رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > ادبیات،کتاب،فلسفه و فرهنگ : مباحثه دو روشنفکر

مباحثه دو روشنفکر

یادداشت کوتاه “عمادالدین باقی” که “ترامپ” را تروریست خوانده بود، با واکنش “بیژن عبدالکریمی” روبه‌رو شد و وی پرسید؛ چرا روشنفکران دچار تناقض هستند؟ باقی نیز به او پاسخ داد

سازندگی: انتشار یک یادداشت کوتاه از عمادالدین باقی با واکنش بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه روبه‌رو شد. باقی نوشته بود: «به ‌عنوان کسی که در ۲۵ سال گذشته علیه راهبرد منطقه‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی، ده‌ها مقاله و مصاحبه داشتم با خواندن فرمان ترامپ، احساس توهین و تحقیر و خشم یافتم. مردک تروریست به رژیم قصاب اسرائیل بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی می‌دهد که در برابرش مردمی بدون پدافند هستند، آن وقت از موضع متکبرانه عقل کل و فرمانده عالم فرمان می‌دهد، ایران نباید «موشک و تسلیحات متعارف» (یعنی توان دفاعی) داشته باشد! و با فشار حداکثری می‌خواهد ۹۰ میلیون نفر را به فقر و فلاکت بکشاند تا اراده جبارانه‌شان را پیش ببرد اما قطعاً کور خوانده‌اند. ما برای تغییر، نیازی به دیوانگانی چون ترامپ نداریم». دکتر بیژن عبدالکریمی در این خصوص یادداشتی را نوشت و عمادالدین باقی نیز بر یادداشت عبدالکریمی، پاسخی نگاشت.

تناقض‌های بسیاری از روشنفکران
آقای عبدالکریمی در یادداشت خود تحت عنوان «یک پرسش از عمادالدین باقی و بسیاری از روشنفکران عزیز ایران‌زمین» آورد: «آقای عمادالدین باقی عزیز! درود خداوند بر شما که یکی از دغدغه‌مندترین روشنفکران این سرزمین هستید. موضع‌گیری اخیرتان را درخصوص ترامپ جنایتکار خواندم. لذت بردم و تحسین کردم اما موضع‌تان در قبال مذاکره و سیاست راهبردی نظام سیاسی کشور متناقض است. پرسشم از شما این است: مگر با همه کس و تحت هر شرایطی می‌توان مذاکره کرد؟ با یک قدرت قلدر و زبان ‌نفهم و متفرعن که خواهان تسلیم مطلق و به بردگی کشیدن همه جهانیان ازجمله ملت شماست اگر شما بودید چگونه مذاکره می‌کردید؟ اگر شما جای جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا بودید، آیا بر سر الحاق کانادا به آمریکا بر سر میز مذاکره می‌نشستید؟ اگر شما جای خانم مته فردریکسن، نخست‌وزیر کنونی دانمارک بودید، در برابر فشار ترامپ برای تصاحب بخشی از سرزمین‌تان، یعنی جزیره گرینلند چه می‌کردید؟ بفرمایید نظام سیاسی کشور در سر میز مذاکره با آمریکا چه موضعی در برابر درخواست آمریکا برای تسلیم تمام نیروهای دفاعی کشور باید بگیرد؟ اگر شما روشنفکران به‌ جای نمایندگان سیاسی کشور بودید، بعد از خروج ترامپ از برجام چه می‌کردید؟ اگر بنده و شما جای نظام سیاسی کشور بودیم و از آمریکا و ترامپ می‌خواستیم که بنشینیم همه اختلافات را در یک شرایط عادلانه و شرافتمندانه، براساس منافع ملی هر دو کشور حل کنیم، آنگاه آنها از ما می‌خواستند که شرط این مذاکره پذیرش خدایی آمریکا و بندگی و تسلیم مطلق ما ایرانیان است و ما را بر سر انتخاب یک دوراهی قرار می‌دادند، یعنی «یا تسلیم مطلق و بی‌قید‌وشرط و تسلیم همه نیروهای دفاعی کشور یا تهدید به بمباران شدن و به خاک‌وخون کشیدن این ملت»، به ‌راستی ما چه می‌کردیم؟ آیا شما و دیگر عزیزان روشنفکری که همچون شما پذیرش مذاکره با آمریکا را به ‌عنوان یک اصل مطلق و لابشرط می‌پذیرند و بر آن تکیه می‌ورزند، می‌توانند این تضمین را به ملت ایران بدهند که بعد از تسلیم نیروهای دفاعی کشور، آمریکا و اسرائیل همان بلایی را سرمان نیاورند که بر سر لیبی، افغانستان، عراق، سوریه، غزه و جنوب لبنان آوردند؟ آیا شما نیز، جسارتاً و با عذرخواهی، جزو همان دسته از شبه‌روشنفکران احمق و نادانی هستید که می‌گویند، ما از آمریکا و اسرائیل می‌خواهیم که مصلای تهران را بمباران کنند اما دانشگاه تهران را نه؟! چرا بسیاری از روشنفکران ما به ‌راستی سختی و صعوبت شرایط را درنمی‌یابند یا فقط در فضایی ذهنی و رمانتیک به دنبال آزادی و احقاق حقوق بشر و آزادی‌های مدنی هستند؟

فکر نمی‌کنید همین تناقض و بازی در زمین غرب و همسویی‌ها با غرب است که زمینه‌های فشار هر چه بیشتر به کشور و ملت را فراهم می‌سازد و سبب شده است، آمریکا و اسرائیل بر روی شکاف اجتماعی ما بیش از اندازه سرمایه‌گذاری کرده، آنها را آنچنان جسور کرده است که پیوسته ما را تهدید کنند؟ به گمانم همین تناقض‌هاست که بسیاری از روشنفکران را با معضلات عظیم تاریخی روبه‌رو کرده است تا آنجا که در دهه‌های کنونی در جای درست تاریخ نایستاده و نمی‌توانند در این شرایط سخت تاریخی به کشور و به ملت محروم و رنج‌ کشیده‌مان که تحت فشار بسیار سنگینی است، کمکی کنند و حتی خودشان براساس همین تناقض یکی از عوامل فشار حداکثری به مردم مظلوم سرزمین ایران تبدیل شده‌اند. امیدوارم این نقد به برخی از روشنفکران به معنای نادیده انگاشتن و توجیه همه خطاها و ناکارآمدی‌های نظام سیاسی کشور در حوزه‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و عدم توجهاتش به استلزامات حقیقی یک مقاومت راستین در برابر فشار حداکثری نظام سلطه تلقی نشود. سیاست‌های نادرست اقتصادی و فرهنگی حاکمیتی در برابر جامعه در کنار مواضع نادرست روشنفکران نسبت به نظام سلطه جهانی دست‌به‌دست هم داده شرایط را برای فشار حداکثری به ملت و خدای‌ناکرده خطر حمله نظامی به ایران عزیز و تحمیل دوباره یک جنگ خانمان‌سوز به ایران عزیزمان را فراهم می‌کند. بر همه آحاد ملت ایران، روشنفکران و مسئولان کشور است که درخصوص یکایک مواضع و کنش‌های سیاسی و اجتماعی‌مان بسیار بسیار هوشیار بوده، با ابتکار عمل‌هایی به جامعه برای عبور از این شرایط بحرانی یاری رسانیم».

پاسخ باقی: مذاکره خودش یک جنگ است
عمادالدین باقی نیز در پاسخ به عبدالکریمی نوشت: حضرت عالی جزو معدود روشنفکران بودید که در ماه‌های نسل‌کشی مردمان ‌بی‌گناه غزه به دست صهیونیست‌ها، بدون اینکه مقهور این جو واکنشی شوید که به خاطر مخالفت با حکومت، وجدان‌تان را زیر پا بگذارید، دردمندانه به میدان آمدید و این جنایات را محکوم کردید و این کنشی احترام‌برانگیز بود. اکنون درخصوص نوشته کوتاه من در اعتراض به فرمان جبارانه ترامپ در یادداشتی انتقادی مرقوم فرموده‌اید: «موضع‌گیری اخیرتان را درخصوص ترامپ جنایتکار خواندم. لذت بردم و تحسین کردم. اما موضع‌تان در قبال مذاکره و سیاست راهبردی نظام سیاسی کشور متناقض است. پرسشم از شما این است: مگر با همه کس و تحت هر شرایطی می‌توان مذاکره کرد؟ با یک قدرت قلدر و زبان‌نفهم و متفرعن که خواهان تسلیم مطلق و به بردگی کشیدن همه جهانیان ازجمله ملت شماست اگر شما بودید چگونه مذاکره می‌کردید؟» ضمن تشکر از نقد شما جسارتاً به برخی از پرسش‌هایی که درباره مذاکره مطرح کردید در زیر پاسخ می‌دهم.
در این پرسش شما دو مقوله درهم‌آمیخته شده که باید از هم تفکیک کرد. اینکه آیا با یک قدرت قلدر و زبان‌نفهم و متفرعن می‌شود مذاکره کرد یا خیر؟ و اینکه آیا تحت هر شرایطی می‌توان مذاکره کرد و تن به تسلیم مطلق و به بردگی کشیده شدن داد؟ دو مقوله کاملاً متفاوت است و با ادغام کردن آنها، سوال غلط، پاسخ غلط به دنبال می‌آورد.
بنابراین درباره پرسش اول که گفته می‌شود آیا با چنین شخصی باید مذاکره کرد؟ پاسخ من مثبت است. مگر گفته شده که مذاکره فقط با اولیا‌الله صورت گیرد؟ همواره یکی از طرفین مذاکره، دیگری را شرور می‌داند. اساساً مذاکره با حریف جنگی و دشمن است. اگر کسی دوست و رفیق و همراه باشد که مذاکره معنا ندارد. اگر مذاکره با حریفی را به خاطر بدطینت بودنش نفی کنیم که اساساً مذاکره بلاموضوع می‌شود و باید یکی از مهم‌ترین واژگان تاریخ بشر را از ادبیات حذف کنیم. پایان مذاکره چه با دشمنان خارجی چه با مخالفان داخلی، یعنی آغاز ستیز! به همین دلیل، مذاکره با هر منطقی که بنگرید همواره بهتر از عدم مذاکره است. ادله تجربی و سیاسی و تاریخی هم آن را ثابت می‌کند. مترادف کردن مذاکره با تسلیم، آن هم تسلیم مطلق، یک مغالطه است. چه کسی و در کدام متنی گفته است، مذاکره یعنی تسلیم؟
یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های معاصر مذاکره، جنگ ویتنام است. ویت‌کنگ‌ها در طول بیش از ۱۶ سال جنگ با آمریکایی که وجب‌به‌وجب سرزمین‌شان را شخم‌ زده بود و بیش از ۲ میلیون نفر را کشته شدند همزمان با جنگ، مذاکره می‌کردند و همین مذاکره، مقدمه پایان دادن به جنگ و کشتار و پیروزی ویتنام شد.
تازه‌ترین نمونه‌اش هم جنگ غزه است. حماس به‌رغم نسل‌کشی وحشیانه توسط اسرائیلی‌ها، مذاکره کرد و در این مذاکره دستاوردهای بزرگی داشت که همه مقامات و مسئولان حکومت ایران هم این مذاکره را پیروزی دانستند و نگفتند، چرا وقتی هنوز خون ۴۳ هزار بی‌گناه و رهبران‌تان خشک نشده است، مذاکره کردید؟ مگر اسرائیل خواهان تسلیم مطلق حماس و بلکه نابودی کامل آن نبود؟ و آن را بارها اعلام نکرد؟ ولی با آن مذاکره کردند و ثابت کردند که تسلیم‌ناپذیرند.
خود ایران هم با وجود ۸ سال جنگ در برابر تجاوز عراق دوره صدام و با وجود نزدیک به ۲۰۰ هزار شهید و شهادت عده زیادی از فرماندهان برجسته و بی‌نظیر با صدام مستقیماً مذاکره کردند و حتی رئیس‌جمهور وقت ایران در نامه‌ای او را «ریاست‌جمهوری محترم عراق جناب آقای صدام‌حسین» خطاب کرد که سبب رنجش بازماندگان جنگ شد و البته نوشتن آن نامه تصمیم کل نظام بود، ولی سرانجامش چه شد؟ مذاکره مک‌فارلین و بحران ایران‌گیت هم در زمان بنیانگذار جمهوری اسلامی رخ داد.
آقای عبدالکریمی عزیز با دیدگاه شما می‌توان گفت پذیرش نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، پذیرش تسلیم مطلق بوده است ولی می‌دانیم که ایران آن را پذیرفت و شروط خود را هم اعمال کرد. برجام نیز نمونه دیگری از مذاکره با حکومتی است که ایران آن را دشمن خود می‌داند و درست در بحبوحه مذاکرات آشکار و پنهان با آن، رهبری جمهوری اسلامی همین مواضعی را اتخاذ می‌کرد که بعد از فرمان اخیر ترامپ اعلام شد و هیچ‌گاه این مواضع تند، مانع مذاکرات نبودند.
مذاکره با دشمن و با حریف جنگی و شروران به‌عنوان یک اصل کهن بشری شناخته می‌شود؛ چنانکه وقتی بیدادگری و شرارت فرعون به اوج می‌رسد به گفته قرآن، خداوند به موسی ابتدا دستور جنگ نمی‌دهد، به او می‌گوید برود با فرعون گفت‌وگو کند: اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ(آیه ۱۷ سوره نازعات) به‌ سوی فرعون برو که او سخت به راه طغیان رفته است. پیامبر اسلام هم با مشرکین مذاکره می‌کند و حتی وقتی آنها شرط امضای قرارداد را حذف عنوان نبوت او قرار می‌دهند، می‌پذیرد. صدها نمونه دیگر می‌توان ذکر کرد که نشان می‌دهد چه با منطق سیاست، چه تجربه و تاریخ و چه با منطق دینی، همیشه مذاکره و صلح، برتر است.
مذاکره به معنای تسلیم یا سازش‌کاری و ضعف نیست. مذاکره خودش یک جنگ است بلکه سخت‌تر از جنگ، زیرا یک جنگ مغزی با نیاز به هوش و مهارت بالا برای جلوگیری و یا پایان دادن به یک جنگ جسمی است که امنیت و جان و آسایش انسان‌ها را به نابودی می‌کشد.
در همین روزها یکی از خطیبان می‌گفت، آمریکا شیطان است و با شیطان نباید مذاکره کرد. مستند عقلی و شرعی چنین مدعایی کجاست؟ از منظر دینی حتی با شیطان هم می‌توان مذاکره کرد. در قرآن کریم مشاهده می‌کنیم، خداوندی که قادر است در طرفه‌العینی شیطان را نابود کند نه‌تنها مذاکره می‌کند بلکه درخواست نادرست او را می‌پذیرد و مهلت می‌دهد که تا قیامت بتواند انسان‌ها را فریب بدهد و گمراه کند (سوره ص، آیات ۷۹-۸۲). کاری به مباحث کلامی و الهیاتی و فلسفه این درخواست و تجویز ندارم. دست‌کم یکی از نتایجی که می‌توان از این داستان گرفت همین است که با شیطان هم می‌توان مذاکره کرد و مذاکره به معنی به رسمیت شناختن طرف مقابل نیست. مگر در تمامی جنگ‌ها و مذاکراتی که در طول تاریخ صورت گرفته‌اند، طرفین مذاکره مشروعیت همدیگر را به رسمیت شناخته بودند؟ مگر پیامبر اسلام(ص) مشرکان را به رسمیت شناخته بود که با آنها مذاکره می‌کرد؟ مگر ویتنامی‌ها،قاتل هزاران هموطن‌شان را به رسمیت شناخته بودند که با آن مذاکره می‌کردند؟
شما در فراز دیگری از یادداشت خود آورده‌اید: «آیا شما و دیگر عزیزان روشنفکری که همچون شما پذیرش مذاکره با آمریکا را به‌عنوان یک اصل مطلق و لابشرط می‌پذیرند و بر آن تکیه می‌ورزند». من درباره دیگران نمی‌دانم مستند شما چیست و منظورتان چه کسانی هستند؟ اما در مورد شخص بنده از این پرسش‌تان در شگفت و کنجکاو شدم، بدانم در کجا و به استناد کدام مقاله یا مصاحبه (و حتی یک صحبت خصوصی)، مذاکره با آمریکا را به‌عنوان اصل مطلق و لابشرط پذیرفته و بر آن تکیه کرده‌ام؟
اطمینان دارم که افترا زدن از ساحت شما به دور است و لغزش کلامی رخ داده و هیچ عاقلی چنین ادعایی نمی‌کند و اساساً مذاکره لابشرط و مطلق همراه با تبعیت و تسلیم، دیگر مذاکره نیست. مگر تمام مذاکراتی که در تاریخ واقع شده و نمونه‌هایی را در بالا ذکر کردم که از همه آنها دفاع می‌کنم، مذاکرات مطلق و لابشرط و ذلیلانه بوده‌اند؟ عجیب‌تر آنکه در ادامه فرموده‌اید: آیا کسانی که اصل مذاکره مطلق و لابشرط را پذیرفته‌اند (ازجمله اشاره به بنده کرده‌اید) «می‌توانند این تضمین را به ملت ایران بدهند که بعد از تسلیم نیروهای دفاعی کشور، آمریکا و اسرائیل همان بلایی را سرمان نیاورند که بر سر لیبی، افغانستان، عراق، سوریه، غزه و جنوب لبنان آوردند؟» و شما این اشکال و پرسش را درست در حاشیه یادداشتی مطرح کردید که من برخلاف جو حاکم بر فضای مجازی و رسانه‌های برون‌مرزی، علیه فرمان ترامپ نوشته‌ام و خود شما موضع محکم و قاطع بنده را در مقابله با فرمان محدودیت توان دفاعی ایران توسط ترامپ، تحسین کرده‌اید؛ آنگاه چطور شبهه تسلیم نیروهای دفاعی کشور را به بنده نسبت داده‌اید؟ و باز پرسش عجیب‌تر اینکه: «آیا شما نیز، جسارتاً و با عذرخواهی، جزو همان دسته از شبه‌روشنفکران احمق و نادانی هستید که می‌گویند ما از آمریکا و اسرائیل می‌خواهیم که مصلای تهران را بمباران کنند اما دانشگاه تهران را نه؟!» در مورد کسی که در ده‌ها کتاب و صدها مقاله و مصاحبه در چهار دهه گذشته، دیدگاه‌ها و مرزبندی‌هایش با کسانی که مورد نظر شما بوده‌اند بسیار روشن است، نفس این پرسش سبب می‌شود، خواننده مطلع چشمانش گرد شود.
مقابله ما با جباریت آمریکا و جنایات اسرائیل نباید هیچ موجب بی‌اعتبار کردن اصول عقلایی زیست بشری مانند مذاکره باشد. مذاکره عزتمندانه، شرط بقاست. بدون‌ مذاکره، صلحی در جهان وجود نخواهد داشت. مذاکره میدان چانه‌زنی، شرط‌گذاری و امتیازگیری است. حریف، شرط می‌گذارد، شما هم به جای به هم زدن مذاکره، شرط بگذارید و به مذاکره به‌عنوان بازی برد-برد نگاه کنید، نه اینکه یک طرف را غالب و یک طرف را مغلوب بخواهید.
اصلاً فرض کنید، طرف مقابل می‌گوید: «یا این یا آن» و قصد مذاکره عزتمندانه ما را ندارد. باز هم این ما هستیم که باید به دنیا نشان بدهیم هیچ ضعفی نداریم و با آمادگی برای مذاکره و بیان شروط منطقی خود، عقلانیت و تمایل به صلح را نشان دهیم تا اعتماد را در جهان را جلب و حریف قلدر را غیرمنطقی و جنگ‌طلب نشان داده و منزوی کنیم چون همه اینها آثار و نتایج اقتصادی سیاسی و اجتماعی برای کشور دارد. جنگ‌طلبان و ویرانی‌خواهان، برای نابودی ایران به انزوا و سیاه کردن کشور در افکار عمومی دنیا نیاز دارند و حکومت باید هم با مذاکره، به دنیا عقلانیت و هنر و قدرت نشان دهد و هم با رعایت حقوق شهروندی و حقوق بشر و کوتاه کردن دست نهادهایی که با ایراد اتهام و پرونده‌سازی آزار سیستماتیک ایجاد می‌کنند، دستاویزهای مورد نیاز ویرانی‌طلبان را فراهم نکند. اکنون دو گروه علیه روند مذاکره ایران با آمریکا و غرب، سخت فعال‌اند و دسیسه می‌کنند: ۱- ویرانی‌طلبانی که منتظرند سوار بر تانک‌های آمریکایی و اسرائیلی به ایران بیایند و سوار قدرت شوند. ۲- اسرائیل، روسیه و بعضی از همسایگان که منتظر ضعیف شدن ایران هستند و هر کدام بر حسب دلایل خاص خودشان مخالف مذاکره هستند و تصور می‌کنند، تشدید تضاد ایران و آمریکا به سود آنان است. بنابراین شما هم به‌عنوان یک روشنفکر وطن‌پرست و مردم‌گرا باید از این‌سو مراقب باشید در دام این جریانات نیفتید. در فراز دیگری آورده‌اید: «فکر نمی‌کنید همین تناقض و بازی در زمین غرب و همسویی‌ها با غرب است که زمینه‌های فشار هر چه بیشتر به کشور و ملت را فراهم می‌سازد و سبب شده است آمریکا و اسرائیل بر روی شکاف اجتماعی ما بیش از اندازه سرمایه‌گذاری کرده، آنها را آنچنان جسور کرده است که پیوسته ما را تهدید‌؟»
دست‌کم در مورد دیدگاه‌ها و نظرات خودم متوجه نشدم تناقض در کجاست؟ آیا حمله به فرمان جبارانه ترامپ و موافق مذاکره بودن تناقض‌آلود است؟ آیا اگر کسی از حقوق بشر و مذاکره سخن بگوید، بازی در زمین غرب و همسویی با غرب است؟ اما با این عبارت شما که آمریکا و اسرائیل بر روی شکاف اجتماعی ما سرمایه‌گذاری کرده‌اند و از مشاهده این وضعیت گستاخ شده‌اند و پیوسته ما را تهدید می‌کنند کاملاً موافقم و اتفاقاً معتقدم، شکاف را نه مردم و گروه‌های فاقد قدرت بلکه صاحبان قدرت به وجود آورده‌اند و حتی از ۱۴ قرن پیش هم عقب‌تر هستند. آموزه قرآن است که اگر می‌خواهید با دشمنان بیرونی مقابله کنید شرطش این است که در میان خودتان مداراگر و مهربان باشید (فتح/۲۹). صاحبان اگر دیندار بودند باید به این اصل پایبند باشند، نه اینکه با دشمن بیرونی در جدال باشند و ناراضیان داخلی را به‌جای شنیدن سخن‌شان و تحمل و مدارا، زندان و محصور کنند. اگر حکومت خود را دینی می‌داند همین اصل «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُم» را باید رعایت می‌کرد و دست‌کم در شرایط تهدیدات سخت به خاطر همبستگی ملی هم‌ که شده بسیاری از زندانیان و محصورین را آزاد می‌کردند، کاهش گرانی و فقر را در اولویت سیاست داخلی و خارجی و اقتصادی قرار می‌دادند، بودجه نهادهای سرباری را حذف و صرف معیشت مردم می‌کردند و … .

sazandegi

پست های مرتبط

درفش ایران

تخت جمشید؛ بنایی به بهانه نوروز جمشیدشاه، پادشاه اساطیری ایران‌زمین روزی که…

۲۵ اسفند ۱۴۰۳

تشکیل نهاد حکمیت

دادرسی در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران تهران نهاد داوری و حکمیت در انجمن…

۲۴ اسفند ۱۴۰۳

‌معاویه در عصر هوش مصنوعی

بررسی اهداف ساخت سریال جنجالی معاویه با استناد به دو کتاب تازه…

دیدگاهتان را بنویسید