به مردم اجازه زندگی دهیم
به قلم؛ فریدون مجلسی؛ تحلیلگر مسائل بینالملل

محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق، اخیراً اعلام کرده است: «ما اکنون تلاشی مهم را برای ترتیب دیدار دوجانبه بین ایران و آمریکا در بغداد با هدف از سرگیری گفتوگوها آغاز کردهایم. هر دو طرف آمریکایی و ایرانی با اصل گفتوگو مخالف نیستند، اما هر یک ملاحظات خاص خود را دارند».این اظهارات، فراتر از یک خبر دیپلماتیک ساده، حامل پیامی مهم برای تهران و منطقه است. ایران باید از حسننیت مقامات عراقی سپاسگزار باشد؛ نه فقط از آن جهت که این تلاشها بهنفع ایران است، بلکه از آنرو که در وهله اول به سود ملت عراق نیز خواهد بود. عراقیها به این جمعبندی رسیدهاند که هرگونه جنگی که ایران را درگیر کند، بهطور اجتنابناپذیر عراق را نیز وارد میدان میکند: از ضربه به حشدالشعبی و نیروهای نزدیک به ایران گرفته تا تهدید منابع، مراکز و زیرساختهایی که سالها برای آنها تدارک دیده شده است. جامعه سیاسی عراق، که تجربه ویرانگر دوران صدام حسین را با همه لجاجتها، سرپیچیها و رویاروییهای پرهزینهاش با قدرتهای بزرگ بهخاطر دارد، نمیخواهد بار دیگر در معرض همان بلا قرار گیرد. آنها دیدهاند مقاومت تا واپسین لحظه در برابر ارتشی که از کویت پیش میآمد، نهایتاً به فرار و فروپاشی انجامید. طبیعی است چنین ملتی که طعم بحران و جنگ را چشیده، امروز بیش از هر چیز به فکر مردم خود باشد؛ و شاید از سر دلسوزی برای خویش است که میخواهد حتی در ایران نیز جنگی رخ ندهد که شعاع آن دیر یا زود به بغداد و بصره برسد. از همین زاویه، امید آن است که مقامات ایرانی نیز بیش و پیش از هر چیز، به فکر ملت ایران باشند. آنچه معمولاً پس از جنگ و ویرانی، ناگزیر پذیرفته و روی کاغذ امضا میشود، چرا نباید پیش از آنهمه خسارت پذیرفته شود؟ امروز، با وجود فشارها و ضرباتی که طی روزهای اخیر وارد شده، کشور هنوز ایستاده است. اما دستاوردهایی که صرفاً عنوان «اتمی» یا مشابه آن را یدک میکشند، وقتی به زندگی مردم گره نخورند، برای ملت نه نان میشوند و نه امنیت. تجربهها نشان دادهاند: انسانها از دست رفتهاند، صدها میلیارد دلار منابع نابود شده و دوباره همان مسیر تکرار شده است. اکنون زمان آن است که اجازه داده شود مردم آسایش، آرامش و شادی را تجربه کنند؛ زندگی کنند. کسانیکه جنگ میخواهند، اگر چنین ضرورتی میبینند، خود در صف مقدم حاضر شوند و «مزایای» آن را بچشند اما از اکثریت جامعه، هرگز در اینباره پرسیده نشده که آیا اساساً جنگ میخواهد یا نه. آمریکا نه دعوای ارضی با ایران دارد، نه بهدنبال تغییر نام خلیجفارس است و نه جزایری را مطالبه میکند. با اینحال، از سالها پیش، ما وارد چرخهای شدهایم که بهای آن را بیش از همه مردم پرداختهاند؛ چرخهای که اگر قرار باشد روزی پایان یابد، این پایان باید از سوی ما آغاز شود. گفتوگو بهمعنای واقعی رفتن و شنیدن است، بدون شرطگذاریهای بیپایان و با پذیرش آنچه حق است؛ و البته همراه با چانهزنی هوشمندانه برای منافع ملی. وقتی جامعه به نقطه استیصال میرسد، ناگزیر باید بهایی برای بازگشت به وضعیت عادی بپردازد. امروز ما برای رسیدن دوباره به استقلال واقعی، نه استقلالی روی کاغذ باید تصمیمهای دشوار بگیریم. نه استقراضی بینالمللی در دسترس داریم، نه کشتیها آزادانه رفتوآمد میکنند؛ توقیف در یک بندر امروز، میتواند به توقیف در همه بنادر فردا بدل شود. در تعاملات بانکی جهانی، نیازمند اجازه خزانهداری آمریکا هستیم. این وضع، نامش استقلال نیست. راه بازگشت به استقلال، بازگشت به عرصه بینالمللی است؛ هم برای نجات کشور، هم برای نجات مردمی که دیگر توانی برای تحمل ندارند. مردمی که گرسنگی و سختی را تاب میآورند، امیدی به فردا ندارند و جوانانی که راهی جز مهاجرت پیش روی خود نمیبینند. اگر کسانی هستند که حاضرند این هزینهها را همچنان بپردازند، دستکم به فکر آنان باشند که چارهای جز تحمل ندارند. در این میان، مقامات و مذاکرهکنندگانی که از امکان، ثروت و پشتوانه شخصی برخوردارند، شاید بتوانند فشارها را تاب آورند؛ اما اکثریت مردم چنین ظرفیتی ندارند. مسئولیت اخلاقی و تاریخی حکم میکند پیش از آنکه دیرتر شود، راهی برای پایان این وضعیت گشوده شود. ابتکار بغداد میتواند نقطه شروعی باشد به شرط آنکه ما نیز بخواهیم.

