نقد فیلم “ساعت ۶ صبح”
«ساعت ۶ صبح» به کارگردانی مهران مدیری، این روزها روی پرده سینماهاست. فیلمی که این فیلمساز، نویسندگی و طراحی صحنهاش را هم بر عهده دارد. البته عباس رافعی کارگردان سینما، نویسنده فیلمنامه این اثر بوده که در آن زمان «بنبست» نام داشته اما رافعی آن را به مدیری واگذار میکند. این فیلمنامه پس از بازنویسی و اعمال تغییراتی توسط مهران مدیری برای گرفتن پروانه ساخت به «ساعت ۶ صبح» تغییر نام پیدا کرد. این کارگردان فیلم اولش را با نام «ساعت ۵ عصر» سال ۱۳۹۵ جلو دوربین برد که نه موفقیت زیادی در گیشه پیدا کرد و نه توانست مخاطبان سریالهایش را مجاب به تماشای این فیلم کند. او دومین تجربه فیلمسازی در سینما را سال گذشته پشت سر گذاشت. فیلمی که درخواست حضور در جشنواره را هم داده بود اما هیات انتخاب آن را کنار گذاشت. حالا انگار «ساعت ۶ صبح» هم قرار است به سرنوشت فیلم اولش در سینما تبدیل شود. چراکه فیلم نه تنها در سینماها با استقبال روبهرو نشده بلکه منتقدان هم نگاه مثبتی به آن نداشتند. «ساعت ۶ صبح» داستان دختری به نام ساراست که پدر و مادرش هر دو استاد دانشگاه هستند و قرار است برای گرفتن مدرک دکترای فلسفه به تورنتوی کانادا برود. شب قبل از پرواز، دوستان سارا برایش یک میهمانی خداحافظی میگیرند که در آن از نوازندگی و آواز گرفته تا انواع خوردنیها و نوشیدنیها و حتی مواد مخدر هست. از اواسط کار پلیس زنگ خانه را میزند تا وارد بشود اما صاحبخانه برای اینکه سارا از پروازش جا نماند، او را در کانال کولر مخفی میکند و میگوید که من در را قفل نمیکنم تا وقتی که ما را بردند، تو بتوانی خارج بشوی و به پروازت برسی. پلیس اما موقع رفتن، کرکره در را میبندد و قفل کتابی میزند و روی کرکره هم علامت پلمب میکوبد. از اینجا طبق قواعد فیلمسازی قرار است داستان شروع شود اما در عمل و آنچه روی پرده، تماشاگر میبیند با این قواعد تفاوت زیادی دارد.
واقعیت این است که مدیری این فیلم را بعد از طی یک دوره ممنوعالکاری با گرفتاریهای زیادی، جلو دوربین برد. هم داستان و هم ساختار فیلم نشان از این دارد که اثر در شرایط نرمالی ساخته نشده است. انگار تنها تصمیم این بوده که مدیری فیلم بسازد تا بتواند این دوره ممنوعاالکاری را پشت سر بگذارد و برای ساخت سریال یا رئالیتیشوهای شبکه خانگی خود را گرم کند. البته این خوشبینانهترین تحلیلی است که میتوان درباره «ساعت ۶ صبح» داشت. اگر بخواهیم واقعیتر به ماجرا نگاه کنیم باید بگوییم که تبحر مدیری بیشتر در ساخت آیتمهای تلویزیون یا سریالهای طنزی است که آن هم به مدد حضور بازیگران و نویسندگانش پس از یکسوم ابتدایی قابل دیدن میشود و بیشتر سریالهای مدیری هم این اتفاق را در خود داشتهاند. اما او در سینما به اندازه تلویزیون و شبکه خانگی موفق نیست و این دو فیلمش به خوبی موید این مطلب است که نمیتوان کارگردانی در سینما را همرده ساخت سریالها و آیتمهای طنز تلویزیونی دانست.
«ساعت ۶ صبح» بیش از هر چیز از کممایه بودن و خالی بودن از داستان آسیب میبیند. فیلم چه در یکسوم اول، یعنی برگزاری مهمانی و چه در دوسوم بعدی پر از حفرهها و خلأهای داستانی است که تماشاگر امروز را نه با خود همراه و نه متقاعد میکند. از جایی انگار تمامی ایدهها ته کشیده و نه داستان جلو میرود و نه اتفاق تازهای رخ میدهد. نه تعلیقی وجود دارد و نه هیجانی که تماشاگر را مجاب به پیگیری داستان میکند. هرچند که تماشای مهمانی که در آن چند دختر و پسر جوان مشغول نوشیدن و مصرف موادمخدر و جشن گرفتن هستند هم از فرط تکراری بودن و رفتارهای تصنعی هیچ جذابیتی ندارد. مدیری قاب دوربین خود را در یکسوم اولیه داستان از تعداد زیادی مهمان و شخصیت پر میکند که نقششان جز پر کردن کادر تصویر فراتر نمیرود و آنها بعد از بههم خوردن مهمانی از داستان حذف میشوند. در واقع این افراد، نه کارکرد زیادی در مهمانی داشتند و نه در ادامه قصه نقش داشتند که به راحتی از داستان حذف میشوند و دیگر خبری از آنها نیست.
با اینکه مدیری در فیلمش نشانی از قدیمی بودن داستان نمیدهد اما قصهای که او برای این زمان روایت میکند، متعلق به امروز نیست و بیشتر به حالوهوای دهه ۶۰ نزدیک است. نه ورود نیروی انتظامی به مهمانی مطابق با آنچه که امروز است اتفاق میافتد و نه ترس و استرس شخصیت اصلی و دیگر مهمانان از این اتفاق نمایان است. جوانان امروز رفتاری مانند آنچه در فیلم نشان میدهند با این اتفاق ندارند و رفعورجوع کردن آن هم شباهتی با آنچه در فیلم رخ میدهد، ندارد.
از سوی دیگر، معلوم نیست چرا چنین رفتاری از شخصیت اصلی قصه سر میزند و برادرش هم برای اینکه به او کمک کند، دچار اشتباهی بزرگتر میشود. این دقیقاً با آن پیرنگی که مدیری از خانواده و این دو شخصیت نشان میدهد که همگی تحصیلکردهاند در تناقض است و تماشاگر با اینگونه رفتار و عملکرد این خواهر و برادر نمیتواند، کنار بیایید. در واقع انگار این دو از فرط کمهوش یا جوزده بودن، ناتوان از حل مشکل خود هستند. البته اگر اصلاً مشکل حادی هم وجود داشته باشد.
عدم شخصیتپردازی، تعداد کاراکترهای بیمصرف، طراحی غیرواقعی داستان و نداشتن تعلیق از مهمترین مشکلات «ساعت ۶ صبح» است که نتیجه آن ساخت فیلمی ضعیف و بیخاصیت است که تماشاگر را نمیتواند به سالن سینما بکشاند. هر چقدر هم که برای فیلمی اینچنینی، افتتاحیه پرطمطراق برگزار شود، نقصها و نقطهضعفهایش زدوده نخواهد شد و فیلم در گیشه نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد.