چرا ایده خالصسازی حاکمیت محکوم به شکست است؟
سیدمصطفی هاشمیطبا؛ فعال سیاسی
با انتشار بیانیهای کوتاه از جانب آقای علی لاریجانی در انتقاد از موضوع یکدستسازی یا خالصسازی حاکمیت، یک بار دیگر این موضوع در صدر تحلیلها و اخبار قرار گرفت. واقعیت است که این روزها بر اساس اخبار منتشر شده حتی نمایندگان مجلس که دعوتکننده از آقای رئیسی برای حضور در انتخابات و مدافع ایده حاکمیت یکدست بودند نیز دیگر صدای بلندی در دفاع این دیدگاه ندارند چراکه در عمل با گذشت بالغبر یک سال از عمر فعالیت دولت آقای رئیسی و نزدیک به سه سال از عمر مجلس یازدهم بهخوبی میزان کارآمدی و توفیق این ایده محک زده شده است. مساله حاکمیت یکدست از ابتدا دیدگاهی شکست خورده بود اما میتوان در این باره چند نکته را مورد توجه قرار داد:
۱. وقتی یک جریان سیاسی از عرصه انتخابات حذف میشود، مشخص است که بعد از مدتی از درون جریان سیاسی غالب هم اختلافات بروز میکند و حلقه حذف یا همان خالصسازی تنگتر میشود. این تنها مختص اصولگرایان نیست و سرنوشت محتوم هر جریان سیاسی است که خودش یا به مدد نهادهای نظارتی بخواهد رقیب را از عرصه رقابت حذف کند. این خصل غیرقابل اجنتاب عرصه سیاست است. وضعیت امروز قابل پیشبینی بود و حتی قابل پیشبینی است که شرایط از وضعیت فعلی نیز پیچیدهتر و سطح درگیریها در درون این جریان بالاتر خواهد رفت. کما اینکه شاهد هستیم در درگیریای که این روزها در داخل خود مجلس و حتی نه بین دولت و مجلس و بین آقای قالیباف و جبهه پایداری وجود دارد، جبهه پایداری سعی دارد، آقای قالیباف را برای دوره بعدی حذف کند. طرح مسائلی مانند حجاب و شفافیت و مسائلی از این دست نیز بهانه است. مساله این است که هر گروه میخواهد یکدستسازی را به اقلیتی محدود به خود محدود کند.
۲. دفاع جریان اصولگرا از موضوع یکدستسازی حکومت و تاکید آنها بر کارایی این موضوع از ابتدای امر هم شعار سیاسی بود. انسان هنگامی که میخواهد مسالهای را ثابت کند باید بر اساس فرضیه و دلیلی پی اثبات دیدگاه خود باشد، اتفاقاً در یکدستی حاکمیت چون بحث نظارت رقیب و رقابت با او نیز مطرح نیست، همه به راههای اشتباهی میروند و در بسیاری از تصمیمات مهم و حیاتی چاه مقصد نهایی خواهد بود. این جریان با تصور اینکه تافته جدابافته هستند به حذف همه به جز خودیها روی میآورند و حالا هر روز تعداد این خودیها کمتر میشود. بنابراین، این حرف بسیار غیر منطقی و غیر عقلانی است که بگوییم اگر قوا یکدست شود برای کشور بهتر است، اتفاقاً من فکر میکنم یکدستی، آینده بسیار بدتری برای مملکت هم رقم خواهد زد.
۳. نباید از نظر دور داشت که یکدستسازی حاکمیت متشکل از اصلاحطلب و اصولگرا تفاوتی در نتیجه و خروجی ندارد. حتی در شرایط فعلی تقسیم پستهای کشور بین این دو جناج نیز نتیجهای در تغییر وضعیت فعلی ندارد چراکه هر دو جناج عاری از کوچکترین واقعبینی و برنامهای برای آینده ایران هستند. متاسفانه وقتی نیروهای کاردان به مرور منزوی میشوند، مشکلات کشور گرههای عمیق میخورد. در شرایط فعلی مشکل کشور نه موضوع یکدستسازی بود و نه مساله اینکه چه جناحی بر سر کار باشد. مسئولین و رسالت اصلی امروز کشور واقعبینی برای رسیدگی به بحرانهای جدی اقتصادی و زیستمحیطی ایران است. جریانهای تمامیتخواه شاید تصور کند با مدد رد صلاحیتها یا اختلافات داخلی در درون خود میتوانند هر روز بخش بیشتری از قدرت را تصاحب کنند اما سوال اصلی این است که با این سرعت مصرف منابع طبیعی، با این رویه در ایجاد انزوا برای ایران، با این دستبهفرمان در ارتباط با تنشزدایی با دنیا از اساس از کشور ما چه چیزی باقی میماند که بخواهد تحت مدیریت و کنترل یک جریان سیاسی تمامیتخواه باشند؟
دیدگاه خود را بنویسید