ژست دیپلماتیک یا جان تازه به اقتصاد؟
به قلم؛ علی بیگدلی؛ کارشناس مسائل بینالملل

سفر رئیسجمهور به دو کشور آسیای مرکزی یعنی قزاقستان و ترکمنستان در ظاهر گامی در جهت تعمیق روابط منطقهای و تقویت مناسبات اقتصادی و سیاسی ارزیابی میشود. این سفر در چارچوب نشستهای سازمان همکاری شانگهای انجام شده و ادامه همان رویکردی است که رؤسایجمهور پیشین نیز در قالب آن، رفتوآمدهای دورهای به پایتختهای آسیای مرکزی داشتهاند. با این حال پرسش اساسی اینجاست که ظرفیت واقعی این کشورها برای تأثیرگذاری بر وضعیت اقتصادی ایران تا چه اندازه است؟ و آیا میتوان به این سفرها بهعنوان موتور محرکی برای خروج اقتصاد ایران از رکود چندلایه فعلی امید بست؟
بدون تردید،کشورهایی مانند قزاقستان و ترکمنستان در حوزههایی نظیر حملونقل، انرژی، تجارت منطقهای و حتی مبادله کالا به کالا ظرفیتهایی دارند؛ حوزههایی که میتواند در حد خود به برخی گرههای ارتباطی ایران کمک کند. اما تجربه سالهای اخیر و حجم واقعی اقتصاد این کشورها نشان میدهد که آنها قادر به ارائه سرمایهگذاریهای بزرگ، تجارت ساختارمند و یا تزریق منابع مالی گسترده به اقتصاد ایران نیستند؛ امری که برای خروج اقتصاد ایران از وضعیت انجماد و رکود حیاتی است. در واقع، انتظار اینکه اقتصادهای متوسط و محدود آسیای مرکزی بتوانند به اقتصاد بحرانزده ایران «جان تازه» بدهند با واقعیت سازگار نیست. آنچه ایران نیاز دارد، سرمایهگذاری کلان، دسترسی به بازارهای مالی و تعامل با اقتصادهای قدرتمند است؛ اموری که این کشورها فاقد آن هستند یا انگیزهای برای آن ندارند.
به نظر میرسد که این سفر بیش از آنکه بنای پیریزی یک تحول اقتصادی باشد، اقدامی برای نمایش پویایی روابط خارجی ایران و القای این پیام است که کشور در انزوای سیاسی قرار ندارد. از منظر پرستیژ سیاسی این هدف میتواند قابل دفاع باشد؛ اما واقعیت این است که خروجی اقتصادی چنین سفرهایی معمولاً کمتر از آن چیزی است که در ادبیات رسمی یا رسانهای تصویر میشود. این در حالی است که کشورهای حاشیه خلیج فارس بهویژه قطر، امارات و عربستان سعودی به دلیل برخورداری از منابع مالی و ظرفیتهای بزرگ سرمایهگذاری، میتوانند نقشی بهمراتب پررنگتر در اقتصاد ایران ایفا کنند. با این حال، روابط ایران با این کشورها همچنان در سطحی نیست که زمینهساز سرمایهگذاری قابل توجه باشد و عربستان بهعنوان مهمترین بازیگر عربی منطقه هنوز به نقطهای نرسیده که تهران بتواند، اولین مقصد سفر رئیسجمهور جدید را آنجا قرار دهد؛ امری که میتوانست نشانهای از یک گشایش راهبردی باشد. یکی از محورهای مطرح شده در این سفر، ایجاد یا تقویت کریدورهای ترانزیتی و راهاندازی مسیرهای دریایی- ریلی است؛ ایدههایی که روی کاغذ جذاباند و از نظر جغرافیایی نیز توجیهپذیر. اما ایراد اساسی اینجاست که ایران پیشتر نیز در موقعیتهای مشابه قرار داشته و ظرفیتهای بزرگتری در اختیار داشته است. از جمله کریدور شمال- جنوب، بندر چابهار، مسیرهای اتصال به روسیه و قفقاز اما به دلایل مختلف، از ضعف مدیریت تا تحریمها، نتوانسته از آنها بهرهبرداری مؤثر کند. در حوزه انرژی نیز موضوع صادرات گاز ترکمنستان به اروپا مطرح شده است. اگر این گاز بخواهد به اروپا برسد، مسیر طبیعی آن عبور از خزر و قفقاز جنوبی خواهد بود. در چنین سناریویی، ایران میتوانست نقش مهمی در ترانزیت و کسب درآمد ایفا کند؛ اما فقدان دیپلماسی فعال و عدم حضور در پروژههای منطقهای سبب شده است که ایران عملاً در این مسیرها جایی نداشته باشد. بهنظر میرسد یکی از اهداف فوری این سفر بهویژه به ترکمنستان، تأمین گاز اضطراری برای عبور از فصل سرد باشد؛ امری که اگرچه ضروری است اما جای یک همکاری بلندمدت و پایدار را نمیگیرد. در مجموع در حالی که کانالهای مهم ارتباطی و ترانزیتی از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب منطقه در حال شکلگیری است، ایران در بیشتر این پروژهها نقش حاشیهای یا حتی غایب داشته است. این غیبت، نتیجه سالها محدودیت در سیاست خارجی، عدم مشارکت اقتصادی، تحریمها و نبود برنامهریزی راهبردی است.

