کیومرث پوراحمد کارگردان سریال قصههای مجید روز گذشته در بندر انزلی به زندگی خود پایان داد
گلاویژ نادری؛ دبیر گروه سینما و تلویزیون
سینمای ایران همین را کم داشت که یکی از کارگردانان پیشکسوتاش را در دهه ۷۰ زندگی با مرگ خودخواسته از دستبدهد. خبر مرگ کیومرث پوراحمد به تنهایی بهت آور و شوکه کننده بود اما وقتی علت مرگش منتشر شد، شوک مضاعفی را به دوستان و همکارانش وارد کرد. خبرهای اولیه از ایست قلبی حکایت می کرد. اما دوستانش در مجله فیلم، علت مرگ را کمی پس از انتشار خبر اولیه اعلام کردند و بعد هم پلیس با صدور اطلاعیه ای صحت آن را تایید کرد.
در صفحه مجازی مجله فیلم اعلام شد: «کیومرث پوراحمد از سر افسردگی و ناامیدی بی آیندگی و بیهودگی خودکشی کرده و به زندگی خود پایان داده است؛ همین قدر سهمگین و باورنکردنی، وحشتناک و تکاندهنده .»
پوراحمد سالها بود که حال و روز خوشی نداشت. نه میتوانست فیلم خوبی بسازد و نه انگیزه ای برای این کار داشـت. خودش بیش از دیگران میدانست که فیلمش کیفیت پایینی دارد و در نشستها مطبوعاتی فیلمش پیش از اینکه مورد آماج انتقادات خبرنگاران قرار گیرد همه ایرادات فیلمش را عنوان میکرد. اوضاع روزگار و زمانه هم حالش را بدتر میکرد و همه اینها دست به دست هم داد که خود را در پایان راه ببینید و دست به این کار بزند .
او نامهای هشـت صفحه ای از خود به جا گذاشته که احتمالاً در آن چیزهای زیادی درباره حال و روز خود و روزگار نوشته و شــاید علت مرگ خودآگاهش را هم در آن نوشته باشد. بسیاری مشتاقاند بدانند این نامه چه چیزهایی را در خود دارد. چراکه احتمالاً پوراحمد نگفتههای سالیان خود را در این نامه آورده است. اما هرچه باشد،دردی دوا نمیکند. این کارگردان کارخود را کرده و سکانس آخر زندگیاش را با مرگی خودخواسته به پایان رسانده. تنها میماند دریغ و حســــرتی بزرگ برای دوستان و رفقایش که شاید کاری از دستشان بر می آمد اما از انجام آن دریغ کردند یا اینکه سراغی از او نگرفتند. روزگار همه را آنقدر درگیر خود کرده که خویشان و دوستان به سختی از حال هم با خبر میشوند. فرصتها آنقدر کم شده که کمتر میتوان از دیگرانی حالی پرسید. کسی چه میداند شاید پوراحمد این اواخر از فرط تنهایی آنقدر در پیله خود فرو رفته بود که بیشتر از این تاب نیاورد و رفتن را به ماندن ترجیح داد.
این کارگردان سالها بود که از دورانطلایی خود فاصله گرفته بود. در دورهای او بهترین فیلمساز کودک و نوجوان سینمای ایران بود.«قصههای مجید»اش آنقدر سروصدا کرده و شهرت و محبوبیت برایش به همراه آوردهبود که تبدیل به آثار درخشان سالها فعالیتاش شد. «شب يلدا» که از روی زندگی خودش ساخته، شـاهکاری در کارنامه اش بود. «اتوبوس شب»، «خواهران غریب»، «به خاطر هانیه» و... آثار ماندگار او هستند که هر یک در زمان خود سـروصدای زیادی کردند و هنوز که هنوز اسـت هم میتوانند تماشاگر داشته باشند. اما پوراحمد این سالهای آخر کمترین شـــــباهتی به آن کارگردان با انگیزه و با وسواس آن سالها نداشت.دیگر نه فیلمنامههایش را با حساسیت مینوشت و نه در کارگردانی وسواس به خرج میداد. چون خودش هم به کیفیت پایین فیلمهایش آگاه بود شـرایط برایش سختتر میشد. برای هر کارگردانی که دوران افول خود را سپری می کند، تحمل این شرایط سخت است و برای فیلمسازی که روزگاری بهترین کارگردان سینمای کودک و نوجوان و در این عرصه یکه تاز بود، تحملش سـختتر میشـد. پوراحمد در دوره ای بهترین فیلمهای کودک و نوجوان را می ساخت و تلویزیون هم او آنقدر امکانات میداد که فیلمهایش را به سریال تبدیل کند و روی آنتن بفرستد. اما در این ۱۰ سال اخیر نه فیلم خوبی ساخته بود، نه توانست سریال مهمی کارگردانی کند و نه حتی وقتی برای اولین بار پا به صحنه گذاشت، توانست نمایش خوبی را روی صحنه ببرد. با همه اینها از فعالیت دست برنمی داشت. برای اینکه بیکار نباشد، باز هم فیلم بسازد و در این میدان حضور داشته باشد. اما هیچ یک از اینها نمی توانست او را آرام کند و دوای درداش باشد. انگار درداش آنقدر زیاد و بزرگ شده بود که دیگر چیزی جز مرگ آن را دوا نمیکرد و آخر سر هم به سراغ همین درمان رفت و آن را انتخاب کرد....
دیدگاه خود را بنویسید