مهرزاد ذانش، منتقد
۲۵ اردیبهشت، سهشنبه همین هفته، روز بزرگداشت فردوسی است؛ حماسهسرای سترگی که جدا از نقش و جایگاه پررنگش در زبان و ادبیات فارسی، زیباترین و غنیترین افسانهها و اسطورهها و رزمآوریها و عاشقانهها را در تاریخ و جهانی پرتلاطم از وفاداری و خیانت و سوگ و جشن و حرص و حسد و نیکی و شرارت و حسرت و سرشت و سرنوشت ترسیم کرد و تصاویری شگفتانگیز از دیو و سیمرغ و رخش را در خیال مخاطبش پرورش داد.
اما این مرد بزرگ و اثر سترگش کجای سینما و تلویزیون ما (بهجز معدودی اثر در سالهای نخست پیدایش سینما در ایران و چند فقره انیمیشن) قرار دارد؟ بینندگان جدی فیلمها و سریالهای جهان که با آثار بزرگی مانند بازی تاج و تخت و ارباب حلقهها و این اواخر شوگان و دهها نمونه دیگر مواجه شدهاند، چرا نباید حماسهها و افسانهها و اسطورههایی به مراتب عمیقتر که در شاهنامه وصفشان شده را روی پرده سینما یا قاب تلویزیون تماشا کنند؟ چرا بهرغم داشتن گنجینههای غنی ادبی و تاریخی در ابعاد مختلف حماسی، عاشقانه و… كمتر سینماگری راغب است كه با بهرهگیری از آنها فیلمی مبتنی بر چنین ژانرهایی بسازد؟ نتیجه چنین وضعیتی در بند ماندن داستانهای كهن ملی در حوزه فرهنگ مكتوب است كه آن نیز با توجه به میزان رویكرد مطالعاتی در جامعه ما معلوم است آنسان كه بایدوشاید مورد اعتنا قرار نمیگیرند.
در آسیبشناسی این ماجرا میتوان سراغ از عوامل مختلف گرفت. در وهله نخست، پرهزینه بودن این آثار جلوهگری میكند. سالهاست که بیشترین تسهیلات اینچنینی سینمایی عمدتاً در اختیار آثاری قرار میگیرد كه یا برگرفته از سرگذشتهای تاریخی متون آیینیاند یا برخاسته از مواضع ایدئولوژیک مربوط به گفتمان جنگ و مقاومت. نكته دوم، توانایی در اقتباس سینمایی است. زبان این متون، زبان ادبیات كهن است. منظور از زبان صرفاً واژگان دستوری و انشایی نیست بلكه سبك داستانسرایی نیز مدنظر است. این قصهها در قالب حكایت ترسیم شدهاند و برگردان آنها به متنی سینمایی كه ضرباهنگ سریع، پیوستگی روایی و تنوع لایههای خردهداستانی در نظامی منسجم را باید دارا باشد، كار سادهای نیست و نیاز به یك شخص یا تیم فیلمنامهنویس و اجرایی توانمند دارد كه این مهم را تحقق بخشد. نكته سوم به ظرفیتهای موجود برمیگردد. آیا نظام مدیریت فرهنگی چه در موقعیت كنونی و چه در ادوار گذشته این ظرفیت را در خود میبیند و میدید كه به داستانهایی مانند عاشقانههای بیژن و منیژه، یا زال و رودابه، یا رستم و تهمینه مجال برگردان سینمایی و وصف بصری بدهد؟
نمیدانم. در روزگاری که منتقد شهیر سینمایی چند بیت از شاهنامه را با غلطهای فاحش میخواند و امام جمعهای جنجالی، برای نکوداشت حجاب از بیتی بیربط از شاهنامه، آن هم با اشتباه در لفظ و معنا شاهد مثال میآورد، شاید همان بهتر باشد فردوسی و شاهنامهاش و قهرمانانی چون رستم و کاوه و زال در جلدهای صحافی شده کتاب، محصور باقی بمانند و به دور از پرده و قاب تصویر باشند؛ مبادا ابتذال و سفلگی روزگار، ابهت ایشان را هم مخدوش سازد.