در جلسه نتانیاهو و ترامپ چه گذشت؟

در واپسین روزهای سال ۲۰۲۵ اقامتگاه مجلل مارئهلاگو در فلوریدا، بار دیگر صحنه نمایشی بود که قرار بود، پیام روشنی به جهان مخابره کند: واشنگتن و تلآویو همچنان قصد ندارند مسیر قدرتنمایی در خاورمیانه را ترک کنند. دیدار دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو، پنجمین سفر نخستوزیر اسرائیل به آمریکا، از زمان بازگشت ترامپ به قدرت، در ظاهر تکرار همان زبان همیشگی تعریف و تمجید بود اما در بطن خود، حامل نشانههایی از یک راهبرد تهاجمیتر و حسابشدهتر علیه مخالفان منطقهای بهویژه ایران بود.
نتانیاهو با وعده اعطای «جایزه اسرائیل» به ترامپ و معرفی او بهعنوان بهترین دوست اسرائیل کوشید پیام قدردانی نمادینی بفرستد؛ پیامی که آشکارا میخواست نقش ترامپ را نه یک میانجی بلکه معمار نظم مطلوب تلآویو جا بزند. ترامپ نیز با توصیف نتانیاهو بهعنوان رهبر «دوران جنگ» و ادعای عجیب اینکه بدون او «اسرائیلی باقی نمیماند» عملاً هرگونه فاصلهگذاری انتقادی را کنار گذاشت. این اغراقها اگرچه برای پایگاههای سیاسی هر دو کارکرد تبلیغاتی دارد اما شکاف واقعی در دستورکار مشترک را پنهان نمیکند: هر دو میخواهند، بحرانها را مدیریت کنند اما نه لزوماً با کاهش تنش؛ بلکه با تثبیت برتری و تحمیل شرایط.
غزه مهمترین میدان آزمایش این رویکرد است. ترامپ از آغاز سریع مرحله دوم طرح آتشبس سخن گفت اما پیششرطی گذاشت که عملاً معنای «آتشبس» را تهی میکند: خلعسلاح کامل حماس. تهدید صریح او مبنی بر اینکه اگر این اتفاق رخ ندهد، شرایط برای حماس «وحشتناک» خواهد شد و حتی کشورهای دیگری آمادهاند این گروه را «نابود» کنند، نشان میدهد که سخن گفتن از صلح بیشتر ابزاری برای مشروعیتبخشی به فشار نظامی است. اشاره ترامپ به نقش احتمالی ترکیه در نیروی بینالمللی حافظ صلح آن هم درحالی که اسرائیل صراحتاً مخالف حضور آنکاراست، پرده از اختلافی برمیدارد که هر دو طرف میکوشند، پنهانش کنند: واشنگتن به نیرویی چندملیتی برای تقسیم مسئولیتها میاندیشد، درحالی که تلآویو نمیخواهد هیچ قدرت منطقهای، حتی متحد مقطعی، در مدیریت غزه شریک شود.
با این همه، پرونده ایران، محور اصلی گفتوگو بود؛ محوری که لحن ترامپ را بهوضوح تهاجمیتر کرد. هشدار او مبنی بر «اقدام فوری» در صورت بازسازی تأسیسات هستهای یا توسعه برنامه موشکی، تکرار سیاست تهدید همراه با ابهام است؛ سیاستی که بهظاهر برای بازدارندگی طراحی شده اما عملاً خطر بیثباتی را افزایش میدهد. ترامپ با یادآوری حملات گذشته به تأسیسات ایران و ادعای اینکه «میدانیم کجا میروند و چه میکنند»، پیامی دوگانه مخابره کرد: هم آماده استفاده از زور است و هم میخواهد در مذاکره را نیمهباز نگه دارد. توصیف وضعیت اقتصادی ایران بهعنوان «تأسفبار» نیز تلاشی آشنا برای القای این تصور است که فشارها کارآمد بوده و تهران دیر یا زود پای میز مذاکره بازمیگردد. چنین تحلیلی تعمداً نادیده میگیرد که هر گام تهدیدآمیز، نه تنها جناحهای تندرو در ایران را تقویت میکند بلکه ریسک یک جنگ ناخواسته را افزایش میدهد. جنگی که مسعود پزشکیان، رئیسجمهور کشور میگوید در صورت اتفاق با پاسخ سخت و پشیمانکننده مواجه خواهد شد. سیدعباس عراقچی وزیر امور خارجه نیز طی یادداشتی در روزنامه گاردین با هشدار به ترامپ از آمریکا خواست با زبان احترام، بدون شرط و تبصره، با ملت ایران سخن بگوید. عراقچی نوشت ایران هرگز خواهان جنگ با آمریکا نبوده است؛ خویشتنداری فرماندههای ما در ماه خرداد، که تنها دلیل سالم ماندن پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه است، این موضوع را ثابت میکند. این خویشتنداری نباید با ضعف اشتباه گرفته شود یا بیپایان فرض شود. علی شمخانی، دبیر پیشین شورایعالی امنیت ملی هم در واکنش به تهدیدات ترامپ نوشت: در دکترین دفاعی ایران، برخی پاسخها پیش از آنکه تهدید به مرحله اجرا برسد، تعیینتکلیف میشوند. توان موشکی و دفاعی ایران نه قابل مهار است و نه نیازمند اجازه. هر تجاوزی، پاسخ سخت، فوری و فراتر از تصور طراحانش خواهد داشت.
در پس این لفاظیها، هدف نتانیاهو روشن بود: کشاندن ترامپ به موضعی حتی سختگیرانهتر با ارائه اطلاعات تازه درباره تلاشهای ایران برای بازسازی توان نظامی. این خط روایت، که ایران را منشأ همه بحرانها معرفی میکند، کارکردی فراتر از مهار تهران دارد؛ زیرا راه را برای عادیسازی روابط بیشتر کشورهای عربی با اسرائیل هموار میکند. به همین دلیل، وقتی ترامپ از احتمال توافق میان سوریه و اسرائیل و «فرصت بازسازی سوریه» حرف زد، در واقع از طرحی سخن گفت که در آن، اسرائیل محور یک نظم جدید است و هر کشوری که به این محور نپیوندد، در حاشیه و زیر فشار قرار میگیرد. این تصور سادهانگارانه است که بتوان بدون حل ریشهای تنش با ایران، پروژه صلح مورد ادعا را پیش برد؛ اما ظاهراً در محاسبات واشنگتن و تلآویو، فشار و انزوا مقدم بر گفتوگو قرار گرفته است.
بُعد دیگر ماجرا، بیاعتنایی آشکار به حقوق بینالملل است. نتانیاهو درحالی به آمریکا سفر کرد که دیوان کیفری بینالمللی حکم بازداشت او را به دلیل جنایات جنگی در غزه صادر کرده است. عبور بیدردسر او از آسمان کشورهای اروپایی عضو همین دیوان، نشان داد هنگامی که پای سیاست قدرت در میان باشد، تعهدات حقوقی بهسادگی کنار گذاشته میشود. ترامپ نهتنها به این حکم اشاره نکرد بلکه با «قهرمان» خواندن نتانیاهو عملاً اعتبار نهادهای بینالمللی را به سخره گرفت. این پیام برای منطقه خطرناک است: اگر رهبران میآموزند که مصونیت از پاسخگویی دارند، خشونت دیگر ترمزی نخواهد داشت.
با وجود تمام نمایشهای ظاهری، این دیدار دستاورد ملموسی برای آتشبس در غزه به همراه نداشت. نه طرح مشخصی برای بازسازی، نه تضمینی برای حفاظت غیرنظامیان و نه حتی نقشه راهی برای دوران پساحماس ارائه شد. تنها چیزی که پررنگتر شد، هماهنگی دو طرف برای اعمال فشار بیشتر بر ایران و ترسیم معماری امنیتی تازهای بود که بهجای کاهش بحرانها، آنها را به حاشیه میراند و انباشته میکند. اختلافات تاکتیکی مانند نقش ترکیه یا شیوه مدیریت غزه در برابر توافق استراتژیک بر سر مهار ایران کمرنگ جلوه داده شد؛ اما این اختلافات دیر یا زود خود را تحمیل خواهند کرد زیرا هیچ طرحی بدون مشارکت بازیگران منطقهای پایدار نمیماند.
سرنوشت این نمایش قدرت اکنون به چند متغیر گره خورده است: واکنش ایران به تهدیدهای مستقیم، مسیر مذاکرات آتشبس و توان واشنگتن و تلآویو برای کنترل تضادهای درونی سیاستهای خود. اگر تهدید جای گفتوگو را بگیرد، احتمال لغزش به سمت رویارویی افزایش مییابد؛ رویاروییای که برخلاف تصور طراحانش قابل کنترل نخواهد بود. دیدار فلوریدا بیش از آنکه نوید صلح بدهد بر سایه جنگ افزود و بار دیگر نشان داد که وقتی سیاست به نمایش تبدیل میشود، حقیقت میدان نبرد همچنان همان است: بیثباتی، ناامنی و آیندهای که هر روز مبهمتر میشود.

