رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > دسته‌بندی نشده : در جست‌وجوی جسارت گمشده

در جست‌وجوی جسارت گمشده

سیدمحمدرضا بنی‌طبا،عضو شورای استان تهران حزب کارگزاران سازندگی ایران

انتخابات مجلس دوازدهم همان‌گونه که سرریز تفاوت رویکردها و نگرش‌ها در میان اصولگرایان و رسمیت و عینیت شقاقی بود که این جریان سیاسی از سال‌های دور مسیر رسیدن به آن را آغاز کرده بود حالا برای جناح اصلاح‌طلب هم افق مشابهی از شقاق را به نمایش گذاشته است. برای من به‌ عنوان عضو کوچکی از جریان اصلاحات طی قریب به یک ماهی که از انتشار بیانیه جبهه اصلاحات و نیز بیانیه افق‌گشایی گذشته، نکته‌هایی در کار آمده که شاید طرح آنها در این سطور به چشم بزرگان دو طیف اقلیت و اکثریت (آنچنان که آقای آرمین در نطق پیش از دستور جبهه تقسیم فرمودند) بیاید.

فرجام‌بازی و بازیگران آن بزرگ‌تر از تصور ما هستند
این تحلیل موقعیت را از دوستی به یادگار دارم که عنوان می‌کرد، همه کشورهایی که دچار انقلاب‌های بزرگ شدند به ‌طور کلی بر دو پایه و رکن استوار شده‌اند: نخست نخبگان نظامی- امنیتی و دوم دیوان‌سالاران حکومتی. نتیجه آنچه پس از دوره گذار بر سر این کشورها آمده در واقع حاصل نحوه تعامل این دو نیرو با هم بوده است.
عدم حل چالش نخبگان نظامی- امنیتی و دیوان‌سالاران حکومتی در شوروی منجر به فروپاشی این کشور شد، درحالی‌ که عقب‌نشینی نظامیان به ‌نفع دیوان‌سالاران حکومتی در چین به توسعه اقتصادی خیره‌کننده سال‌های اخیر انجامیده و برعکس عقب‌نشینی دیوان‌سالاران به نفع ارتش انقلابی در کره‌شمالی برای این کشور دستاوردهای نظامی بزرگ با مردمی فقیر و نظامی بسته به ارمغان آورده است.
چنین مدلی برای ایران هم قابل تطبیق است. واقعیت این است که همه نیروهای دیوان‌سالار که عموماً به خارج از دایره قدرت هدایت شده‌اند از نهضت آزادی و سازمان مجاهدین انقلاب، خاتمی و کارگزاران تا اعتدال و توسعه، روحانی و علی لاریجانی در این جریان قرار دارند و در سر دیگر آن در واقع مشت آهنین یک جریان امنیتی-قضایی-نظامی است که به ‌رغم تاکید قانون اساسی و رهبر فقید انقلاب بر لزوم پرهیز این نخبگان از ورود به سیاست و سیاست‌گذاری، متاسفانه در صحنه سیاسی و نهادهای سیاست‌گذار حضور دارد و نواصولگرایان رادیکال در واقع برای تبدیل شدن به روکش سیاسی آنها تقلا و رقابت می‌کنند.
شکی نیست که زمینه اصلی تحلیل اتفاقات چند ساله اخیر در بستر آینده نظام اسلامی قابل تحلیل است. موضوعی که مجالی برای تبیین آن نیست اما در نهایت محل رویارویی دو جریان پیش‌گفته خواهد بود.
نتیجه از آنچه رفت این است که برخلاف تصور بخش بزرگی از جریان اصلاح‌طلب، واقعیتی بزرگ‌تر وجود دارد و آن اینکه نیروهای «اصلاح‌طلب» و «تحول‌خواه» و «تدریجی‌گرا»، «خشونت‌پرهیز» و «غیرآنی‌طلب» و «غیربراندازا» که به دنبال راهی برای عبور ایران از «کم‌هزینه‌ترین» مسیر به بهبود و تغییر هستند، محدود به جبهه اصلاحات چه اقلیت آن و چه اکثریت آن نیست.
نتیجه دیگر اینکه دیوان‌سالاران طرد شده تقریباً در راهبردها و استراتژی‌ها با هم اختلافی ندارند، مگر در تاکتیک‌ها و روش‌ها و متاسفانه تنها زمانی می‌توانند اثرگذار باشند که بیش از تمرکز بر راهبردها و نظریات بر تاکتیک‌ها و روش‌ها اجماع کنند. آفت اساسی دیوان‌سالاران طرد شده به ‌طور عام و اصلاح‌طلبان به طور خاص در عدم اجماع بر تاکتیک‌هاست نه در توصیف موقعیت و نه در راهبردها.

معناسازی و مسئولیت نخبگان
یکی از مهم‌ترین نتایجی که از ردصلاحیت چهره‌هایی چون جهانگیری و لاریجانی در انتخابات ۱۴۰۰ و نیز ردصلاحیت‌های اخیر در انتخابات ۱۴۰۲ (با وجود عدم ثبت‌نام چهره‌های شاخص دیوان‌سالار) می‌توان گرفت این است که تکلیف با صندوق رای دست‌کم تا حالا مشخص نشده است. چه اگر مشخص بود و آنچه از انتخابات می‌خواهند در چنگ و مشت ایشان، رام و در دسترس بود، دلیلی بر این حجم از ردصلاحیت‌ها نبود. پس کماکان می‌توان به امانت‌داری صندوق رای امید داشت.
با وجود اینکه در فضای سرد و ناامیدانه امروز، این سوال که «رای دادیم چه شد؟» سکه رایج بازار است اما با همه کاستی‌هایی که از دولت سازندگی، مجلس پنجم، دولت اصلاحات، مجلس ششم، دولت روحانی و مجلس دهم سراغ داریم اما دستاوردهای این مجالس و این دولت‌ها در پاسداری از حقوق عامه و نیز خدمت به سیاست‌گذاری‌های توسعه‌محور و عاقلانه همچنین‌ سیاست خارجی ثمربخش و کم‌هزینه روشن‌تر از آفتاب است. پس رای دادن‌های مردم و تشویق‌ها به حضور و مانور قدرت اکثریت جامعه، پای صندوق‌های رای را نمی‌توان بی‌ثمر و بدون دستاورد دانست. مصداق‌ها فراوان است ولی چه کسی است که بتواند منکر شود فربه‌سازی طبقه متوسط، توسعه شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و مهم‌تر از همه برجام که بر تارک تاریخ دیپلماسی ایران و جهان می‌درخشد، حاصل همین اراده‌ای بوده ا که پای صندوق رای تبلور یافته است؟
فضای عمومی جامعه متاثر از حوادث سال گذشته، تخفیف و تحقیر طبقه متوسط، روی کار آمدن دولتی ناکارآمد و ناتوان از تحقق شعارهایی که حتی به هواداران‌اش داده و در یک کلام «اکرام جاهلان و انزوا و لجام عالمان» در نظام سیاست‌گذاری کلان کشور حتماً و قطعاً پذیرای دعوت به رای دادن نیست. اما سوال این است که مسئولیت نخبگان اجتماعی پیروی از عامه است یا تاثیر بر عامه؟ چون عامه مردم با صندوق قهرند، نخبگان هم باید بر آتش این قهر بیفزایند یا آنچه صلاح است به پیشگاه ملت عرضه کنند تا چه مقبول نظر مردم افتد؟ یا اگر با نظر عامه همراهند، جسارت به خرج بدهند و صراحت در اعلام مواضع پیشه کنند؟
مهم‌تر از انتخاب کردن، معناسازی با صندوق است. اینکه «لیست هاشمی و روحانی» در انتخابات خبرگان گذشته رای می‌آورد مهم‌تر است از اینکه چه کسانی در این لیست قرار داشته‌اند و کارنامه آنها چه بوده است. اگر شرایط انتخاب کردن مهیا نیست، شرایط معناسازی همیشه فراهم است.
مشارکت در انتخابات می‌تواند گاهی مثبت باشد گاهی منفی. مشارکت مثبت دامنه‌ای از انتخاب آزاد دارد تا انتخاب بین بد و بدتر و مشارکت منفی دامنه از تحریم دارد تا افزایش آرای باطله یا رای دادن به چوب خشک در قبال نامزد رقیب (رای اعتراضی). آنچه مهم است معناسازی است. تبدیل کردن یک اراده و یک سلیقه به عدد و کمیتی قابل ‌مقایسه و اندازه‌گیری. مهم این است که برای تحقق و تبلور این اراده باید هزینه کرد. صراحت و شجاعت لازمه تبلور این اراده است.
روزنه‌گشایی و منتقدان آن
اگر متن بیانیه مشهور به روزنه‌گشایی را خوانده باشید، فارغ از نتیجه‌گیری می‌توان گفت، متن بیانیه در توصیف شرایط مغایرتی با توصیفی که منتقدان بیانیه از شرایط دارند، ندارد. یعنی جز در نتیجه که دعوت به رای دادن است، نمی‌توان انکاری از سوی امضاکنندگان بیانیه روزنه‌گشایی بر محکماتی چون رد‌صلاحیت‌های گسترده و ناعادلانه، بسته شدن فضای سیاست و امنیتی بودن تصمیم‌گیری‌ها، برخوردهای تند با منتقدان و فعالان مدنی و مانند آن دید. غرض اینکه اختلاف‌نظر در تاکتیک است نه در توصیف واقعیت‌ها یا حتی در راهبردها.
بعضی از انتقادها به بیانیه روزنه‌گشایی نیز نادرست نیست ازجمله ناموزونی وزن امضاکنندگان آن یا تعلقات تشکیلاتی داشتن برخی امضاکنندگان بدون الزامات نظم تشکیلاتی آنها.
با این حال واقعیت این است که امضاکنندگان بیانیه کنشی فعالانه‌تر از منتقدان خود در انتخابات داشته‌اند. منتقدان بیانیه روزنه‌گشایی درحالی ‌که همچون امضاکنندگان بیانیه به فرآیند انتخابات انتقادهای بجا و درستی دارند اما جسارت آن را ندارند که به‌ صراحت به استقبال تحریم فعالانه انتخابات یا حتی رای اعتراضی بروند. یعنی نه به دنبال مشارکت منفی هستند و نه مشارکت مثبت.
منتقدان بیانیه می‌گویند به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی و عصبانیت جامعه، دعوت به انتخابات باعث می‌شود که مردم «احساس بی‌پناهی بیشتری» داشته باشند. این بدان معنی است که احتمالاً از نظر منتقدان بیانیه و منتقدان شرکت در انتخابات، عدم مشارکت می‌تواند سرمایه اجتماعی از دست رفته را احیا کند. گمان می‌برم که انتظار چنین دستاوردی دور از واقع است. چه اینکه دو تحریم غیررسمی و موفق انتخابات مجلس در سال ۹۸ و ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ کمکی به احیای سرمایه اجتماعی از دست رفته اکثریت اصلاح‌طلبان که نه تن به مشارکت مثبت می‌دهند، نه جسارت اعلام صریح تحریم انتخابات یا دعوت به رای اعتراضی و افزایش آرای باطله را دارند، نکرده است.
از نگاه نتیجه‌گرایانه منتقدان بیانیه روزنه‌گشایی یا در دایره‌ای وسیع‌تر همه کسانی که بر طبل لزوم پرهیز از مشارکت در انتخابات می‌کوبند باید دستاوردهای مشخص این تحریم یا عدم مشارکت را به ‌عنوان آورده‌ای قابل‌ اعتنا عرضه کنند. به بیان دیگر اگر کسانی که از مشارکت در انتخابات و حضور حداکثری طبقه متوسط دفاع می‌کنند، می‌توانند دستاوردهای مشخصی را از مجلس و دولت‌هایی که با پشتیبانی حداکثری مردم تشکیل شده، بشمارند و دفاع کنند، مدافعان تحریم نیز باید بتوانند دستاوردهای مشخصی را از دو تحریم موفق انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ یا حتی انتخابات مجلس هفتم و نهم برشمارند و بگویند اهداف ما چه مشروعیت‌زدایی باشد، چه بهبود تصمیم‌گیری با حاکمیت یکدست باشد، چه رفع تحریم‌ها باشد، چه گشایش اقتصادی باشد، چه احیای برجام باشد و هر دستاورد دیگری که بهبودی در کیفیت زندگی مردم حاصل کرده، بشمارند.
مسئولیت در قبال رای دادن یا رای ندادن، بخشی از هویت شهروند مسئول است. نمی‌شود اگر شاهین اقبال و سرمایه اجتماعی در اوج بود با وجود ردصلاحیت‌های گسترده کمر به اجماع و سهمیه گرفتن از لیست انتخاباتی بست و وقتی سرمایه اجتماعی و اقبال عمومی افول کرد، منفعل بود و به دیگران اتهام مقام‌طلبی و خوش‌رقصی برای ارباب قدرت زد.

آقای آرمین، دنبال اجماع‌سازی باشید؛ نه اکثریت اقماری!
فرمایشات منتقدانه آقای آرمین درباره خطر انشعاب می‌تواند واقعی باشد و از نظر من که اجماع نه ‌تنها میان همه اصلاح‌طلبان که همه دیوان‌سالاران و عقلای قوم را برای عبور از دوره گذار نظام ضروری می‌بینم واجد کمال توجه است. اما فکر می‌کنم مبدأ انشعاب در جبهه اصلاحات، نه این بیانیه و به تعبیر آقای آرمین اصرار بر گفتمان‌سازی بلکه وجود ساختاری در جبهه اصلاحات است که وزن تشکل‌های آن همسان نیست. وجود احزاب اقماری بدون گفتمان که حتی در پیگیری اهداف صنفی و جامعه هدف خود هم ناموفق‌اند و خوب می‌دانیم که برخی از آنها تنها نامی روی کاغذند که نه گفتمان متمایزی دارند و نه تشکیلاتی مستقر و نه حتی باری از بار مالی جبهه را به دوش می‌کشند و تنها در زمان اوج‌گیری شاهین اقبال اصلاحات بهانه‌ای برای گرفتن امتیاز و سهمیه‌ای از فهرست‌های انتخاباتی‌اند و در صف‌بندی‌های درون جبهه‌ای نیز ابزار رای و قمری از اقمار فلان حزب‌اند را باید عامل اصلی شقاق و انشعاب در جبهه شمرد. نمی‌توان دیکتاتوری اکثریت را به اقلیت تحمیل کرد و انتظار داشت که اختلافی هم بروز نکند. اگر آقای آرمین و دوستان سلیم‌النفس و منصفی چون ایشان واقعاً نگران شقاق و اختلاف در جبهه اصلاحات‌اند باید برای تغییر ساختار جبهه به ساختاری اجماع‌ساز تلاش کنند و نه اینکه ساختاری اقماری و کم‌وزن را به نام اکثریت آذین کنند!
آقای آرمین فرموده‌اند که مشارکت در این انتخابات به خیر عمومی منجر نمی‌شود. باید پرسید آیا عدم مشارکت به خیر عمومی منجر می‌شود؟ آیا جبهه‌ای که جسارت اعلام تحریم انتخابات را هم ندارد و اعضای آن آماده پرداخت هزینه‌های اعلام رسمی و جسورانه تحریم انتخابات یا حتی رای اعتراضی نیستند درحالی ‌که می‌دانند اگر قرار است با عدم مشارکت در انتخابات، آنچنانکه آقای آرمین گفته‌اند، پناه جامعه عصبانی باشند باید صراحت به خرج داده و مشارکت منفی فعالانه در تحریم انتخابات یا رای اعتراضی را مطالبه کنند و فریاد بزنند؛ چنین جبهه‌ای توانسته است، خیر عمومی را تحقق بخشد که حالا به دنبال مطالبه این خیر عمومی از مشارکت‌کنندگان در انتخابات است؟ اگر این خیر عمومی محقق شده، خواهشمندم در چند سطر نتایج حاصل از تحریم یا عدم مشارکت فعال در انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ را برشمردند. بفرمایند تاثیر آن تصمیمات در افزایش سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان کجاست؟ یا نه تاثیر آن در رفع تحریم‌ها و آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی کجاست؟ مگر نه اینکه بخشی از مدافعان تحریم و عدم مشارکت می‌گفتند اتفاقاً حاکمیت یکدست، برجام را راحت‌تر احیا می‌کند؟ تضاد منافع درون سیستم را حل می‌کند؟ آزادی‌های اجتماعی مردم را پاس می‌نهد؟ تفاوت‌های فرهنگی را به رسمیت می‌شناسد؟
انگیزه اصلی منتقدان مشارکت در انتخابات در واقع همان است که آقای آرمین صادقانه فرموند و خلاصه آن این است که چون جامعه با انتخابات قهر است، نتیجه‌ای ندارد. منظور از نتیجه هم برنده شدن در انتخابات است. سوال من به‌ عنوان یک شهروند و یک نیروی اصلاح‌طلب این است که وظیفه شهروندی و مسئولیت در قبال جامعه و تاثیر نخبگان بر جامعه چه می‌شود؟ من اگر جسارت نباشد از نگاه نخبه‌گرایانه و اینکه نخبگان را موظف به تلاش برای تغییر دیدگاه عامه می‌دانم، چنین رویکردهایی را صادقانه نمی‌بینم. جامعه عصبانی است با صندوق قهر است، رای خود را برای تغییر موثر نمی‌بیند. اینها واقعیت است. ولی کنش صادقانه با این جامعه این است که دست‌کم جسارت اعلام رسمی مشارکت منفی را به جان بخریم نه اینکه نه جسارت و صراحت داشته باشیم و نه هزینه بدهیم و هر کس را هم که خواست راهی کنشگرانه نشان دهد را به اتهام خوش‌رقصی برای قدرت بنوازیم. کنش صادقانه در این باب همان است که کسی مثل تاج‌زاده انجام می‌دهد هم هزینه می‌دهد هم به ‌صراحت کنش خود در قبال انتخابات را اعلام می‌کند و به مردم عرضه می‌دارد و صدالبته سرمایه اجتماعی و آبرو هم جمع می‌کند.
متهم کردن اقلیت جبهه به استفاده از «ابزار فشار های حاکمیتی» گمان می‌کنم بی‌اخلاقی است و از آقای آرمین توقع نمی‌رود. ولی واقعیت این است که هم افراد و هم نهادهای مدنی که خود را کنشگر مرزی یا به قول آقای آرمین وسط‌باز می‌نامند، سال‌هاست از دوستان خود در جبهه اصلاحات به چنین اتهاماتی نواخته شده‌اند.

سخن پایانی
برای کسی مثل من که خود را عضو کوچک و هزینه نداده‌ای در جریان «اصلاح‌طلب» می‌دانم و به «تدریجی‌گرایی»، مرزبندی با «آنی‌طلبی» و انقلابی‌گری و براندازی، «خشونت‌پرهیزی»، فعالیت‌های «کم‌هزینه» برای شبکه فعالان سیاسی و مدنی و «انتخاب بهینه و عقلانی» باور دارم، تکلیفم با این انتخابات روشن است.
من اگر بخواهم در انتخابات شرکت کنم شاید به خراسان جنوبی بروم و به رقیب آقای رئیسی رای بدهم اما چون حال سفر ندارم و از طرفی انتخابات مجلس را با این سبک و سیاق برخلاف خبرگان، واجد اهمیت نمی‌دانم و به مقدمات این انتخابات هم، به‌خصوص در خبرگان معترض هستم، با وجود همه انتقاداتی که به منتقدان روزنه‌گشایی دارم اما برای «حفظ اجماع عموم مردم» احتمالاً فرصت انتخاب کردن بهینه را از خود دریغ می‌کنم. اعتراف می‌کنم که مرعوب قهر جامعه‌ام با صندوق رای شده‌ام ولی امید دارم شاید کم شدن میزان عدم مشارکت برای نظام تصمیم‌گیری معناساز شود تا با کمترین هزینه دست به اصلاح رویه‌های خود بزند.
انگیزه دیگرم از این تصمیم آن است که بعد از دو تحریم غیررسمی و موفق انتخابات در مجلس ۹۸ و ۱۴۰۰ و نیز احتمالاً انتخابات مجلس پیش‌رو از دوستانی که دعوت به این تصمیم کرده‌اند، با فراغ بیشتری جویای نتایج آن و اهداف آن شوم. مثل روز روشن است که نه بیانیه روزنه‌گشایی و نه حرکت‌هایی که چهره‌هایی چون علی مطهری پرچمدار آن‌اند منجر به حضور حداکثری مردم و آشتی آنان با صندوق رای نخواهد شد. مجلس آینده مجلسی تهی‌تر از مجلس کنونی و با پشتوانه رایی به مراتب کمتر از نمایندگان فعلی مجلس خواهد بود. اما مسئولیت و نقش من به‌ عنوان یک شهروند در آنچه در پیش است، سنگین‌تر است. چراکه این بار برخلاف دور دوم انتخابات ۸۴ یا انتخابات مجلس هفتم یا انتخابات ۹۸ یا انتخابات ۱۴۰۰ گزینه‌ای که به انتخاب عقلانی و بهینه نزدیک‌تر باشد را حمایت نکرده‌ام و منفعلانه و مرعوب از قهر و یأس عمومی نه جسارت اعلام تحریم را داشته‌ام، نه برای رای اعتراضی بسیج شده‌ام و نه انتخاب بهینه‌ای را حمایت کرده‌ام. این از تعهد تشکیلاتی ما به اکثریت. امید که هیات‌رئیسه جبهه اصلاحات پس از موفقیت در آنچه از انتخابات آتی طلبیده است، گزارشی قابل اندازه‌گیری و مشخص از میزان اهداف محقق شده را به ما که خود را هنوز اصلاح‌طلب و پابند به اصول آن می‌‌دانیم، ارائه کند!

sazandegi

پست های مرتبط

دو پیروزی

انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا سه‌شنبه (۵ نوامبر) برگزار شد و بسیاری از موسسات…

۱۷ آبان ۱۴۰۳

سه گام برای حل منازعه

باید برای پایان جنگ و خاموشی نزاع در خاورمیانه هرچه سریع‌تر اقدام…

۱۱ آبان ۱۴۰۳

بانوی نور

به یاد “ایران درودی” ایران درودی سبک خاص خود را در نقاشی…

۹ آبان ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید