“ژاله آموزگار”
از سلسله نشستهای «کرآبی»، نشست «تاریخ فرهنگی آب در ایران» به همت مجلۀ «مردمنامه» و با همکاری خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، موسسۀ اکنون، مدرسۀ نورزگان، دفتر معماری آبانگاه و کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران، شنبه ۱۰ خرداد در سالن فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در ابتدای این نشست فیلم «تالان» به کارگردانی محمدصادق دهقانی پخش شد. بعد از پخش فیلم، دهقانی گفت: «سفر این فیلم ۸ ساله شده است که در این مدت نقاط سفید و امیدبخشی وجود داشته که باعث میشود به فیلمسازی در زمینۀ محیط زیست ادامه دهم. این فیلم در سینماهای هنر و تجربه به یکی از فیلمهای پرفروش سال تبدیل شد. هر کجا که فیلم به نمایش درمیآمد، بعد از آن آدمهای زیادی میگفتند چه کاری از دست من برمیآید؟ بازخوردهای زیادی از این فیلم گرفتهام که بعضی از آنها بسیار جالب بود. قرار نیست کسی برای ما معجزه کند، قرار است خودمان کاری بکنیم. راه نجات محیط زیست از فرهنگ میگذرد؛ فرهنگی که در آن یاریگری بوده و آدمها کنار هم آب را نگه میداشتند.
ما مردم مهربانی بودیم
در ادامه ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران گفت: «من نه تبحر و تخصصی در دانش آب دارم و نه دستی در کار و همیشه پرهیز کردهام از اینکه دربارۀ آنچه نمیدانم، اظهار نظر کنم. پس چرا اینجا هستم؟ برای اینکه با آنچه خواندهام و میخوانم، میشنوم و میبینم به عمق فاجعۀ بیآبی پی بردهام. غم این کمبود را با همه وجودم احساس میکنم و مانند شما در عجبم از کسانی که به چنین موضوع حیاتی با بیتفاوتی مینگرند. در برابر چنین بیتفاوتیها، ناخودآگاه و با پوزش از همه میخواهم بگویم که گروهی از ما به قانون جنگل بازگشتهاند. انسان راهی دراز پیموده است تا از قانون جنگل بیرون بیاید و به الفبای تمدن نزدیک شود و مهربانی و همیاری را بیاموزد. من اخیراً بنا به مناسبتهایی این جمله مارگریت رید را زیاد تکرار میکنم. «مهربانی آغاز تمدن است.» گروهی متأسفانه دوباره پیرو قانون جنگل شدهاند، یعنی فقط من و پول من، من میتوانم آب بخرم و استخر شخصیام را پر کنم، به من چه که زمین از بیآبی قاچ قاچ شده است، به من چه که بچه سیستانی با آب گودال رفع تشنگی میکند. ما این نبودیم، ما مردم مهربانی بودیم و هنوز هم هستیم. ما سدهها و سدهها در کنار هم با مهربانی زندگی کردهایم. همسایه از درد همسایه خبر داشت. اگر بوی غذایمان بلند میشد، وظیفه خود میدانستیم که همسایهمان را هم در آن شریک کنیم. چه شد که ناگهان گروهی از ما چنین شدند که فقط به خود میاندیشند، درد دیگران درد آنها نیست، دریاچه ارومیه خشک میشود، بشود؛ زایندهرود آب ندارد، نداشته باشد؛ آب دریای خزر پایین میرود، برود. او که میتواند هنوز برای استخرش آب بخرد.»
آموزگار این شعر حافظ را خواند «یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد/ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟» و گفت: «چه شد که چنین شد، بنا بر اصل شناختهشدهای در جامعهشناسی نابرابریها، ثروتهای ناگهانی و بادآورده و بی حدومرز و بسیاری دلایل دیگر که شما بهتر از من میدانید بر این بیاخلاقیها و خودخواهیها دامن زده است. چطور شد که الان به جان همه پدیدههای طبیعت افتادهایم. با حرص و ولع هر چه در زیر زمین و روی زمین است، بلعیدهایم. زباله اندوختهایم و بدترین زائدههای شیمیایی را در دل این زمین زیبا و دوستداشتنی مدفون کردهایم و از سپندارمذ امشاسپند مهربان موکل بر زمین شرم نکردهایم. هر چه توانستهایم بیحد و حساب از این زمین بهرهوری کردهایم. نه خجالت از گذشتگان کشیدیم و نه فکر شرمندگی از آیندگان هستیم که چیزی برای آنها باقی نگذاشتهایم. هر چه آب در زیرزمین در طی زمانها انبار شده بود تا از فرونشست زمین جلوگیری کند با بیرحمی بیرون کشیدیم، فکر نکردیم این زمین زیرش خالی میشود و همه ما را در خود فرو میبرد. به گیاه و درخت نیندیشیدیم. بدون اینکه توجه کنیم با این کارها آرامش را از خود هم دریغ میکنیم. باید شرمنده شویم از گذشتگان اخلاقمدارمان که رویارویی و رفتار مناسب آنها با آب و طبیعت حتی بر زبان مورخانی چون هردوت و استرابون نیز جاری شده است. آنها روایت کردهاند که ایرانیان رودها و آبهای جاری را هرگز آلوده نمیکردند حتی آب دهان در آن نمیانداختند. دریاها مقدس بودند. نسل من خوب به یاد دارد که خانه و جلوی خانه را میرُفتند و با آبپاش آبپاشی میکردند و بوی نم مشامشان را حیات میبخشید. دلتان به درد میآید وقتی میبینید با شیلنگ آب برگها را جارو میکنند! میدانم که از دست امثال ما بدون پشتیبانی نهادهای دولتی کار چندانی برنمیآید. من گاهی خودم را در کسوت آن گنجشکی میبینم که چون جنگل آتش گرفته بود با منقار کوچکش جرعهجرعه از آب دریا میگرفت و به جنگل میپاشید، به او گفتند جرعه آب تو در برابر این شعلهها چه کارایی دارد و او گفت به خودم میگویم من هم کاری انجام دادم و من هم دلم را خوش میکنم که لااقل بیتفاوت نبودهام.»
چگونه باید از این فضای سخت عبور کنیم
همچنین مرتضی فرهادی، استاد تمام حوزۀ مردمشناسی و جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی در این نشست گفت: «ما نه تنها با نسلهای جوانتر بلکه با نسلهای خودمان هم قطع نخاع فرهنگی داریم. چیزی که هست، دردها شکلهای گوناگونی دارند در حالی که از درون بههم سرشته هستند. در اینجا به گفتاری اندک بسنده میکنم.» فرهادی به فیلم «تالان» اشاره کرد و افزود: «این فیلم بسیار غمانگیز بود و به همان اندازه هشداردهنده. فکر میکردم که چگونه باید از این فضای سخت عبور کنیم چون میخواهم شما را به رویه دیگری از آب در این سرزمین بکشانم که اینقدر هم غمانگیز نیست و شاید عجیب باشد که بتوانیم در مورد آب حرفهای شادیبخش بزنیم.قطع نخاع فرهنگی یعنی اینکه ما چندین وزارتخانه و چندین اندیشکده و دانشکدۀ آب داریم، میراث فرهنگی داریم، چه تمدنی از تمدن کاریزی ما مهمتر است که جای همه مسئولان امروز در این جلسه خالی است! تاریخشناسان و باستانشناسان هستند که میتوانند به ما بگویند که چگونه ملتی میتوانند در سرزمینی کویری تمدنی به وجود بیاورند که بشر از انجام چنین کاری عاجز بود؟»
کورآب هم هستیم
داریوش رحمانیان، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران هم با اشاره به «کورآبی» گفت: «عامدانه میکوشیم این اصطلاح تلخ و تیز را به کار ببریم. کورآبی یک بیماری است، ناظر به این است که ما یک بیماری به نام کرآبی داریم. ما در گذشته آب را میفهمیدیم و میشنیدیم. یک بخش ناظر به این مسأله است، وجه دیگر ناظر بر کورآبی در حوزه علم و معرفت و درایت کردن و گفتن و شنیدن است. شاید بشود گفت ۶۰ تا ۷۰ سال است که شماری از استادان بزرگ علم به ویژه علوم انسانی، سخن از آب و بحران آب میگویند. گاهی پیشبینیهای شگفتانگیزی کردند. باستانیپاریزی در دهۀ ۴۰ از «ایلغار چاه عمیق» سخن میگوید، البته کمی هم غلو میکند. در همان زمان هوشنگ ساعدلو از پیشگامان مطالعات روستایی در نامهای از باستانیپاریزی تشکر میکند. از آن زمان تا امروز بانگ برآوردند، ناله کردند، از این بحران سخن گفتند اما شنیده نشد. امیدوار باشیم، شاید در آینده معجزهای رخ دهد و بحران آب رفع شود، امیدواری عیبی ندارد. مورخ مسألهاش گذشته نیست، مورخ گذشته را نبش قبر نمیکند. مسأله مورخ اکنون است. مورخ برای مسأله و مشکلات اکنون باید وارد میدان شود. دوربین، توان روایتگری دارد. معتقدم زمانی که هنرمندی مانند محمدصادق دهقانی بیاید و بتواند خشک شدن پستان زمین را روایت کند از قلم من موثرتر کار میکند. اکنون جهان وارد عصر دیدمانی شده است. اگر دوربین چشم مدرنیته است، پس در بخش آب ما «کورآب» هم هستیم. چند کارگردان تا امروز به موضوع آب پرداختهاند؟ هنر سینما و هنر مستندسازی هنوز در عمل کور است و مشکل آب را نمیبیند.»