقع دوسوم فیلم کشدار و با کمترین عطف و اتفاق سپری شده و در یکسوم انتهایی با چندین رویداد داستانی مهم مواجه میشویم که داستانی تازه را شروع میکند اما جالب اینجاست که این داستان هم با ریتمی کند روایت میشود که باز هم با این میزان اتفاق همخوانی ندارد. «صبحانه با زرافه» اگر با ریتمی تندتر در تدوینی دوباره شکل گیرد، کمدی ابزورد موفقی خواهد بود که هم میتواند تماشاگر عادی را راضی کرده و هم دوستداران آثار صحت را مجاب کند.