رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > فرهنگ : هویت باستانی ایرانیان

هویت باستانی ایرانیان

محمدمعین جوادی، عضو شورای سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران

کامبیز مشتاق‌گوهری در نشست «بررسی هویت ملی ایرانیان در سایه میراث فرهنگی» که از سوی سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران برگزار شد، مطرح کرد:

نشست «بررسی هویت ملی ایرانیان در سایه میراث فرهنگی» به مناسبت روز ملی موزه و میراث فرهنگی توسط سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران برگزار شد.
این نشست با سخنرانی مجازی «کامبیز مشتاق‌گوهری»، استادیار گروه معماری دانشگاه سیستان‌و‌بلوچستان، مدیرکل میراث فرهنگی استان سیستان‌وبلوچستان در دولت تدبیر و امید و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران، پنج‌شنبه ۲۷ اردیبهشت در دفتر حزب و با حضور اعضای سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران برگزار شد.
مشتاق‌گوهری در این نشست ضمن نقد و بررسی عملکرد وزارت میراث فرهنگی‌ از سیاست‌های نابه‌جایی که موجب تضعیف هویت ملی ایرانیان و کم‌رنگ شدن نقش دیپلماسی فرهنگی ایران در طول زمان شده است، نام برد.
وی با اشاره به تاریخ تمدن‌های دوره باستان و پس از آن شکل‌گیری فرهنگ و تمدن ایرانیان در دوران اسلام و معاصر؛ بر فرهنگ به‌ مثابه مهم‌ترین قدرت ژئوپلیتیک ایران در پازل قدرت جهانی تاکید کرد.
او در سخنانش گفت: در رابطه با بحث «میراث فرهنگی» ابتدا باید مشخص کرد چه چیزی را اساساً میراث فرهنگی تعریف می‌کنند و این تعریف چه مواردی را در برمی‌گیرد؟ میراث فرهنگی به کلیه آثار باقی‌مانده از گذشتگان گفته می‌شود که دارای ارزش فرهنگی باشد. این آثار می‌تواند دربرگیرنده آثار ملموس(مانند بناهای باستانی) یا آثار ناملموس(مانند آداب‌ورسوم یک منطقه) باشد که امروزه در حفظ آن برای آیندگان می‌کوشند. کارکرد آثار تاریخی در فرهنگ و تمدن یک کشور بسیار مهم و خطیر است؛ به‌ عنوان مثال در فرهنگ ایران‌زمین «رستم» شخصیتی قهرمانی است که در وصف او و نقشش در نجات ایران بارهاوبارها شنیده‌ایم.
نکته‌ای را همیشه به مسئولان میراث فرهنگی خاطرنشان می‌کردم و آن این بود که میراث فرهنگی اگر برای هر کشوری اهمیت هویتی داشته باشد؛ اما برای کشور ایران ضرورت بقاست و به ‌نوعی یک عنصر تضمین‌کننده بقای ایران. ما در فلات ایران در طول اعصار گذشته به دلایل مختلف بارها تا مرحله اضمحلال تمدنی پیشرفته‌ایم، هر یک از جنگ‌های بزرگی که ایران با آنها درگیر شده بود، کافی بود تا هویت و آثار این تمدن بزرگ از بین برود. کمااینکه از ۶ تمدن بزرگ جهان که شامل تمدن‌های چین، ایران، مصر، روم باستان، آزتک و اینکاها می‌شود؛ امروزه تنها دو تمدن ایران و چین هستند که همچنان برقرار هستند و حافظه تاریخی خود را حفظ کرده‌اند.
برای مثال تمدن مصر با وجود اینکه آثار متعددی را خلق کرده و از تمدن‌های بزرگ بشری نیز بوده است اما امروزه هیچ خاطره و حافظه‌ای در ذهن مردم مصر از این تمدن وجود ندارد و این حافظه کاملاً در قرن‌های هفتم و هشتم میلادی توسط اقوام مهاجم پاک شده و ما شاهدیم که مصری‌ها عرب شده‌اند. حال این را مقایسه کنیم با تمدن ایران در کشور خودمان؛ ما امروزه چنان از کوروش و داریوش صحبت می‌کنیم که گویی اینها در چند نسل قبل زندگی می‌کرده‌اند. در جای‌جای دنیای کنونی وقتی صحبت از ایران می‌شود، دعواها و منازعات سیاسی به یاد نمی‌آید بلکه عناصر فرهنگی هستند که در آنجا به سخن می‌آیند. خانم لیلی گلستان تعریف می‌کرد که در سفری به کاتماندو، پایتخت نپال، هنگام تحویل پاسپورت خود، مسئول فرودگاه آن کشور با دیدن نام گلستان به یاد گلستان سعدی افتاده است. اما متاسفانه امروزه شاهدیم برخی نهادهایی که وظیفه‌شان حفاظت و پاسداری از نهادهای فرهنگی است عملاً به ضدیت با این هویت ایرانی روی آورده‌اند و برخی عناصر این فرهنگ و تمدن مورد بی‌مهری قرار گرفته است. برای مثال کافی است به گفته‌های مسئولان وزارت میراث فرهنگی رجوع کنیم که چگونه از تغییر حریم پاسارگاد سخن می‌گویند. پاسارگادی که مقبره کوروش در آن قرار دارد و پژواک و نماد هویت ایرانی به ‌شمار می‌رود. ایرانیان در تعطیلات گذشته در سه نقطه تاریخی حضور پررنگی داشته‌اند: تخت جمشید در مرودشت، مقبره کوروش در پاسارگاد و آرامگاه حافظ در شیراز. حال سوالی که مطرح است این نکته است که با وجود اقوام مختلف و متفاوت در فلات ایران، علت این پایداری هویتی و تاریخی چیست؟ به این پرسش از دو زاویه می‌توان نگاه کرد، یکی جغرافیای آن سرزمین و دیگری شخصیت حاکمان آن. درخصوص جغرافیا، شواهد تاریخی نشان می‌دهد که مساحت کشور ایران تغییر چندانی ندارد و صرفاً قبض و بسط داشته است به مرکزیت چیزی که امروزه به نام ایران شناخته می‌شود و کمترین میزان آن هم در حیطه یک لوزی محصور بین چهار آتشکده تاریخی قابل گنجاندن است. آتشکده آذرگشسپ در تکاب آذربایجان، آتشکده آذرفرنبغ در سبزوار، آتشکده آذربرزین‌مهر در خراسان و آتشکده آذرکرکویه در سیستان چهار آتشکده جامع در تاریخ ایران هستند. نکته دیگر بازمی‌گردد به قبل از کشف قاره آمریکا و آن در مرکز بودن ایران بدون در نظر گرفتن قاره‌های آمریکا و استرالیاست. ایران در حوزه جغرافیا به ‌نوعی در معرض اتفاقات و حوادث است و از آنها تاثیر می‌پذیرد. بی‌دلیل نیست که ایرانیان اولین جاده‌های تاریخ را در دوره هخامنشیان ساخته‌اند. ایران اساساً یک تمدن راهپایه است و اکثر شهرهای مهم ایران نه در کنار دریا و رودخانه بلکه در کنار جاده‌های مواصلاتی شکل گرفته‌اند. از این‌رو هسته فرهنگی ما ایرانیان «ارتباط» است. اینکه ما ایرانیان از لحاظ قومیتی و فرهنگی گسیخته نشدیم یک دلیلش این بوده که ما ایرانیان روش‌های تعامل و ارتباط بین خودمان را یاد گرفته‌ایم. مثلاً در شهر یزد که یک شهر مذهبی اسلامی است و به دارالمومنین مشهور است، شاهدیم که برخوردار از جامعه یهودی، مسیحی و زرتشتی است و تمامی این اقشار در کنار یکدیگر زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند. به خاطر دارم در دوره اصلاحات در مراسم درگذشت پاپ ژان پل دوم، دو رئیس‌جمهور که دشمن کلیدی یکدیگر بودند، در یک ردیف نشستند، درحالی که هر دو متولد یک شهر، یعنی اردکان بودند؛ سیدمحمد خاتمی، رئیس‌جمهور ایران و موشه کاتساو، رئیس‌جمهور اسرائیل. اینها ظرفیت‌هایی است که یک کشور برای بقای خودش خلق کرده و یکی از دلایلی که امروزه شاهد گسل‌ها و دعواهای قومی در ایران هستیم، عدم ارتباط با جهان است. نکته بعدی در نحوه حکمرانی است، اینکه نه‌ تنها کشور ما بلکه تمامی کشورهای دنیا، شخصیت حاکمانشان بر سرنوشتشان تاثیر می‌گذارد. این یک باور شکسپیری است که چگونه شخصیتی مثل اتللو و هملت بر سرنوشت کشور اثرگذار است. یکی از دلایلی که اقوام ایرانی نسبت به ایران احساسات عمیقی نشان می‌دادند به دلیل همین شخصیت حاکمان بود. به طور مثال، هنگامی که رضاخان در ایران به قدرت رسید کشور در آستانه چندپارگی بود و هر کسی در گوشه‌ای، علمی را به استقلال‌طلبی بلند کرده بود. تلاش‌های او در دوره خود باعث شد که خیلی از این آشوب‌ها سرکوب شود و کشور استقلال و اتحاد خود را حفظ کند؛ اما در تمامی این گروها فقط یک نفر را رضاشاه مورد تجلیل قرار داد و آن دوست‌ محمدخان بارکزایی بود؛ کسی که در بلوچستان حکومت محلی تشکیل داده بود و در جنگ با حکومت مرکزی شکست خورد و به‌ عنوان اسیر جنگی به تهران فرستاده شد و بسیار با کرامت و با احترام با وی برخورد شد. اما به چه دلیل؟ به پاس مقاومت و ایستادگی‌ او در برابر قوای انگلیس. بنده به‌عنوان فردی که با تاریخ ایران آشنا هستم، راه‌حل توسعه ایران را فقط مدرن شدن ایران می‌دانم. ما به تاریخ به‌عنوان یک ابژه مطالعه باید نگاه کنیم و این وظیفه حاکمان ما باید باشد. این پهلوی دوم بود که ایده سیدحسین نصر، داریوش شایگان و احسان نراقی، یعنی بازگشت به خویش را به شیوه حکومتی دنبال کرد. جمهوری اسلامی هم ارجاع خودش را دوره تمدن اسلامی گذاشته است. بنابراین ما می‌توانیم درک کنیم که چگونه ارتباط و تعامل سازنده می‌تواند به هویت و تمدن ایران کمک کند و باعث ارتقای فرهنگ و اندیشه ایرانی شود.
در پایان این نشست نیز هر یک از اعضا به پرسش و ارائه نظرات خود پرداختند.

sazandegi

پست های مرتبط

جهانگشای ایرانی

درباره “نادرشاه افشار” نادرشاه افشار کار خود را به عنوان یک جنگاور…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

قهرکرده‌ها بازگردند

درخواست وزیر ارشاد از سینماگران جشنواره فیلم فجر امسال قرار است، جایی…

استعفا در اوج

“احسان محمدحسنی” از اوج رفت احسان محمدحسنی با اعلام استعفای خود از…

دیدگاهتان را بنویسید