علیرضا نراقی، منتقد
نسبت حاکمیت ما از همان ابتدا با هنرمندان و آثارشان – به طور ویژه هنرهای نمایشی- بحرانی بوده است. حاکمیت همواره تلاش کرده تربیتکننده شهروندان باشد و هنر در این راه ابزاری فهم شده برای این مقصود. این وضعیت تنشی مبنایی را به رابطه حاکمیت و هنر تحمیل کرده است. حال این بحران در مقاطع مختلف و بنا به گرایش دولتها شدت و ضعف پیدا کرده است و بر کسی پوشیده نیست که به سبب رویکردهای دولت مستقر درحال تجربه شدت هستیم.
در فقره اخیر به جای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزشوپرورش وارد شده است و به دلایل تربیتی و لابد آموزشی خواستار توقف پخش سریالی شده است. اما با وجود ظاهر تربیتی، این مورد هم چیزی جز نمایی تازه از همان تنشی نیست که پیشتر اشاره شد. اما مسالهای که در پشت این تنش نهفته است امری است کلی و ناشی از مواجهه غلطی که سیاستپشگان و مدیران حوزه فرهنگ به نوع اثرگذاری اثر هنری و نمایشی دارند. آنها تصور میکنند که نمایش مجموعهای از گزارههای صدق و کذبپذیر و از نظر اخلاقی مرجع است که همچون مانیفست به مردم عرضه میشود و تازه چون از مایه هنر و رسانه نمایش بهره میگیرد اثرگذاری صدچندان دارد و خطرات فساد احتمالی اذهان شهروندان از مواجهه با آن بسیار بیشتر از هر بیان مستقیمی است. این دیدگاه جز از نگاهی ناآشنا به هنر برنمیآید و آن کس هم که در وادی هنر دستی دارد و چنین فکر میکند، به طور قطع علاقهاش به هنر اصیل، حاصل تامل و مقدم بر علایق ایدئولوژیک نیست، چراکه آنکه با هنر ارتباطی اصیل و خودبنیاد دارد هنر را مجموعهای از گزارهها نمیفهمد، بلکه هنر و نمایش را فضایی ارتباطی میبیند که مخاطب نیز پایی از آن ارتباط است. اینگونه نیست که مخاطب در ناهوشیاری هرچه میبیند بپذیرد و اخلاقیات و باورهای خود را بر مبنای آن دگرگون سازد. اثر هنری نمایشی، اثری تبلیغاتی نیست، یک جهان ممکن است متکی بر آدمهایی مفروض. شخصیتهای نمایشی حتی آنها که قهرمان مینامیم، الزاماً الگو نیستند و اگر هم الگو باشند در کمترین موارد توان این را دارند که الگوی افکار و اذهان باشند، چراکه اثرپذیری و تغییر ذهن امری بسیار پیچیده است که در اکثر موارد با یک یا حتی دهها فیلم و سریال و تئاتر میسر نمیشود و اغلب فرهنگ عمومی یک جامعه برای تغییر اذهان و افکارش نیاز به دههها و گاه قرنها کار دارد. واقعیت این است که رویکرد حاکمیت به هنر رویکردی کودکمآبانه است؛ شکلی از تبلیغات است و اغلب خاصه در سالهای اخیر ثابت شده است که انگار هدف مسئولان چیزی جز همین تبلیغات و سروصدا نیست و حتی هدف آنها چیزی نیست که بیان میشود و البته شرح این وضعیت مفصلتر از اینهاست… اما فعلاً هیچ جز همین.