درحمایت از بیانیه راهگشایی
عمادالدین باقی، جامعه شناس و پژوهشگر حقوق بشر
در پی سقوط بالگرد آقای رئیسی و همراهان و پیش آمدن انتخابات زودرس ریاستجمهوری، عدهای از منتقدین و ناراضیان از وضع موجود و تشدید وخامت شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سه سال اخیر به امید ایجاد تغییرات مثبت، دست به یک حرکت مدنی زدند. این افراد بیانیهای با عنوان راهگشایی را با امضای ۱۵۱ تن منتشر و همزمان از حکومت و مردم درخواستهایی را مطرح کردند. در این بیانیه بحثی از دعوت به مشارکت در انتخابات مطرح نبود و چنین درخواستی تا قبل از معرفی نامزدهای انتخاباتی منطقی هم نبود اما از حکومت میخواست وضعیت خطیر و پرخطری که پدید آمده را درک کند و راه بهبود را بگشاید. در کنار استقبالی که از سوی گروههایی از جامعه نسبت به این حرکت صورت گرفت، حملات و انتقاداتی هم مشاهده شد. حملات و اتهامزنیها از سوی فعالان و رسانههای فارسیزبانی که از کمکهای مالی دولتهای دشمن ایران ارتزاق میکنند یا در جای امن و گرم در آن سوی مرزها نشستهاند، دور از انتظار نبوده و نیست اما از تعدادی از کنشگران انتظار نمیرفت که بدون توجه به شخصیت و سابقه بسیاری از این افراد که هیچگاه نه در قدرت بوده و نه تمایل و نیازی به آن داشتهاند، آنان را متهم به تشنه قدرت بودن کنند و به کسانی که تلاش میکنند برخی گزینههای مطرح نتوانند بر مسند قوه مجریه بنشینند تا راه دولت کنونی را ادامه دهند، تهمت ائتلاف با همان گزینهها را بزنند. نگارنده نیز تا این لحظه هیچ نظری دال بر مشارکت یا عدم مشارکت در انتخاباتی که هنوز نامزدهایش قطعی نیست، ندارد و کنشگری حقوق بشری او هم ایجاب میکند که درباره مصادیق ورود نکرده و عمدتاً درباره ویژگیهای انتخابات مطلوب سخن بگوید اما بیتفاوتی نسبت به هتک نویسندگان بیانیه، نوعی تنزهطلبی و غیراخلاقی بود. از بعضی چهرههای زندان رفته و صاحب تفکر و آثار فاخر و نقادیهای کارشناسانه در این لیست همچنین از افرادی که تمام شرایط برای اقامت در کشورهای پیشرفته و کرسی استادی در دانشگاه و درآمد مکفی را داشتهاند اما بودن در ایران و در کنار مردم و حتی زندان را ترجیح دادهاند، میگذرم اما محمد ترکمان، مهدی غنی، دکتر مقصود فراستخواه، محمدمهدی مجاهدی و… اشخاص مستقل، آزاده و فکوری هستند که به سادگی نمیتوان از کنارشان گذشت. هتک آنان در بعضی فرستهها صرفاً به خاطر دیدگاه و روشی متفاوت، نشان میدهد مخالفان چقدر ناخواسته شبیه جریان خالصسازی در حکومت شدهاند. خود مرکزبینی، خود حقپنداری و خود را محور عالم و آدم و شاقول حق و باطل دیدن، اجازه نمیدهد که احتمال بدهیم شاید نظر ما به یک احتمال ضعیف، نادرست باشد و شاید نکته و نظر درستی هم در سخن مخالفمان وجود داشته باشد. با این دیدگاه همیشه خود را از شنیدن نقدهای مفید محروم میکنیم و نتیجه نهاییاش میشود همین مصائبی که دههها و سدههاست بر ما میگذرد. تا فرهنگ نقد را درونی نکنیم و از نقد و شنیدن نظر مخالف، لذت نبریم به پیشرفت و سعادت نمیرسیم. اشکالی ندارد که ما مخالف ۱۵۱ امضاکننده بیانیه باشیم اما بهتر است به جای هتاکی و اتهامزنی، نقد محتوایی و علمی کنیم. ما باید تنوع را به رسمیت بشناسیم. من با همین منطق سالهاست با حجاب اجباری و یکدستسازی و خلوصگرایی سیاسی و حذف، مخالفت کردهام. حتی اگر بخواهیم در یک محدوده تنگتر و کاملاً سیاسی هم ارزیابی کنیم، میشود نگاه متفاوتی داشت. اگر تنوع و تکثرپذیری را به رسمیت نمیشناسیم و به لوازم آن پایبند نیستیم لااقل تقسیم کار را به رسمیت بشناسیم.
هرچند شرایط ما و مسائل ایران و فلسطین قابل مقایسه نیست و اینجا هم ابداً قصد تشبیه وجود ندارد و فقط یک جنبه از تجربهگران از مبارزات طولانی و غمبار فلسطینیها برای به دست آوردن خانه و کاشانهشان، برای ما هم میتواند ارزشمند باشد را یادآور میشوم، تجربهای که حتی در جوامع دموکراتیک هم قابل ملاحظه است. پس از چند دهه مبارزات آزادیبخش و مسلحانه و کشته و زندان، سرانجام چریکی مثل یاسر عرفات به این نتیجه رسید که ناکامیهای پیدرپی نشان میدهد این راه فرجامی ندارد و نسل بعدی آنها در سرزمینهای دیگری به دنیا میآیند و بزرگ میشوند و دیگر فلسطینی نیستند و با ادامه این وضعیت اساساً ملتی به نام فلسطین باقی نخواهد ماند که بخواهد برای بازگشت به خانه و کاشانهاش جانفشانی کند. او راه صلح و پذیرش راهحل دوکشوری را در پیش گرفت. شبیه همین جریان هم در درون اسرائیل به وجود آمد اما صهیونیستهای تندرو و نژادپرست، حتی اسحاق رابین را که نخستوزیرشان بود به خاطر پذیرفتن راهحل دوکشوری ترور کردند. در میان خود فلسطینیان هم جریان دیگری خط مشی عرفات را نپذیرفت و به چیزی کمتر از جنگ تا رهایی کامل فلسطین رضایت نمیداد. برخی از آنها عرفات را به سازشکاری و خیانت متهم کردند، بهخصوص بعضی از آنها که بیرون گود نشسته بودند و حتی فلسطینی هم نبودند اما در میان جریانات اصلی فلسطینی یک تقسیم کار نانوشته صورت گرفت و قرار شد آنها هر کدام راه خود را بروند بدون اینکه دیگری را تضعیف و تخریب کنند، زیرا هر کدام که نتیجه بگیرند به سود همه خواهد بود، آنچه که در بیانیه این افراد تحت عنوان برد- برد برای ایران، از آن یاد شده است.