“سیدمحمد خاتمی” به دیدار “دکتر رضا داوریاردکانی” رفت
سیدمحمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات (دولت هفتم و هشتم) عصر سهشنبه با حضور در منزل دکتر رضا داوریاردکانی با او دیدار و گفتوگو کرد.
سیدمحمد خاتمی و داوریاردکانی همشهری و هر دو دانشآموختۀ فلسفه هستند. اما در دهه اول انقلاب شاید بتوان گفت از نظر فکری و سیاسی اختلافنظرهایی داشتند چراکه رضا داوری جزو شاگردان سیداحمد فردید محسوب میشد و از نظر سیاسی به جناح راستگرا نزدیک بود اما سیدمحمد خاتمی از نظر فکری بیشتر به نواندیشان دینی یا به عبارت دیگر روشنفکران دینی قرابت بیشتری داشت و از نظر سیاسی هم جزو اردوگاه خط امامی و چپ به حساب میآمد. با این حال وقتی خاتمی بهعنوان در خرداد ۱۳۷۶ بهعنوان رئیسجمهور برگزیده شد، یک سال بعد یعنی در مرداد ۱۳۷۷ داوری را به ریاست فرهنگستان علوم منصوب کرد و تا پایان دولتش و پس از او در دولتهای بعدی این حکم اقامه شد تا اینکه در نهایت در مرداد ۱۴۰۲ از ریاست فرهنگستان کنارهگیری کرد. دکتر رضا داروی ۹۱ سال دارد و بیش از ۶۰ سال است كه در فضای فكری ایران حضوری فعال و مستمر دارد و آراء و نوشتههایش موافقتها و مخالفتهای فراوانی براگیخته است. به نظر میرسد كه داوری طی ۳ دهه اخیر با مشاهده نتایج برخی از آراء خود همچنین سوءتفاهمها و كجفهمیهایی كه نسبت به نظرات او وجود داشته به دریافتها و تفكرات متفاوتی نسبت به دهۀ ۶۰ رسیده و با شجاعت و شهامت یك متفكر اصیل تغییرات و تحولات فكری خود را بر آفتاب افكند و به گفتۀ خودش در كتاب « فلسفه، سیاست و خشونت» به محاكمۀ خویش نشست. اهمیت و مماس بودن آراء دکتر داوری با زمانه بهحدی است که بهجرأت میتوان همصدا با یورگن هابرماس او را مهمترین متفکر زندۀ ایران دانست.
داوری متقدم و داوری متأخر
نام رضا داوریاردکانی كه میآید، ناخودآگاه همه به یاد جدال پوپریها و هایدگریها از میانۀ دهۀ ۶۰ تا میانۀ دهۀ ۷۰ میافتند؛ جدالی كه داوری و دیگر شاگردان سیداحمد فردید در یك طرف بودند و عبدالكریم سروش و هوادارانش در طرف دیگر؛ اما اكنون سالهای بسیاری گذشته و مناسبات گذشته، دستخوش تغییرات بزرگی شده است. تغییرات داوری به حدی است كه میتوان از «داوری متقدم» و «داوری متأخر» یا «داوری یك» و «داوری دو» سخن به میان آورد. داوری متقدم ضدغرب بود و مدرنیته را حاصل نفسانیت میدانست و بر آن بود كه تجدد باید ریشهكن شود اما داوری متأخر اگرچه منتقد برخی از وجوه مدرنیته و غرب است اما ضدغرب نیست و دیگر هوس ریشهكن كردن مدرنیته را در سر نمیپروراند.
در دهۀ ۶۰ كه روشنفكران دینی تلاش داشتند بین مدرنیته و سنت تعامل برقرار كنند و با این هدف به سراغ بسط و ترویج اندیشههای پوپر رفتند، رضا داوری و دیگر هایدگریها بر آنان سخت شوریدند و پوپر را ننگ فلسفه دانستند. بهگونهای كه داوری در مقالۀ «علم و آزادی آری، التقاط نه» كه فروردین ۱۳۶۵ در مجلۀ «كیهانفرهنگی» منتشر شد، پوپر را یك سوفسطایی وابسته به منورالفكری قرن هجدهم دانست اما سالها بعد نظرات كاملاً متفاوتی را مطرح میكند و در گفتوگویی میگوید: «میتوان به آرای پوپر مثل آرای هر فیلسوف دیگری رو كرد، آن را خواند، نقد و بحث كرد اما اگر همین آرا را به صورت جزم درآوریم و آنها را ضد دیگران علم كنیم و ترویج دهیم، دیگر اهل فلسفه و تفكر نیستیم. از پوپر مشكلتر هایدگر است چراكه وی دربارۀ سیاست و مسائل جاری جامعه خیلی كمتر از پوپر سخن گفته است.» داوری در ادامۀ همین گفتوگو دربارۀ درآمیختگی و التقاط فلسفه با سیاست نكات قابل تأملی را مطرح کرده و از اینكه در برههای وارد نزاعهای بیحاصلی شده، اظهار پشیمانی میكند: «اگر فلسفه را تبدیل به سیاست بكنیم و آن را در میدان مخالفت و موافقت جولان بدهیم، این نه سیاست است و نه فلسفه. این شترمرغمآبی نهتنها بد است بلكه نشانه بدی است كه میتواند دال بر قصور فهم و ادراك باشد. خود من هم متأسفانه زمانی در این فضا سیر میكردم. شاید در هر شرایطی افراد كارهایی انجام بدهند. اگر از من پرسیده شود كه آیا راضی به كارهایی بودهاید كه در طول زندگیتان انجام دادهاید؟ پاسخ خواهم گفت: از اینكه به فلسفه پرداختهام بسیار راضی بودهام اما این بحث را نمیپسندم. بنابراین نمیتوانم از این خوشحال باشم كه وارد این نزاعها و بحثها شدهام.»
داوری و خاتمیها
همانطور که ابتدا اشاره شد، سیدمحمد خاتمی و رضا داوری همشهری هستند. داوری مرداد ۱۳۸۹ در وبسایت خود خاطراتی از دوران جوانی خود و آشنایی با مرحوم آیتالله سیدروحالله خاتمی (پدر سیدمحمد خاتمی) در اردكان را منتشر كرد که در بخشی از آن آمده: «یكی از بختهای خوش من همعصری با حضرت آیتالله حاج سیدروحالله خاتمی و ارادت دیرپا به معظمله و برخورداری از محبت و لطف و سالها مصاحبت با ایشان بوده است. حدود ۱۰ سال پیش كه به من تكلیف كردند شرحی از زندگی خود بگویم، گفتم چه كسانی و چگونه مرا در جوانی راهنمایی و دستگیری كردهاند و اشاره كردم كه بنا بر ملاحظهای نام كسانی را نمیبرم. اكنون میگویم یكی از آن نامهای شریف نام حضرت آیتالله آقا سیدروحالله خاتمی بود. شاید اگر آن روز این نام را میآوردم، درست فهمیده نمیشد ولی اكنون آن محظورها در میان نیست. من هم به آخر راه زندگی رسیدهام و نباید چندان در بند ملاحظات باشم. آقای خاتمی در اردكان مدرسه و مسجد و محراب داشت اما در مجالس عمومی كمتر سخنرانی میكرد مگر در بعضی ایام ماه مبارك رمضان كه در مسجد خود برای نمازگزاران و مستمعان، مطالب عالی اخلاقی و عرفانی را به زبان ساده میگفت… سالی یك بار هم در شب ۱۵ شعبان ساعتی برای مردم سخن میگفت. در آن شب پیر و جوان و كودك و زن و مرد و هر كه در اردكان بود و میتوانست، به مدرسه طلاب كه آن را مدرسۀ كهنه میگفتند، میآمد. سخن خاتمی در این مجلس از سنخ سخنهایی كه معمولاً در مجالس وعظ از منابر شنیده میشد، نبود. آقای خاتمی علاوه بر علم رسمی حوزهها، اطلاعات عمومی وسیع داشت و با سیاست آشنا بود و به آنچه در سیاست میگذشت به مخصوص به مناسبات اجتماعی و زندگی مردم میاندیشید و مهمتر اینكه مرد صفا و معرفت بود و اثر تكلف، تصنع و تظاهر در گفتار و رفتارش دیده نمیشد.»
دکتر داوری در گفتوگو با شمارۀ ۳۱ مجلۀ «مهرنامه» دربارۀ سیدمحمد خاتمی هم گفته بود: «من همواره جناب آقای خاتمی را مثل پدر بزرگوارشان بسیار عزیز داشتهام و ایشان را از ذخایر و نوادر میدانم. معهذا وقتی که به ریاست جمهوری رسیدند، نامهای برایشان نوشتم و در آن تقدم توسعۀ سیاسی را قابل تأمل دانستم. آن نامه چاپ شده است. آقای خاتمی در دفاع از عدالت و آزادی، زبان و دلش از هم جدا نیست و چیزی میگوید که به آن معتقد است. وقتی آن نزاع بیهوده کذایی در کیهان فرهنگی شروع شد، ایشان مدیرمسئول کیهان بودند. وقتی باخبر شدند، مدیران کیهان فرهنگی پاسخ مرا چاپ نمیکنند، نامهای نوشتند که لحن سخن ولتر در دفاع از آزادی و عدالت داشت.»