رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > فرهنگ : ص مثل صمد

ص مثل صمد

مهران اکبری قاضی چاکی، روزنامه‌نگار

مهر ۱۳۳۶ صمد بهرنگی مثل برادرش اسد معلم شد و پدرش که خود گرفتار شغل موقت و بیکاری بود را برای دومین بار به آرزوی دیرینه‌اش یعنی کار ثابت با حقوق مکفی رساند! البته شرایط تحصیل آن زمان از لحاظ اقتصادی مثل الان نبود و افراد در مقاطع عالیه نه تنها شهریه نمی‌دادند بلکه حتی کمک خرجی تحصیل هم می‌گرفتند! که این می‌توانست برای یک خانواده تهیدست بسیار هم مفید و شاید قوی‌ترین انگیزه صمد و اسد از معلم شدن، کمک خرج منزل شدن بود ولی خیلی زود معلمی، تقدسی بزرگ برای صمد پیدا و تبدیل به بزرگ‌ترین عشق زندگی‌اش شد. دوران کوتاه و تلخ ولی درخشان تدریس صمد آغاز و تا ۱۱ سال ادامه و با مرگش ناتمام ماند. تمام دوران معلمی او در نقاط محروم آذربایجان شرقی سپری شد و بیشتر این مدت با بهروز دهقانی و کاظم سعادتی هم اتاق بودند.

تدریس درس مبارزه!
روز به روز افکار پرولتاریایی و هم‌دردی با تودۀ مردم به ویژه با معلمی در مناطق محروم در بهرنگی، پررنگ‌تر شد. چون می‌دید آن‌چه در کتاب‌هاست با واقعیت‌های جامعه بسیار اختلاف دارد. لذا آن‌چه فکر می‌کرد، درست است را به دانش‌آموزان می‌آموخت، مثل فریاد زدن!
روزی در دبستانی مدیر متوجه جیغ دانش‌آموزان در کلاس صمد می‌شود و بعد می‌بیند صمد گوشش را گرفته و جیغ می‌کشد و دانش‌آموزان هم از او تقلید می‌کنند! صمد در پاسخ مدیر می‌گوید: «بگذار از همین کودکی فریاد زدن را یاد بگیرند برای گرفتن حق‌شان!» صمد با هر روشن‌فکر، هنرمند و صاحب قلمی که به حکومت مایل بود، زاویه داشت به‌ویژه با شهریار. او در قامت یک روشن‌فکر معتقد بود، میزان آگاهی مردم از سوی قدرت‌های جهانی کنترل می‌شود! او در نقدی بر کتاب «ساختار خورشید» با لحنی که از یک معلم آن دوره بسیار بعید بود، می‌گوید: «در عصری زندگی می‌کنیم که دامنۀ اعمال نفوذ و سیاست بازی دوَل حتی به حیطۀ علم و هنر نیز کشیده شده! حقایق قاطع علمی را تا آن‌جا افشا و میان مردم رواج می‌دهند که سیاست روز جهان می‌خواهد! علم و هنر تا آنجا مجاز شمرده می‌شود که تزلزلی در قالب‌های ذهنی مردم ایجاد نکند.»

معلم محبوب و دگراندیش
صمد برخلاف اکثر معلمان آن زمان قائل به اعمال خشونت در مورد دانش‌آموزان نبود بلکه با دانش‌آموز رابطۀ دوستی، دل‌سوزی و برادری داشت. او به شاگردان فقیر مداد و دفتر به رایگان می‌داد. در مدرسه از دانش‌آموز تا اولیا همه عاشق صمد و سرش دعوا بود! بحث با معلمان، مطالعه، نوشتن، آموزش، دفاع از حق محصل و… از مشغله‌های دائمی صمد شد. او سعی کرد ثابت کند، ترکی زبان است نه لهجه اما گلایه‌اش فقط به نوع زبان تدریس نبود بلکه به محتوای کتاب‌های درسی هم معطوف می‌شد و می‌گفت به‌خاطر تفاوت در نوع فضا، اجتماع، افکار و محیط زندگی باید دست‌کم دو نوع کتاب برای دانش‌آموزان روستا و شهر باشد (بعضی درس‌ها مبتنی بر کتاب‌ها و زندگی خارج از ایران بود که برای بچه‌های شهری حتی تهرانی هم قابل درک نبود) البته عده‌ای صمد را «پان ترکیست» و ایده‌هایش را افراطی و دُگم دانسته که موجب انسداد راه انتقال فرهنگ است. صمد به علت اعتقاد به مطالعه و اینکه مردمی که کتاب در دست دارند، در دست هیچ دیکتاتوری اسیر نمی‌مانند، هم کتاب‌خوان قهاری بود، هم نویسنده‌ای پر کار و هم مشوق بزرگ کتاب‌خوانی. در هر مدرسه که می‌رفت یک کتاب‌خانه راه می‌انداخت! بودن در کتاب‌فروشی‌ها، تشویق به خواندن، معرفی کتاب‌های مفید و کنترل دائمی اینکه بچه‌ها هر کتابی نخوانند از ویژگی‌های بارزش بود و هر وقت به ده می‌رفت با کوله‌باری از کتاب، مثل یک کتاب‌خانۀ سیار دوره‌گرد بود! به محض پیدا شدن سر و کله‌اش بچه‌ها به سویش دویده و کولۀ کتاب‌ها را وارسی می‌کردند! صمد کتاب‌ها و مجله‌ها را یا به قیمت نازل می‌فروخت یا باز اگر بچه‌ای همان پول را هم نداشت، کتاب را رایگان می‌داد. او بارها به‌خاطر تحصیل بچه‌ها که در دهات مجبور به کار بودند با اولیا مجادله یا برای احقاق حق دانش‌آموزان بارها با مسئولان در می‌افتاد. این رفتارها از دل‌سوزی، دگراندیشی و روشن‌فکری یک معلم و نویسنده جوان حکایت دارد.

تداوم مبارزات و تبعاتش
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ به مناسبت روز معلم، فرهنگیان تهران اعتصاب و صمد دامنۀ این اعتصاب را به تبریز کشاند. در سالگرد این رخداد، صمد و بهروز دهقانی یک نمایش‌نامۀ اعتراضی نوشتند و اجرا کردند و یک سری اعلامیه بین فرهنگیان مورد وثوق در مدارس مختلف پخش کردند. این شاید یکی از منسجم‌ترین فعالیت‌های مبارزاتی صمد بود که به شکل تشکیلاتی اجرا شد. ۱۷ آذر ۱۳۴۱ صمد به جرم حرف‌های سیاسی از دبیرستان اخراج، به دبستان بازگشت و مورد اعمال کسر حقوق قرار گرفت و به مناطق دور افتاده‌تر تبعید شد! ولی هم‌چنان روحیۀ انتقادی و طرفداری از محرومین در او موج می‌زد و سال ۱۳۴۵ و ۴۶ بار دیگر در اعتصاب دانشجویان شرکت کرد.

کتاب جنجالی صمد
صمد سال ۱۳۴۲ کتاب مهم و جنجالی«الفبای آذری برای مدارس آذربایجان» را نوشت و طبق گفتۀ جلال آل‌احمد به واسطه روابط جلال، این کتاب به کمیتۀ جهانی پیکار با بی‌سوادی جهت نشر ارسال شد. الفبا، کتابی بود برای آموزش ساده‌تر زبان فارسی به بچه‌های ترک زبان که صمد در آن لغت‌های ساده و مشترک بین ترکی و فارسی را یافته یا برای تعلیم اصطلاحات و جملات فارسی که درکش برای بچه‌های ترک زبان سخت بود، آن‌ها را به ترکی معادل‌سازی کرده بود. در واقع او ساختار مشترک ادبی زبان فارسی و ترکی را کشف، کلمات مشترک یک جمله ترکی و فارسی را مشخص و به‌جای کلمات فارسی از نزدیک‌ترین کلمات ترکی استفاده کرد. این کتاب حاصل سال‌های تجربه عملی او در حوزۀ تعلیم بود و هدفش این بود که بچه های اول ابتدایی ترک زبان، راحت‌تر فارسی یاد بگیرند. ولی اولیای امر در این کتاب خواستار ویرایش و تغییراتی شدند. لذا با نفوذ جلال، فروردین ۱۳۴۷ به صمد مکانی دادند که تهران بیاید و روی اثرش زیر نظر کمیته کار و آن را آماده کند. ولی تغییراتی مثل بودن عکس شاه و ملکه در صفحه اول یا اینکه مثلا حرف«ش» باید با کلمۀ «شاه» و «شاهبانو» آغاز شود و… را صمد برنتافت و به‌رغم موقعیت طلایی بودن در تهران و حق تالیف چشمگیرش به تبریز بازگشت و این جریان بعدها بسیار ابعاد پیدا کرد تا جایی که مرگش را هم به این ماجرا ربط دادند! به گفتۀ برخی این کتاب حتی به رویت شاه هم رسیده و حال مسئولان کمیته مانده بودند چه پاسخی به او بدهند! در نهایت این کتاب هرگز چاپ نشد حتی تا به امروز!
صمد معتقد بود باید زبان فارسی در اقوام با زبان‌های مختلف به گونه‌ای متمایز تدریس شود؛ با کتاب‌های مستقل ادبیات که هم فارسی باشد و هم به زبان آنها نزدیک باشد. ۲۱ فروردین ۱۳۴۷ لیلی ایمن در نامه‌ای اعتراضی به صمد خواستار بازگرداندن کتاب به کمیته شد. صمد هم اردیبهشت طی نامه‌ای به کمیته مدعی گم شدن کتاب شد و به‌جای کتاب ۷ صفحه خلاصۀ آن را فرستاد! اما مقامات کوتاه نیامده، اول شهریور ۱۳۴۷ یک تیمسار و چند مأمور جهت بازپس‌گیری کتاب به خانۀ صمد رفتند ولی او گفت که کتاب گم شده! (کتاب در کیفی در همان اتاق بود!) صمد به تطمیع و به تهدید راضی نشد و بعد از رفتن ماموران به سرعت چند کتاب، داستان‌های نیمه‌تمام، مقالات و نوشتارهای خطرآفرین را نابود یا از منزل خارج کرد. آثار راجع به ادبیات ترکی را هم برای محمدعلی فرزانه فرستاد و ۹ روز بعد در ارس غرق شد!

ص مثل صمد!
بزرگ‌ترین جریانی که صمد را در زمرۀ روشن‌فکران قرار می‌دهد این است که شاید او از نخستین افرادی بود که به درک واقعی این مسأله رسید که جامعه را باید از کودکان و در واقع از پایه ساخت! چیزی که هنوز هم خیلی از روشن‌فکران از درکش عاجزند! او آمد چراغی را روشن کرد در راه آگاهی که از نسل خردسال و کودک آغاز می‌شد ولی با مرگ زودرسش، آن چراغ هم گویی در ارس با او غرق شد و بعد او هر چند در عرصۀ ادبیات کودکان کارهای خوبی انجام گرفت و هم‌چنان هم تداوم دارد اما می‌توان گفت، دغدغه‌ای که او به‌عنوان یک معلم و فعال اجتماعی راجع به کودکان داشت در کمتر کسی به آن غلظت دیده شده است. لااقل کسی که هم برای کودکان بنویسد و هم این‌قدر نسبت به رسالت بیداری کودکان مُصر باشد را به‌صورت یک‌جا ندیده‌ایم.
هرچند ارس او را میراند ولی آثارش هم‌چنان زنده‌اند و در دوره‌ای که به علت ممنوعیت آثارش به‌طور طبیعی محبوبیت او بسیار افزایش یافته بود، افرادی بسیاری خواستند از هر لحاظ مثل او باشند حتی در تیپ و قیافه ولی نتوانستند!
مثلا کلاهی که به سر می‌گذاشت یک موقعی خیلی طرفدار پیدا کرد! یعنی طبق معمول به‌جای چسبیدن به سر، به کلاه چسبیدیم و بعضی معلمان به‌جای تداوم راه او، ادای او را در می‌آوردند! با وجود تمام تکفیرها و تقلیدها، دیگر کسی مثل صمد نیامد!

sazandegi

«پست قبلی

پست بعدی»

پست های مرتبط

جهانگشای ایرانی

درباره “نادرشاه افشار” نادرشاه افشار کار خود را به عنوان یک جنگاور…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

قهرکرده‌ها بازگردند

درخواست وزیر ارشاد از سینماگران جشنواره فیلم فجر امسال قرار است، جایی…

استعفا در اوج

“احسان محمدحسنی” از اوج رفت احسان محمدحسنی با اعلام استعفای خود از…

دیدگاهتان را بنویسید