تاریخ سازی جعلی
بیژن مومیوند، گروه ادبیات و هنر
سریال مناسبتی «حشاشین» که ماه رمضان امسال در مصر پخش میشد و در ایران و دیگر کشورهای مسلمان مخاطبان زیادی پیدا کرد، دربارۀ یکی از بحثانگیزترین فرقههای مذهبی تاریخ اسلام است. فرقۀ نزاری مذهب اسماعیلی که به رهبری حسن صباح بیشتر از یک سده (۴۸۳ ه.ق تا ۶۵۴ ه.ق) با تسلط بر قلعههای مختلف فلات ایران به ترویج مذهب باطنی نزاری و ترور مخالفان مشغول بود. کاری که حسن صباح- در این سریال- با مخالفانش میکند، مخاطب را یاد تروریستهای داعش میاندازد. ترورهای انتحاری، سرسپردگی محض، وعدۀ بهشت و… همگی تداعیکننده شعارها و اقدامات این گروه است. حشاشین با اتفاقی شروع میشود که موضع سازندگان نسبت به قهرمان را از همان ابتدا مشخص میکند و آن مواجهۀ حسن با شیطان در دوران کودکیاش است. او حاضر میشود، روحش را به شیطان بفروشد و تاریکی را انتخاب کند.
علاوه بر این سریال مبتنی است بر افسانهها و اغلاط فاحش تاریخی چون ماجرای همدرسی خیام و خواجه نظامالملک و حسن صباح یا اشعاری که حسن صباح میخواند برای مولوی است؛ شاعری که حدود ۱۰۰ سال بعد از او تازه به دنیا میآید. صرفنظر از این اغلاط فاحش در این گزارش، نگاهی به ظهور و سقوط فدائیان اسماعیلی و تأثیر آن در تاریخ ایران داریم.
افسانه حشاشین
رازآلودگی و باطنگرایی جنبش اسماعیلی، شخصیت کاریزماتیک و پیچیدۀ حسن صباح و قلعههای محصور و صعب کوهستانی محل استقرار این جنبش، زمینهساز افسانهها و خیالپردازیهای بسیار در مورد این جنبش و شخصیت تاریخی و اثرگذار حسن صباح شده است. افسانههایی که نیاز به بازاندیشی و کنار زدن پردهها و لایههای بسیار راز را برای دست یافتن به درک درست تاریخی از این جنبش ایجاب میکند. دامنۀ این افسانهها و رازورزیها تا بدانجا پیش رفته است که غربیان را به لحاظ واژگانی در حوزۀ ترور و عملیات نظامی وامدار خویش کرده است. این باور که فدائیان اسماعیلی متأثر از سکرات حشیش و به مدد سرسپردگی اعتقادی و شجاعت ایمانی، دست به اقدامهای ضربتی ترور و نظامی میزدند آنان را ملقب به حشاشین کرد که در زبان غربیان به assassin تغییر یافت و امروزه نیروهای به خوبی تعلیمیافته ترور و آدمکشی را بدین نام میخوانند. این افسانهها در مورد رهبر این جنبش و محل استقرار آن نیز کم نیستند.
سیاست انقلابی فدائیان
عصر طلایی اسماعیلیان با استقرار نخستین خلیفه فاطمی، المهدی در مصر به سال ۲۹۷ ه.ق آغاز شد و با مرگ مستنصر و اختلافات بر سر جانشینی او به تدریج رو به زوال گذاشت. با توجه به اینکه «حشاشین» سریالی مصری است، مسالۀ مهم این است که چرا سریال فقط بر دورۀ الموت و ایران تمرکز دارد و به دورۀ فاطمیان مصر نمیپردازد؟ صرفنظر از این نکته، فاطمیان مصر جنبشی ضد عباسیان بودند و اسماعیلیان نزاری ایران به رهبری حسن صباح علاوه بر اینکه ضد سلجوقیان بهطور خاص و عباسیان بهطور عام بودند، با فاطمیان هم سر ناسازگاری داشتند و بعد از مرگ مستنصر اعلام استقلال کردند و به قول فرهاد دفتری، سیاست انقلابی مستقلی را تعقیب کردند. مشاجره بر سر جانشینی مستنصر، اسماعیلیان را به دو دستۀ نزاری و مستعلوی تقسیم کرد و حسن صباح بدون هیچ قید و شرطی از دعوی نزار پشتیبانی کرد و از قبول مرجعیت پایگاه مرکزی دعوت در قاهره که در خدمت اسماعیلیان مستعلوی بود، سر باز زد و در الموت دعوت مستقل نزاری را بنیان گذاشت. فرهاد دفتری در کتاب «مختصری در تاریخ اسماعیلیه» مینویسد: «حسن چند سالی بود که سیاست انقلابی مستقلی را تعقیب میکرد و مشاجره بر سر جانشینی مستنصر فرصتی برای وی پیش آورد که روابط خود را با دولت فاطمی که بر اثر حکومت چند ده سالۀ وزیران به سستی گراییده بود، قطع کند.» نزاریان با داعیههای مهدویانه و عدالتطلبانه در زمین مساعد قومیتگراییهای سلجوقیان و تبعیض مذهبی خلافت سنی عباسیان و در شرایط نابهسامان اجتماعی از مساعدت و همراهی اقشار بسیاری از مردمان در ایران بهرهمند شد. حسن صباح سلسلهمراتب اجتماعی- سازمانی مذهب اسماعیلی که به همت فاطمیان و طی سالهای شکوفایی شکل گرفته بود را با مؤلفههای بومی ایران درهم آمیخت و با استفاده از هوشمندی و کیاست خویش و نفوذ کاریزماتیکی که بر مریدان و فدائیان خویش داشت از جنبشی در خفا به حکومت سرکش مستقری در ارتفاعات الموت تبدیل شد. بسیاری از محققان اسماعیلیان نزاری را مردمانی باهوش، مبتکر و به لحاظ فکری و نظامی توانمند میدانند. پیتر ویلی، محقق انگلیسی که در سالهای پیش و پس از انقلاب به کرات برای مطالعه در قلعههای اسماعیلی به ایران سفر کرده است در کتاب «قلعههای حشاشین» خود آنان را مردمانی با هوشی استثنایی، دارای علمی متعالی از معماری نظامی و سازماندهی، برخوردار از فنون پیشرفته پشتیبانی و تدارکات و کشاورزان و مهندسان آب فوقالعادهای میداند. شگفتیها و پیچیدگیهای زندگی در قلعههای صعب همچون الموت و ایجاد سامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودکفا حول مذهبی خاص را میتوان از بازماندههای این قلعهها و اسناد تاریخی بر جای مانده دریافت.
راه و رسم فدائیان
داعیان فاطمی برای جذب گروندگان جدید (مستجیبان) باید شخصاً با فرد فرد آنها ارتباط بگیرند. داعی هرگز بر آن نبود که عدهای را بهطور دستهجمعی به کیش اسماعیلی درآورد از این رو با هر یک از مستجیبان بهطور فردی و در یک زمان دیدار و گفتوگو میکرد و این البته بعد از جریان طولانی و دقیق ارزشیابی و انتخاب بود. احمد بن ابراهیم نیشابوری، داعیِ دورۀ فاطمیان و مولف کتاب «استتار الامام» میگوید داعی باید مستجیب را به تدریج آموزش میداد و اغلب جلسات تعلیمی منظمی برای نوگرویدگان در خانۀ خود تشکیل میداد. سری نگهداشتن و نهانزیستی تعالیم از غیر یکی دیگر از استلزامات اولیۀ گرویدن به کیش اسماعیلی از دورۀ فاطمیان تا فدائیان حسن صباح بود. یکی از وظایف داعی آن بود که از مستجیب (نوکیش) عهد یا میثاقی برای امام اسماعیلی زمان بگیرد. این میثاق متضمن تعهدی از جانب مستجیب برای پوشیده و سری نگهداشتن تعلیم و آموختههای خود از غیر بود و تنها پس از این عهدِ بیعت بود که نوکیش تعلیمات لازم را به تدریج میدید.
کاریزمای حسن
حسن صباح شخصیتی پیچیده و فرهمند بود که در مقام یک رهبر مذهبی، نظامی و سیاسی قابلیتهای بسیاری برای ساماندهی به اجتماعی چنین پیچیده و خودبسنده و توسعهیابنده نشان داد. افسانههای بسیار حول این شخصیت از جذابیت و رازآلودگی او خبر میدهند. آنچه در مورد جوانی او میدانیم این است که در خانوادهای شیعی در قم به دنیا آمده و در جوانی مجذوب نهضت اسماعیلی شد. در سفری که به مصر مقر خلافت اسماعیلیان فاطمی داشت، قابلیتهای بسیار از خود نشان داد و با کسب تعالیم بیشتر به عنوان داعی به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران در کنار ایفای نقش داعیانه خویش به دقت اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران را رصد کرد. آنچه از نظر او دور نماند سلطۀ ترکان بیگانه سلجوقی بر سرزمین ایران، تعصبات و تبعیضهای مذهبی برخاسته از استیلای خلفای عباسی، قحطی و بیعدالتی اقتصادی و مالیاتهای سنگین و کمرشکن گریبانگیر مردمان عادی و نارضایتی عمومی نهفته در بطن جامعه بود. برای کسی چون صباح که بهزعم بسیاری نابغهای در عرصۀ فرماندهی نظامی و سیاسی است، این مشاهدات خبر از بستر مناسب برای شکل دادن به جنبشی اعتراضی بود که تمایلات او در گسترش نهضت اسماعیلیه را نیز پاسخ میداد. درنهایت در ارتفاعات قزوین که لایههای شیعه و متمایل به گرایشات فلسفی و باطنی با رویکرد عدالتطلبانه در آن روبه فزونی داشت، جایگاه مناسب استقرار را یافتند. قلعه الموت نام خود را از افسانههای محلی به معنای آشیانه عقاب گرفته است. در این جستوجو حسن صباح مؤلفههای استحکام، دسترسیناپذیری برای مهاجمان، خودکفایی و زمین بارور کشاورزی را در نظر داشت. جایگاهی که بتواند ضمن تبلیغ مذهب اسماعیلی، عَلَم مخالفت با حکومت سلاجقه را برداشته و امکان مقاومت و دفاع در مقابل حملههای سپاه حکومتی را داشته باشد. حسن صباح مدیری مدبر و در تدابیر جنگی و سیاسی استاد بود و مضاف بر آن متکلم، فیلسوف و منجمی دانشمند بود. اسماعلیان نزاری به او به دیدۀ احترام مینگریستند و او را «سیدنا» (خداوندگار ما) میخواندند و پس از درگذشتش به زیارت قبر او میرفتند. زندگی زاهدانهای داشت و شیوۀ زندگیاش سرمشقی شده بود برای همۀ رهبران نزاری دیگر که همه درگیر یک ستیز انقلابی بودند. نقل است در ۳۰ سالی که در الموت بود هرگز از قلعه به زیر نیامد. همیشه در حجرۀ حقیر خود بود و خویشتن را وقف به کتابت سپردن تعالیم دعوت نزاری و ادارۀ امور قلمرو خویش کرده بود. در رعایت قوانین شرع بسیار دقیق و در اجرای آن در جامعۀ اسماعیلی سختگیر بود. به گفتۀ فرهاد دفتری، حسن صباح در رهبری صفات و سجایایی استثنایی و جادوکننده داشت. شخصیت او حقیقتاً نقطۀ امید و نیروگیری برای نزاریان بود. از همه مهمتر اینکه او یک چارچوب دینی- سیاسی پدید آورد که به عنوان پاسخی مناسب برای چالشهای زمان از آن استفاده میشد و به نزاریان این توانایی را داد که در سرزمینهایی که از شام تا مشرق ایران پراکنده بود، در مصیبتها و بدبختیها دوام بیاورند.
دولت ترور
از ویژگیهای برجسته نهضت اسماعیلی که با اسماعیلیان نزاری و به رهبری حسن صباح آغاز شد و به رویۀ اسماعیلیان الموت درآمد، عملیات نظامی/ انتحاری است که علیه مخالفان و دولت سلجوقیان بهویژه در پیش گرفته شد. ویژگیای که زمینهساز شکلگیری افسانههای بسیار در مورد ایشان شد و بر مهآلودگی آنها افزود. سیاست ترور در زمان حسن صباح هم از نظر گستره و هم از نظر نقشش در موفقیت اسماعیلیان الموت با آنچه پیش از آن دوره وجود داشت، تفاوتهایی اساسی داشت و بسیاری آنها را اولین تروریستهای تاریخ دانستهاند. فدائیان یا رفیقان در نهضت اسماعیلی نزاری، سرسپردگان جاننثاری بودند که عملیاتهای خوفانگیز را علیه دشمنان به اجرا درمیآوردند. با توجه به میل به تقیه و خفای اسماعیلیان و موقعیت سخت و دسترسیناپذیر قلعه و کمبود عددی نیروها در مقابل سپاه حملهگر دشمنی چون سلجوقی، حربه اقدامهای برقآسا و مخفیانه اسماعیلیان و استفاده از قابلیتهای مبارزه کوهستانی همچون یک استراتژی و مزیت نظامی در خدمت بقا و استمرار و نیز گسترش دولت اسماعیلی به کار گرفته شد. ترورهایی که برای ایجاد ارعاب و ترس انداختن در دل مخالفان در مساجد و اماکن عمومی صورت میگرفت. البته در این میان بسیاری از قتلها و ترورهای سیاسی نیز به نزاریان نسبت داده شد هرچند در درستی تمام آنها میتوان تردید داشت ازجمله قتل نظامالملک که برخی قویاً آن را به فدائیان صباح نسبت میدهند و برخی معتقدند که قربانی درگیریها و اختلافات سیاسی دیگری شد و به سادگی اعتبار و مسئولیت این قتل به فدائیان منتقل شد. امرا و وزرایی که برای براندازی دولت نزاری تلاش کرده بودند، اولین آماج این حملات بودند و در رده بعدی فقهایی که علیه ایشان فتوا داده بودند و البته همچون بسیاری از فرقههای مذهبی/ سیاسی نوپا و در تلاش برای استقرار و بقا بدعتگران داخلی که تمامیت و حجیت نظام عقیدتی را زیر سوال میبردند. فدائیان اسماعیلی، گروهی بودند که برای اهداف سیاسی و اجتماعی با توجیه اعتقادی و دینی از ترور استفاده کردند و این میراث در دورۀ معاصر به سازمان مجاهدین خلق رسید. با وجود آنکه مجاهدین خلق بهصورت خودآگاه تحت تأثیر نزاریان نبودند اما از نظر شیوههای عمل شباهتهای زیادی با آنها داشتند از جمله اینکه در دورۀ حسن صباح و مجاهدین خلق از ترور علاوه بر مقابله با دشمنان بیرونی برای فیصله دادن به منازعات درونی هم استفاده میکردند. اتخاذ آدمکشی بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی توسط حسن صباح از نظر سابقه در روشهای مشابه در خوارج، غُلات شیعه و قرمطیان که نسل اول اسماعیلیان بودند، ریشه دارد و در دورۀ معاصر شیوۀ سازمان مجاهدین خلق بسیار به آن نزدیک است.