نگاهی به فیلم آسمان غرب که به زندگی شهید شیرودی پرداخته است
عبدالصمد حسینی، روزنامهنگار
در سری فیلمهای بیستویکمین جشنواره فیلم فجر مشهد فیلمهای مرتبط با جنگ یا دفاع مقدس حضور پررنگی داشتند و هر کدام مستقیم یا غیرمستقیم تلاش در روایت وقایع آن دوران پرحماسه و فراموشنشدنی با کمک هنر هفتم داشتند؛ از این میان، فیلم «آسمان غرب» به کارگردانی محمد عسگری به دنبال روایت بخشی از زندگی شهید خلبان علیاکبر قربانشیرودی با بازی «میلاد کیمرام» بود تا یادی از این قهرمان ملی در خاطرهها زنده شود.
خلبان شهید علیاکبر قربانشیرودی طی عمر کوتاه خود توانست به یکی از برجستهترین خلبانهای نیروی هوایی تبدیل شود و پروازهای او با بالگرد سوپر کبری که یکی از ادوات کلیدی سپاه تفنگداران دریایی آمریکا بهشمار میرفت. این ابزار جنگی استراتژیک از سال ۱۳۵۲ به منظور تقویت قوای دفاعی ایران در برابر رشد قابل توجه قوای زرهی عراق به سازمان ارتش افزوده شد و به وضوح نشان میدهد که ارتش در چه حدی از آمادگی و آیندهگری موثر قرار داشته است.
پادگان شاهین یا پادگان ابوذر، محور وقایع فیلم «آسمان غرب» در ۲۰ کیلومتری سرپل ذهاب یا بهتر بگوییم نزدیکترین فاصله به نقطه صفر مرزی در اواخر دهه ۱۳۴۰ احداث شد که در نگاه اول آدمی را به یاد پادگان دوکوهه میاندازد. پادگان شاهین از همان زمان و بهویژه در روزهای آغاز جنگ تحمیلی نیز درگیر مقابله با دشمن شد تا به سرعت به بستری برای خلق وقایع دراماتیک قابل توجه در تقابل انسان با مفاهیمی همچون جنگ و سیاست باشد. نمونه این امر یکی از وجه تسمیهها برای تغییر نام پادگان شاهین به پادگان ابوذر، است که عنوان میکند، این نام به واسطه رشادتهای خلبان شیرودی در سالهای آغاز جنگ در همین منطقه و برگرفته از نام فرزند وی «ابوذر» است.
«آسمان غرب» تلاش مشترک حوزه هنری استان کرمانشاه با همراهی بنیاد فارابی و حمایت قابل توجه ارتش میتوانست به نقطه عطفی در ساخت نبردهای هوانیروز در تاریخ سینمای ایران تبدیل شود، ولیکن آنچه که پس از نمایش فیلم و توفان جلوههای ویژه در یاد مخاطب میماند؛ چندان امیدوارکننده یا حداقل در اندازه گرامیداشت یک قهرمان ملی نیست.
تماشای فیلمی در ژانر جنگ در جشنواره فیلم فجر با وجود آثار شاخص و جریانساز در سینمای جنگ دنیا بهویژه در ژانر فانتزی میتواند یک فرصت جذاب برای ارزیابی و سطحسنجی از نقطهنظر فنی و تکنیک ساخت تا قدرت خلق درام و به رخ کشیدن محتوای فاخر ملی باشد؛ ولی در «آسمان غرب» با وجود محتوای ارزشمند قابل اعتنا و امکان بهکارگیری حدود ۱۰۰ تانک و نفربر و هلیکویترهای سوپر کبری نهتنها درام جذابی شکل نمیگیرد که حتی جلوههای ویژه نیز گویی با دستپاچگی و تکیه به ضرب و زور ریتم تدوین در برابر چشمان مخاطب به نمایش درمیآید.
آنچه که باعث میشود مخاطب تا انتها بر صندلی خود بنشیند، این تصور است که هسته اصلی ماجراها ریشه در واقعیت دارد که در نوع خود یک حماسه واقعی است؛ ولی آن عطش ذوق هنری و سینمایی با چنین پتانسیلی سیراب نمیشود. انتظاری حداقلی از کارگردان «اتاقک گلی» که دومین تجربه خود را به معتبرترین جشنواره ملی کشور فرستاده، هرگز برآورده نمیشود. نهتنها در طول فیلم اصل باورپذیری رعایت نشده؛ مانند آنجا که روی داشبورد جیپ روباز ارتشی عکسی جاسازی شده تا بازیگر با دیدن آن پیامی را به مخاطب القا کند، بلکه گویی حتی منطق فیلم نیز در فیلم به فراموشی سپرده شده؛ تا جایی که در سادهترین صحنههای خالی از بار و تنش مدیریت جلوه ویژه میدانی، نیز فوران سوالات چرا و چگونه مخاطب را از قطار پلانها و حتی سکانسها و همدلی با فیلم پیاده میکند و در باتلاق تردیدی که آیا حقیقتاً این سکانسها ریشه در واقعیت تاریخی دارند فرو میبرد. بهعنوان مثال، در صحنههای از فیلم شیرودی با کلت به قفل درب پادگان در فاصله چند قدمی شلیک میکند، بدون کمترین نگرانی از کمانه گلوله و از آن عجیبتر واکنش خنثی و بدون هراس مردم به این شلیک ناگهانی است که پشت درب پادگان منتظر ورود هستند و قاعدتاً از اوضاع داخل پادگان مطلع نیستند.
گویی «آسمان غرب» برای عسگری تنها یک تریبون اجارهای است که قصد دارد با تکرار کلیدواژههای خاص همدلی مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد، ولی این کلیدواژهها همچون شمشیر دو دم از چنان بار مفهومی خاصی برخوردار هستند که هنگام بازی گرفته شدن میتوانند به راحتی تاثیری معکوسی و زخمی عمیق در ذهن مخاطب ایجاد کنند. در حوزه بازیگری نیز آسمان غرب نیز چنگی به دل نمیزند و در واقع فرصت ایدهآلی برای ساخت یک شمای ذهنی از شخصیت شیرودی به راحتی از کف میرود. پیرنگها نیز چندان جدی گرفته نشده و از همینرو دیگر شخصیتها نیز فرصت و مجالی برای بروز ویژگی خود و پیشبرد درام پیدا نمیکنند. درحالی که حداقل کار فلاش بک انتقال اطلاعات به مخاطب برای پیشبرد درام است، تنها با پلانهای زیبایی روبهرو هستیم که همچون بادبادکی بدون نخ در آسمان منطق فیلم رها شدهاند و کمکی به تمرکز مخاطب بر روایت نمیکنند. در حوزه تدوین، بهویژه صحنههای جنگی نیز گویی تدوینگر با انبوهی از راشها مواجه بوده و اصرار داشته که تمام آنها را در تایم لاین بگنجاند. تا جایی که نماها نهتنها به روایت ماجرا کمک نمیکنند؛ بلکه احساس را نیز به درستی انتقال نمیدهند. از لحاظ امکانات باید گفت که دست کارگردان از نظر تدارکات و ادوات نظامی برای طراحی صحنه جنگی باز بوده، ولی آنچه که بر پرده نقش میبندد به آشفتگی غریبی نزدیک میشود که شاید ناشی از عدم استفاده از تجربه متخصصان این صحنهها باشد.
زمانی در گفتوگویی با یک سرتیپ خلبان ارتشی دوران جنگ تحمیلی شنیدم که خلبان هلیکوپتر کبری، اگر مهارت الزام را داشته باشید، میتواند لشکری را زمینگیر کند؛ لیکن پس از دیدن «آسمان غرب» میتوانیم باور کنیم همین حماسه چشمگیر میتواند در قاب دوربین به یک صحنه کمدی تبدیل شود. ستونی از تانکها در معرض حمله هلیکوپتر کبری قرار میگیرند، اما نهتنها نمیتوانند آرایشی دفاعی درستی در جاده برای کاهش تلفات و دفاع داشته باشند، بلکه همچون ادواتی مستهلک با سربازانی کور و کر منتظر سرنوشتی مختوم و خجالتباری هستند که کارگردان برای آنها تعیین کرده است.
در ژانر سینمای جنگ ایران در ۴ دهه گذشته همیشه نامهای خاصی همچون «کانی مانگا» (۱۳۶۶، «حمله به اچ ۳» (۱۳۷۳) در حوزه نبردهای هوا به زمین میدرخشد. آسمان غرب با وجود گذشت چند دهه از ساخت این آثار هنوز نمیتواند صحنههای نبرد و جنگ را که گویی بیشترین امید برای جذب مخاطب در این فیلم بر دوش دارد با چهرههای باورپذیر بر پرده نمایش دهد.
اگرچه جنگ تلخ و شوم است، لیکن برخلاف دنیای «آسمان غرب» هرگز اینچنین سیاهوسفید نبوده و نیست. رزمآوران هر دو سوی نبرد به علل و دلایل مختلف در میدان نبرد حضور دارند و خطاهای فاحش و نابخشودنی عدهای را نمیتوان بهسادگی به دیگران تعمیم داد. گویی کارگردان هراس دارد تا مخاطب اندک همدلی با قوای خصم در زیر رگبار موشکهای کبری برقرار کند که هرگز تن به نمایش کلوزاپی از مهاجمان نمیدهد تا حداقل حسی از احوالات خصم به تماشاگر فیلم منتقل شود.
رفتار غلوآمیز «کیمرام» در نقش شهید شیرودی، بهویژه در سبک راه رفتن او بر مظلومیت این قهرمان ملی افزوده؛ چراکه این کنشها و واکنشها، نه از یک نظامی نخبه، بلکه بیشتر از قدارهکشان کوچههای نااهلی انتظار میرود. عدم خلاقیت در روایت داستان، حتی عدم پرهیز از رویههای کلیشهای برای تبیین شرایط سیاسی و اجتماعی و بیان علت اقدام شجاعانه شیرودی برای مخاطب سینمای امروز که با یک کلیک به انبوه فیلمهای حماسی و جنگی دسترسی دارد، نیز بیشتر شبیه یک خودکشی هنری بر پرده نقرهای به نظر میرسد.
با این وجود پرداختن به زندگی یک قهرمان ملی، بهویژه در تاریخ معاصر ایران فینفسه مقبول و شایسته تحسین است، حتی اگر آنچه که اکران میشود از تراز جشنواره فجری که میشناختیم، بسیار دور باشد. در حقیقت اگر «آسمان غرب» تنها این پرسش را در ذهن مخاطب خود خلق کند که آیا حماسه شیرودی و عمل به تشخیص خود در مقابل فرمان صریح مافوق امروز نیز باشکوه و تحسینبرانگیز به شمار میرود، میتوان گفت که این فیلم ارزش تماشا دارد.