” محسن جلالپور”
طی ۱۰۰ سال اخیر، ایران فرازوفرودهای زیادی را طی کرده است. در این مدت همیشه کسانی به دنبال به زیر کشیدن حکومت بودهاند و کسانی در کمین نشستهاند که قدرت را از آن خود کنند. در تمام این سالها نااطمینانی و بیثباتی، مهمان همیشگی اقتصاد ایران بوده و هیچ وقت یک دوره رشد، به اندازه یک دهه ادامه پیدا نکرده است.
فاصله زمانی تحولات مشروطه تا به توپ بستن مجلس مگر چقدر بود؟ فاصله زمانی روی کار آمدن رضاخان تا زمانی که شوکهای پیاپی، اقتصاد را در هم کوبید و تیمورتاش مبتکر دولتی شدن تجارت شد، چقدر طول کشید؟ فاصله زمانی توسعه صنعتی در دهه ۴۰ تا آغاز صنعتزدایی چقدر طول کشید؟ فاصله زمانی آغاز اصلاحات اقتصادی در اواخر دهه ۶۰ تا میانههای دهه ۷۰ و شروع یک دوره خوب از ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۴ مگر چقدر طول کشید؟ بهبود رابطه با جهان از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ که امیدها زنده شد و اقتصاد به گردش درآمد، چقدر زمان برد؟ و در نهایت، از روی کار آمدن مسعود پزشکیان و به محاق رفتن مذاکرات چند ماه زمان برد؟
از شرایط نابسامان سالهای آخر حکومت قاجار، ظهور جداییطلبان در آذربایجان و خراسان و گیلان و دولتهای ناپایدار، اقتدارگرایی رضاخانی سر برآورد. دهه نخست حکومت رضاشاه، دوران نظم بخشیدن به بینظمی برجا مانده از دوران قاجار و تحکیم نهاد مالکیت بود. بهبود امنیت هم به کمک اقتصاد آمد و رشد اقتصاد آغاز شد. این امنیت نسبی، به اقتدارگرایی رضاشاهی در دهه دوم حکومتش منجر شد که سرآغاز سرکوب اقتصاد و دولتی شدن آن بود. در دوره پهلوی، با اجرای برنامههای توسعه صنعتی، تلاشهایی برای تقویت این بخش صورت گرفت، اما این اقدامات عمدتاً به ایجاد بنگاههای شبهدولتی یا وابسته به دربار و نخبگان سیاسی منجر شد تا شکلگیری یک بخش خصوصی پویا و رقابتی. نتیجه این رویکرد، اقتصادی بود که در آن بخش خصوصی نهتنها از استقلال کافی برخوردار نشد، بلکه بهعنوان مکمل اقتصاد دولتی عمل کرد.
پس از آن اندیشههای چپ و ناسیونالیستی وارد عرصه اقتصاد ایران شد که با تحولات ملی شدن نفت به اوج خود رسید. دهه ۴۰، را اگرچه به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه میشناسند، عصر حکومت تکنوکراتها نیز هست. عصری طلایی که دولت مستعجل بود و با ورود به دهه ۵۰، فوران قیمت نفت، سایه سنگین سیاست را بر اقتصاد انداخت که خطاهای محرز محمدرضاشاه و اعمالنظرهای شخصی او، عرصه را بر اقتصاد تنگ کرد و باعث ایجاد تورم، افزایش نقدینگی و ابتلای اقتصاد ایران به بیماری هلندی برای نخستین بار شد. وقایعی که منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد، اما این انقلاب در عرصه اقتصاد رخ نداد و سیاستهای دولتی شدن اقتصاد، تحت تاثیر اندیشههای چپ اسلامی با قیمتگذاری، تعیین نرخ ارز و کوپنی شدن در دوران جنگ به اوج رسید. سالهای پس از جنگ، دوران سازندگی بود که با گسترش روابط بینالمللی، راه برای اقتصاد و سرمایهگذاری خارجی نیز گشوده شد. پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، با ملی شدن بخشهای کلیدی اقتصاد مانند صنایع بزرگ، بانکها و تجارت خارجی و تسلط دولت بر منابع اصلی تولید، بخش خصوصی به حاشیه رانده شد. قانون اساسی جمهوری اسلامی، در اصول ۴۳ و ۴۴، به نقش بخش خصوصی در کنار اقتصاد دولتی و تعاونی اشاره دارد، اما در عمل، سیاستهای اجرایی به سمت دولتیسازی پیش رفت. این روند در دهههای بعد با شدت و ضعف ادامه یافت و هرچند در برخی مقاطع، مانند دهه ۱۳۶۰، به دلیل شرایط جنگی و نیاز به خودکفایی، فعالیتهای محدود بخش خصوصی مورد توجه قرار گرفت، اما این توجه بیشتر جنبه تاکتیکی داشت تا استراتژیکاما این آزادی نسبی به سیطره پوپولیسم بر سیاست و اقتصاد انجامید که سالهای دهه آخر قرن چهاردهم، اگرچه با برجام و گشایش اندک آغاز شد، اما دهه از دست رفتن تمام میراث بر جای مانده از اصلاحات بود.
سوال مهم این است؛ در ۱۰۰ سال گذشته ایران همه نوع حکومت را به خود دیده و همه نوع مرام سیاسی را تجربه کرده است. در این سالها اقتصاد ایران روزهای خوب هم به خود دیده اما چرا این روزهای خوب ادامه پیدا نکرده؟ چرا دوران رونق در اقتصاد ما، تنها یک اتفاق است و هرگز به یک روند تبدیل نشده است؟ چرا گشایشهای اقتصادی ماندگار نیستند؟ چرا میراث دهه ۴۰ یا گشایش اقتصادی دوران اصلاحات یا سالهای نخست پس از برجام در اقتصاد ما، ماندگار نشد؟