محمدجواد غلامرضاکاشی، عضو هیاتعلمی دانشگاه علامهطباطبایی
مردان و زنانی که مترصد در دست گرفتن ماشین سلطه سیاسی هستند باید عقب بنشینند تا قدرت اجتماعی برخیزد. «صدای مردم» هر چه سالمتر برخیزد، مهربانترخواهد بود. هر چه کمتر در معرض آسیب این و آن باشد، دایره شمولش بیشتر خواهد بود. «صدای مردم» هیچگاه تماماً در جهان مدرن ظهور پیدا نکرد. همیشه و همه جا ناقصالخلقه بود. اما صرف امید و آرزوی آن، مجرای زندگی اخلاقی را خواهد گشود. مردم هیچکس را همراهی نخواهند کرد. این مساله در روزهای پیش از انتخابات همه فعالان سیاسی را آزار میدهد. بخشی از نظام در تکاپوی یک مشارکت حتی نیمگرم است تا دستاویزی شود برای طرح ادعای مشروعیت. بخش دیگر نظام خیال میکند عدم مشارکت برایشان بهتر است تا عملیات خالصسازی را به پایان برسانند. تحریمکنندگان در انتظار عدم مشارکت مطلقاند تا دستاویزی شود برای اثبات فقدان تام مشروعیت نظام. گروهی هم این میانه ایستادهاند و تلاش میکنند، زغال انتخابات را چندان شعلهور کنند تا از طریق ممانعت از کار خالصسازان نام و اعتباری کسب کنند.
رفتار مردم با هیچ کدام از این گزینهها سازگار نخواهد شد. روز بعد از انتخابات حتی اگر واقعیت با خواست این یا آن گروه مطابقت هم پیدا کند، هیچکس به آن تن نخواهد داد. همه ادعا خواهند کرد همان چیزی رخ داد که میخواستند اما در درون عمیقاً همه دلسرد خواهند شد. یأس و دلسردی عمومی بلای جامعه ماست. آتشی در میدان زندگی سیاسی ما کم رمق شده و آن وجاهت اخلاقی و حقوقی «صدای مردم» است. هیچکس از اصل دموکراسی و مشارکت مردم به مثابه یک اصل اخلاقی دفاع نمیکند. مدرنیته سیاسی با ظهور یک مرجع اخلاقی تازه به نام «صدای مردم» متولد شد. انقلاب مشروطه اولین خاستگاه برآمدن این صدا بود. خواست امنیت و توسعه، راه تنفس آن را بست. انقلاب سال ۱۳۵۷ دومین خاستگاه بزرگ آن بود اما اولویت بخشی به شریعت اسلامی، راه تنفس آن را بست. در دوم خرداد ماه سال ۱۳۷۶ یک نقطه خاستگاهی دیگر ظهور کرد. اما صفت بیش از حد فردباورانه آن از اصل «صدای مردم» تهی بود. خود دامگاه خود گردید و میدان را به رقیب سپرد. «صدای مردم» یک پا در استقلال و خودآیینی فردی دارد یک پا در مشارکت برای خلق یک اراده قدرتمند جمعی. ترکیب این دو، حیات سیاسی را به یک ضیافت عمومی برای مشارکت همگان تبدیل میکند. «صدای مردم» همگان را با همه تنوعاتشان محترم میشمارد و نفس همین احترام آن را مقتدر و در عین حال اخلاقی میکند. این عمیقترین و بنیادیترین خواست عرصه سیاسی ماست. یکصدواندی سال است که طلب میشود اما تحقق پیدا نمیکند. ترقیخواهان عصر رضاشاه و اسلامخواهان دوران جمهوری اسلامی ندانستند، دیگ ترقی و توسعه یا اعتبار دین و شریعت به شرط گرمای حداقلی این ضیافت عمومی ممکن است. امروز ملیت، ترقی، اسلام و فردگرایی دشتهای تشنه در خاک این سرزمین هستند. تنها به شرط معنادار شدن اصل تکیه بر خواست عمومی و اجازه برخاستن «صدای مردم» به مثابه اصلیترین مرجع اقتدار و حقانیت اخلاقی از خطر مرگ نجات خواهند یافت. هر کدام بیشتر در مقابل برآمدن «صدای مردم» ایستاده باشد، تاوان بیشتری خواهد پرداخت. همه باید یک قدم عقب بگذارند، اجازه دهند «صدای مردم» برخیزد و سهم و تکلیف همگان را روشن کند. مردان و زنانی که مترصد در دست گرفتن ماشین سلطه سیاسی هستند باید عقب بنشینند تا قدرت اجتماعی برخیزد. «صدای مردم» هر چه سالمتر برخیزد، مهربانتر خواهد بود. هر چه کمتر در معرض آسیب این و آن باشد، دایره شمولش بیشتر خواهد بود. «صدای مردم» هیچگاه تماماً در جهان مدرن ظهور پیدا نکرد. همیشه و همه جا ناقصالخلقه بود. اما صرف امید و آرزوی آن، مجرای زندگی اخلاقی را خواهد گشود.