رنگ‌زمینه

نوستالژی شکست خورده

درباره فیلم “سفید برفی”

سال ۱۹۳۴ والت‌دیزنی دست به قمار بزرگی زد تا بتواند از پسِ هزینه‌های یک فیلم بلند سینمایی بربیاید؛ تا جایی که هالیوود به او، لقب «کارِ احمقانه والت» داد اما سرانجام، انیمیشن «سفیدبرفی و هفت کوتوله» تولید شد؛ سال ۱۹۳۷ اکران شد و لقب پرفروش‌ترین فیلم تاریخ آن سال را گرفت؛ به‌گونه‌ای‌ که با تورم امروز، این فیلم دهمین اثر پرفروش جهان به‌شمار می‌رود. اگر «سفیدبرفی و هفت کوتوله» فروش نداشت، چه‌ بسا، کمپانی والت‌دیزنی نیز دیگر نامش به گوش نمی‌رسید و اثری از آن باقی نمی‌ماند چراکه انیمیشن‌های دیگری روی ستون این فیلم ساخته شده‌اند. «سفیدبرفی و هفت کوتوله»، تاریخ سینما را تغییر و نشان داد که انیمیشن، چه ظرفیت‌هایی دارد؛ امروز این شاهکار پس از گذشت ۸۸ سال هنوز هم جایگاه خود را حفظ کرده است؛ به‌طوری ‌که در سال ۲۰۰۸ از این فیلم به‌عنوان بهترین انیمیشن آمریکایی تمام دوران یاد ‌شد. «سفیدبرفی» تنها فرزند پادشاه و ملکه‌ای بود که با عشق، مهربانی و شفقت بر قلمروی خود حکم‌رانی می‌کردند اما پس از مرگ ملکه، پادشاه با زنی که قدرت‌های جادویی داشت، ازدواج کرد اما ملکه به زیبایی سفیدبرفی حسادت کرد و درنهایت، تصمیم به از بین بردن سفیدبرفی گرفت. سفیدبرفی برای نجات جان خویش به جنگلی جادویی فرار کرد؛ آنجا با هفت کوتوله آشنا ‌شد و سرنوشت دیگری در انتظارش بود. «۲۱ مارس ۲۰۲۵» فیلمی به نام «سفیدبرفی» با بازسازی لایواکشن «سفیدبرفی و هفت کوتوله» اکران و به کم‌فروش‌ترین فیلم سال تبدیل شد؛ این فیلم که توسط کمپانی والت‌دیزنی ساخته شده است از اساس، اسطوره‌شناسی بصری داستان را مورد هدف قرار می‌دهد و به‌نوعی به جنبش «Woke» می‌پیوندد؛ مفهوم «Woke» به گونه‌ای آگاهی اجتماعی و حساسیت نسبی به مسائل مختلف همانند برابری جنسیتی، نژادی و حقوق اقلیت‌ها اشاره دارد و در این فیلم، مفهوم برابری نژادی را به مخاطب منتقل می‌کند. نام سفیدبرفی را در سال ۱۹۳۷ به‌واسطه ویژگی‌های ظاهری این شخصیت روی این انیمیشن گذاشتند؛ در بخشی از فیلم گفته می‌شود: «دختری با پوستی سفید همچون برف، لب‌هایی سرخ همچون خون و مویی سیاه همچون آبنوس» به‌دنیا می‌آید اما در فیلم جدید که نقش سفیدبرفی را دختری لاتین‌تبار بازی می‌کند و از سفیدی پوست، بهره‌ای نبرده است، از آنجایی ‌که در یک روز برفی به دنیا آمده است، نامش را سفیدبرفی گذاشته‌اند. «سفیدبرفی» به کارگردانی «مارک وب» و بازیگری «ریچل زگلر»، «گل گدوت» و «اندرو برت» شکست بدی در گیشه خورد؛ دلیل اصلی این شکست و حاشیه‌های فیلم از انتخاب بازیگران نشات می‌گیرد. ریچل زگلر در نقش سفیدبرفی با ادعاهایی سیاسی و توهین به حامیان ترامپ در سخنرانی مربوط به این فیلم می‌گوید: «دیگر سال ۱۹۳۷ نیست؛ ما درباره سفیدبرفی‌ای نوشته‌ایم که توسط پرنس، نجات داده نمی‌شود و درباره عشق واقعی، رویابافی نمی‌کند بلکه درباره رهبری است که می‌تواند رویابافی کند». زگلر با بازی بد خود نتوانسته است چهره‌ای ملموس، زیبا و خواستنی را به‌عنوان یک پرنسس ارائه کند؛ او در موقعیت‌های موزیکال، اجرای خوبی نداشت و در انتقال احساسات به مخاطب، شکست خورد؛ از سوی دیگر ملکه شرور با بازی «گل گدوت» که اظهارات سیاسی‌ای مخالف زیگلر داشت، بیشتر شبیه سوپرمدل و بلاگر بود تا بازیگری سلطه‌گر و ترسناک؛ به همین دلیل، زمانی ‌که از آینه می‌پرسد «چه کسی در این دنیا از او زیباتر است» و پاسخ آینه، «سفیدبرفی» است، باعث خنده مخاطب می‌شود چراکه گدوت، بسیار زیباتر و دل‌رباتر از سفیدبرفی داستان است. «اندرو برت» در نقش جاناتان که اصلا به‌چشم نمی‌آید و بازی خنثایی از خود به‌نمایش گذاشته است. کارگردان به شخصیت‌ها عمق نداده و آن‌ها بسیار تصنعی و فقط در سطح پایین بازی می‌کنند. مارک وب در روایت‌پردازی‌اش نیز دچار مشکل بوده و به اثر وفادار نبوده است. او سکانس‌هایی را اضافه کرده است که در نسخه اصلی «سفیدبرفی» نیستند و هیچ‌ خدمتی هم به پیشبرد داستان نمی‌کنند. جالب است که بدانید، «سفیدبرفی» دو فیلم‌نامه داشته است و پاره‌پاره شدن فیلم ناشی از اینجاست. در یک فیلم‌نامه، قرار بر این بوده از هفت کوتوله بازیگر استفاده شود اما به دلیل اظهارات عجیب پیتر دینکلیج، بازیگر کوتوله سریال «بازی تاج و تخت»، این کار را نشدنی اعلام می‌کنند؛ از این‌رو، فیلم‌نامه دیگری نوشته می‌شود تا از جلوه‌های ویژه برای این هفت کوتوله استفاده ‌کنند که با مخالفت مردم مواجه می‌شود؛ در نتیجه سعی می‌کنند که از افراد عادی استفاده کنند و توسط جلوه‌های ویژه، آنها را تبدیل به کوتوله کنند؛ از این‌رو این فیلم‌ به‌گونه‌ای مسخره، فاجعه‌آمیز می‌شود که می‌توان آن را توهین اصلی به میراث والت‌دیزنی دانست؛ هرچند کارگردان در این خصوص اعمال ‌نفوذ ندارد و این والت‌دیزنی است که انتخاب می‌کند چه کاری را باید انجام دهد. «سفیدبرفی» در تاریخ سینما یک فاجعه است که با دست‌کاری در انیمیشن «سفیدبرفی و هفت کوتوله» از همان ابتدای اکران مورد نقد منفی قرار گرفت؛ داستان آن، بی‌روح و کسل‌کننده است و نمی‌توان به‌عنوان یک اثر جذاب دوران کودکی و نوجوانی به آن نگاه کرد. این کار، یک بازنمایی نیست؛ می‌توان گفت، اقتباسی آزاد از نسخه اولیه فیلم است. «سفیدبرفی» در زمینه نوآوری پس‌رفت دارد و مخاطبِ عاشق دنیای فانتزی را از تماشای این فیلم دل‌زده می‌کند. این فیلم، یک نوستالژی شکست‌خورده محسوب می‌شود.

برچسب ها :

sazandegi

پست های مرتبط

عذرخواهی نماوا

راه نمایش “سووشون” باز می‌شود؟ پلتفرم نماوا با انتشار بیانیه‌ای از انتشار…

وداع با تهیه‌کننده نفس عمیق

به یاد “امیر سمواتی” پیکر «امیر سمواتی» تهیه‌کننده فیلم «نفس عمیق» میان…

پایان جاسوسی‌نویسی

“فردریک فورسایت” درگذشت فورسایت، نویسندۀ نام‌دار و خالق رمان کلاسیک «روز شغال»…

دیدگاهتان را بنویسید