عبدالکریم سروش، ادعاهای نقش داشتن در تصفیه دانشگاهیان در جریان انقلاب فرهنگی را رد کرد
گروه راهبرد: عبدالکریم ســروش اخیرا در نقد دورهمی جمعی از چهرههای اپوزیسیون در دانشگاه جورج تاون متنی را منتشر کرد و اعضای حاضر در نشست را بیاطلاع نسبت به ایران، دیانت مردم و فرهنگی ایرانی متهم کرد همچنین نقدهایی گزنده را متوجه گلشیفته فراهانی، بازیگر سینما کرد، پیآیند انتشار آن متن این چهرهسیاسی، افکار عمومی و منتقدان سروش را به زنستیزی و نیز نقش داشتن در تصفیه چهرههای دانشگاهی در ســالهای اول انقلاب متهم کردند. او در تازهترین واکنش به این نقدها پاسخ گفته است که در ادامه ارائه میشود.
عبدالکریم سروش؛ پژوهشگر فلسفی
غوغاییان در اعتراض بهسخنان اخیر من درباره مدعیان رهبری خیزش اخیر همچنین نامه میرحسـین موسوی- دو اتهام به من وارد کردهاند که اکنون میکوشم تا به آن دو تهمت شبههناک پاسخ گویم. اولی؛ اتهام زنستیزی و دومی؛ اتهام تعطیل دانشگاهها و تصفیه استادان در سالها آغازین انقلاب است. البته سخنان من برای ناسزاگویانی نیست که فضای رســانهای را پر کردهاند بلکه برای عاقلان و منصفان است.همینجا قبل از ورود به پاسخ سوالهای فوق، نکتهای را باید بگویم که البته بر اهل نظر پوشیده نیست؛سخنانم درخصوص بیانیه میرحسین موسوی، حاوی نکتههای مهمی از تشکیل مجلس موسسان تا تدوین قانون اساسی جدید و بسیار مسائل مهم دیگر، همه در غبار غوغایی زیر بیرق زنســتیزی پنهان و مدفون شد. از همینرو، دعوت من از همه مخاطبهای نکتهســنج و منصف این اســت که به همه آن نکات عطف توجه کنند و محتــوای فربه آن را در موضوعی فرعی و حاشــیهای خلاصه و فروکاسته نکنند.
۱.من عمل نامحترم شخص محترمی را نکوهش کردهام و آشــکارا آن کار را ناشایســته دانستهام و اکنون هم سیاستورزی ایشان را به خاطر آن کار، بیآینده میبینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامهای به دایره سیاست راه نخواهد داد و لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان میدانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشه باقی بمانند و حافظوار به ایشان میگویم:
نازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهاد/ بهتر آن است که با مردم بد ننشینی/سخنی بیغرض از بنده مخلص بشنو/ ای که منظور بزرگان حقیقتبینی البته اختیار و انتخاب با ایشان است.
۲.سر تا پا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن - حتی اگر مردی چنین کند- نهتنها کاری اسـت که افتخاری ندارد بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلا عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند-از جمله عامه دینداران که نیم بیشتر عقلا جهان را میسازند و نیز بسیاری از علمای اخلاق- لذا در تقبیح عمل خانم فراهانی - نه شخص گلشیفته فراهانی- کاری غیرعقلایی و خردناپسند صورت نگرفته است. البته خود نیک میدانم که عقلایی هم هســتند که آن کار را نکوهش نمی کنند. من از دســتهی اولم، بیم و باکــی از اظهار رأی عقلایی خود ندارم، چنان که آن دیگران ندارند. حجم ناســزاهایی که ناسزاگویان روانه صاحب این قلم کردند، کمیتی فزون از فلک دارد و پر پیداســت که میخواهند با این حرکات قبیح، حرکت قبیح دیگری را بپوشانند، غافل از اینکه خون به خون شستن محال آمد محال.
۳. اما حدیث زنستیزی، مبالغه مســتعاری که لقلقه زبان برخی کســان شده اســت. اولاً؛ نقد و نکوهش ستیزه کردن نیست. ثانیاً؛ من به گواهی سخنرانیهای عدیدهای که داشـتهام از حامیان خیــزش زن، زندگی، آزادی دینی بودهام.ثالثاً؛ فرض کنید من با خانم ایشان به خاطر عملی مذموم ستیزه کردهام که نکردهام. آیا این زنستیزی است؟ یعنی با همه زنان ستیزیدهام؟ با جنس زن ستیزیدهام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش میکنید، مردســتیزید چون من مرد هستم بلکه انسانستیزید چون من انسانم. کســانی که قصه زنستیزی را مطرح میکنند، چون خود به قبح آن عریانی واقفاند، میخواهند درشــتی آن را و درستی سخن مرا با این نسبتهای سست بپوشانند.
۴. میگویند برهنه شدن حق خانم فراهانی و انتخاب او بوده است. بلی، انتخاب ایشان بوده ولی هر انتخابی درست و عقلایی نیست. حســن انتخاب داریم و سوءانتخاب و ایشــان متاسفانه در اینجا دچار سوءانتخاب شده است به اتفاق کثیری از عقلا. همچنین گرچه برهنه شدن حق ایشــان بوده، برهنه نشدن هم حق ایشــان بوده است. حالا چرا این یکی را انتخاب کرده نه آن یکی را برمیگردد به سوءانتخاب ایشــان نیز میگویند آن کار به خودش مربوط است و کسی حق داوری ندارد. این هم سخن نادرستی است. ایشان کاری علنی و در معرض انظار عموم کرده است، نه اینکه در خلوت برهنه شده باشد. لذا؛ عامه مــردم هم حق داوری در باب کار ایشــان دارند. آنها هم که عمل او را میپسندند، داوری میکنند. اینان که بر طبل زنستیزی می کوبند از قضا ذهنیتی جنسیتی دارند و همه چیز را میخواهند به آن ربط دهند و از آن بیاویزند و با دیگران درآویزند. این جدل سفسطی راه به جایی نمیبرد.
بعضیها هم چنان که از نوشتههایشان برمیآید بغضی و عداوتی با دیانت و اسلامیت دارند و عقدهگشــایی میکنند. اینان بهتر است به درودیوار نزنند و به یمین و یسار نروند و سخن خود را بیپرده و بیپروا بر زبان بیاورند. اما چون میدانند که در میان مسلمانان جایی برای این اسلامستیزان نیست، مقصد باطل خود را در لفافه نسبتها و افتراهای گوناگون پنهان نگاه میدارند.
۵. امــا قصه کهنه انقلاب فرهنگی و تصفیه و اخراج اســتادان؛ من خســتهام ز گفتن و خلق از شنیدنش! چنان کــه بارها گفتهام خلاصه ماجرا این است که دانشگاههای بسته را پس از کشمکشها و خونریزیها و مقاومت چریکهای اقلیتی و اکثریتی و پیشگامیها و مجاهدین که به مدت یک سالونیم دانشگاهها را اشغال کرده بودند و ماجرا را خونینتر کردند در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما ۷ نفر دادند؛ اعضای ســتاد انقلاب فرهنگی تا بازگشــایی کنیم. ما هم که مشتاق خدمت به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشــگاهها به مدت طولانی بسـته بمانند. بعضی میخواستند، دانشـگاهها را تا ۲۰ سال بسته نگه دارند. ورود ما به عرصه، پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بســته شدن دانشگاهها نه به علم، اذن ما و نه به امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندرویها را بزداییم، دانشگاهها را از گلولای جهالت و وابستگی بروبیم و آب صافی معرفت را در آن جاری کنیم و بهقدر طاقت چنین کردیم.
کسانی که آن دوران را دیدهاند و یاد میآورند،میدانند که یک عمل مثبت سازنده چه دشواریهایی داشت. ما به کمک دو هزار استاد دانشگاه برنامههای درسی را بازنویسی کردیم و با تاسیس مرکز نشر دانشــگاهی و به کمک جمع کثیری از استادان و بــا پرداخت حقوق کامل آنان، ترجمه و تالیف کتاب ها و مجلههای بسیار را سازمان و سامان دادیم و میراثی غنی برای همیشه از خود بهجا نهادیم که در همه کتابخانههای کشور یافتنی و ستودنی است.اما تصفیه استادان که دستاویز جمعی بیخبر شاید مغرض شده است نه چنان است که میپندارند. اولاً؛ بعضی تصفیهها از عناصر وابسته به سلطنت و ساواک مقتضای مزاج انقلاب بود، همچنان که بعضی دانشگاهیان هم که خود به خطاها پیشــین خود واقف بودند بدون اینکه دست تعرض کمیتهها به آنان برسد، شغل خود را بیسروصدا ترک گفتند، از آن میان کسانی هم راهی خارج کشور شدند. ثانیاً؛ تصفیهها از آغاز بازگشایی دانشگاهها بعد از انقلاب شروعشد و پرچمدارش دکتر محمد ملکی،اولین رئیس دانشــگاه تهران بود که یک قلم ۲۰۰ استاد دانشگاه تهران را اخراج کرد. بعداً بسی بیشتر از جمله سیدحسین نصر و دکتر معتمدی و ایرج اللهزاری که اســتاد شــیمی ارگانیک خود من بود و نیز زریاب خویی و زرینکوب را به جرم فراماســیون بودن اخراج کردند. من در آن زمان هنوز دانشجوی دانشگاه لندن بودم و به ایران نیامده بودم. بعدها کمیتههای پاکسازی در ادارات و در دانشگاهها عمل تصفیه را ادامه دادند. رضا براهنی و محمدرضا باطنی و... تصفیهشدههای این کمیته بودند. باری وقتی ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آیتالله خمینی تشکیل شـد، در یکی از اولیــن بیانیهها که به امضای من رسید و نسخهاش اکنون موجوداست،خاتمه یافتن پاکسازیها را اعلام کردیم. اما کســی گوشش بدهکار ما نبود و دانشــجویانی که دانشگاهها را تسخیر کرده بودنــد و گویا فرمان از حزب جمهوری اسلامی میبردند و سعی در تضعیف موقعیت رئیسجمهور وقت داشـتند به کار خود ادامه دادند. از این پس کار تصفیهها و پاکسازی با وزارت علوم افتاد که وزیرش محمدعلی نجفی بود و اکنون همه پروندههای مربوط به آن تصفیهها در آن وزارتخانه است. بعدها که من رقم تصفیهشدگان را از وزارت علوم خواستم، گفتند ۷۰۰ نفر بودهاند. من خود وقتــی کار برنامهریزیها به پایان رســید، تنها کسی بودم و هسـتم که از عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی استعفا کردم. پس از آن شورا انقلاب فرهنگی تشکیل شــد. رضا داوری، گلشنی، ازغدی، کچوییان، پناهیان، خسروپناه، ارشاد و... به عضویتش درآمدند، قریب ۴۰ ســال است در این پیشه و اندیشهاند و بر هرچه در دانشگاهها می گذرد،نظارت و اشراف دارند مسئولیت تعلیق دانشــجویان و اســتادان و سختگیری حراست دانشگاهها بر سر حجاب و دیگر امور مذهبی و پیاده کردن نظریه علوم انسانی اسلامی با آنهاست که متاسفانه پاسخگو هم نیستند.
حتی گروههایی چپنما و انقلابی در خارج کشور که نسخه برگردان حزب اللهیهای داخل کشورند، مجالس درس و خطابه مرا برمیآشوبند به این اتهام واهی و برساخته که گویا گناه گران تعطیلیها و تصفیهها به گردن نازک من است؛ به جای اینکه تقدیری به عمل آورند و خدمات ما را ارج بنهند که دانشگاهها را از ویرانی رهاندیم و از دست تندروان بیرون آوردیم. قصه دانشگاهها پس از تشکیل شورای انقلاب فرهنگی و درآمدن اعضای جدید را دیگران باید بسرایند. مرا البته با تحســین و تقبیح کســی کاری و پروایی نیست که هرچه نپاید، دلبستگی را نشاید. اگر خدمتی کردهام از خداوند تقاضای پاداش دارم و اگر خطایی رفته است، از خلق و خالق تمنای عفو دارم.
دیدگاه خود را بنویسید