“سیدابراهیم نبوی”، نویسنده و طنزنویس مطبوعات در ۶۶ سالگی درگذشت
سیدابراهیم نبوی با ستون روزانۀ طنزش در روزنامههای «جامعه»، «توس»، «نشاط»، «عصر آزادگان» و… در بهار مطبوعات به چهرهای مشهور و محبوب تبدیل شد؛ اگرچه فعالیت مطبوعاتیاش از سالها پیش شروع شده بود پس از توقیف فلهای مطبوعات (بهار ۱۳۷۹) هم به انحاء مختلف و در حوزههای متنوع همچنان فعال بود. نبوی به رغم میل باطنیاش بهار ۱۳۸۲ مجبور به ترک ایران شد و در این سالها همیشه از حسرت بازگشتش میگفت تا اینکه در نهایت این حسرت در شامگاه سهشنبه ۲۵ دی او را از پا درآورد و طنزپردازی که همه را میخنداد برای زندگیاش پایان تلخی رقم زد. در اطلاعیۀ خانوادۀ نبوی دربارۀ درگذشتش آمده: «پدرمان در یک دهۀ اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و غیرممکن بودن زندگی در کشورش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود.» ابراهیم نبوی طی سالهای حضورش در خارج همواره مورد آماج حمله براندازان بود و سرنوشت او را میتوان مصداقی از این شعر عطار دانست:
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
عنصر نامطلوب
سیدابراهیم نبوی ۲۲ آبان ۱۳۳۷ در آستارا به دنیا آمد اما برای آغاز تحصیلات ابتدایی، خانوادۀ او به تهران نقل مکان کردند و او سالهای اول و دوم دبستان را در تهران گذراند. به دلیل شرایط خانواده و شغل پدر، در طول سالهای تحصیل به شهرهای گوناگونی مهاجرت کرد و در شهرهایی مانند رفسنجان، جیرفت و کرمان درس خواند. سال ۱۳۵۶ در رشتۀ جامعهشناسی دانشگاه شیراز پذیرفته شد و برای ادامۀ تحصیل به این شهر رفت و پس از مدتی از این دانشگاه به دانشگاه تهران انتقالی گرفت و تا سال ۱۳۶۶ به تحصیل خود ادامه داد. نبوی در مقدمۀ یکی از کتابهایش دربارۀ این دوران نوشته است: «سال ۱۳۵۶ تازه دانشگاه رفته بودم و از همان ماههای اول درگیر شریعتی و مارکس و جنگ مسلحانه و کمونهای اولیه و چارلز داروین شده بودم و تب داریوش و گوگوش از سرم افتاده بود. هرازگاهی دانشگاه سخنرانیهایی میگذاشت از بزرگان حکومتی و معمولاً بچههای دانشجو آن را به هم میزدند.»
نبوی در آن زمان شدیداً تحت تاثیر آثار علی شریعتی قرار گرفت و به گفتۀ خودش در ۱۵-۱۶ سالگی اولین برخورد با کتابهای شریعتی را داشت و در حالی که خانواده دوست داشتند فرزندشان پزشکی بخواند، تحتتأثیر شریعتی جامعهشناسی خواند: «فکر کردم باید بروم جامعهشناسی بخوانم. در آن زمان ما اگوست کنت را نمیشناختیم و فکر میکردیم علم جامعهشناسی دربارۀ ضرورت مبارزه شیعه با ظلم حرف میزند و خواندن آن باعث میشود که ما ابوذر و سلمان را بهتر بشناسیم.» نبوی تحتتأثیر جلال آلاحمد هم بود: «در سال ۱۳۵۵ همه آثار جلال آلاحمد را خوانده بودم جز غربزدگی و خدمت و خیانت روشنفکران. در سال ۵۶ غربزدگی را خواندم و مدتی بعد کتاب خدمت و خیانت روشنفکران بدون جلد و کاملاً چریکی به دستم رسید. تمام کتاب را رونویسی کردم.»
به واسطۀ آلاحمد با افکار احمد فردید نیز آشنا شد «که جلال آلاحمد او را تقدیس و تحسین کرده بود و گفته بود که او از کاشفان فروتن غربزدگی بوده است.»
ابراهیم نبوی در گفتوگویی که سال ۷۸ با نوشابه امیری داشته و در مقدمۀ کتاب «گفتوگوهای صریح آمده دربارۀ تغییرات فکری و سیاسی سالهای جوانی و دورۀ شور انقلابیگریاش میگوید: «قبل از انقلاب مدتی از چپها خوشم میآمد؛ به سینمای دانشگاه میرفتم و متن مارکسیستی میخواندم. همزمان با آن شریعتی هم میخواندم. مدتی به فرقان علاقهمند شدم و آثارشان را جداً میخواندم. بعد از انقلاب، مدتی علاقهمند شدم به جنبش مسلمانان مبارز و کارهای آنها را جداً دنبال میکردم. سپس با اندیشههای امام همراه شدم؛ البته همراه با آنچه خودم میفهمیدم. در سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه شیراز با کسانی مثل مهاجرانی و [محسن] کدیور و دکتر معین همراه بودیم و کار میکردیم. ضمناً بعد از انقلاب از مجاهدین خلق و حزب توده و جریان خط ۳ مارکسیستی خیلی بدم میآمد».
نبوی پس از انقلاب در حالی که تحصیل در رشتۀ جامعهشناسی را در دانشگاه تهران تکمیل میکرد به همراه دیگر همفکرانش تصمیم گرفت «به درون دولت برویم و دولت را یاری کنیم.» سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور بود و بعد از آن ۶ ماه، مدیر گروه فیلم و سریال شبکۀ اول بود و یکسالونیم هم مدیر طرح و برنامۀ شبکۀ اول بود. نبوی در گفتوگو با نوشابه امیری دربارۀ فعالیتش در سمتهایی دولتی میگوید: «من از آدمهایی بودهام که در تمام انقلاب شرکت داشتم، به امام خمینی و جمهوری اسلامی اعتقاد داشتم. هنوز هم به امام اعتقاد دارم و دوستش دارم. و وقتی به وزارت کشور یا صداوسیما رفتم، نفر اول وزارت کشور- یعنی آقای ناطقنوری- و نفر اول صداوسیما- یعنی محمد هاشمی- شخصاً از من دعوت به کار کردند. گزینش هم نرفتم. از هر دو جا هم به عنوان عنصر نامطلوب پس از درگیر شدن بیرون آمدم.»
آغاز نویسندگی با سروش
ابراهیم نبوی از همان دوران نوجوانی، همزمان با خواندن کتابها به نوشتن نیز علاقه پیدا کرد: «سال ۱۳۵۶ بود… به جد درگیر خواندن ادبیات مشروطه شدم…. از همان ۱۹ سالگی وسوسۀ نوشتن با نثر قاجار در من بود.» در سال ۱۳۶۵ پس از آشنایی با مهدی فیروزان مدیرعامل وقت انتشارات سروش، اولین مقاله خود را منتشر کرد: «بنا نبود خودم بنویسم، بنا بود سفارش بدهم به دیگری که نشد و خودم نوشتم و دادم به او [فیروزان] و او هم چاپش کرد و با اولین نوشته در سال ۱۳۶۵ شدم نویسنده.» او در گفتوگویی دربارۀ اینکه چرا به سینما علاقهمند شد، گفته: «من از آنهایی نبودم که از سینما شروع کنم و به نقد فیلم برسم، قضیه کاملاً برعکس بود. من از نوشتن شروع کرده بودم و به سینما رسیدم.» و در گفتوگو با امیری میگوید: «اول به عنوان نویسنده به مجلۀ سروش رفتم، بعد به مدت دو سال دبیر سرویس سینمایی شدم و بعد به گزارش فیلم آمدم… سینما بعد از ۱۳۶۵ تنها جایی بود که امکان حضور انسان اندیشمند و هوشمند در آن موجود بود و شاید به همین دلیل خیلیها که باید به جاهای دیگر میرفتند به سینما آمدند… من و پرویز مقدم و [کریم] زرگر قرار بود یک مجلۀ سینمایی دربیاوریم… نامهای به ارشاد نوشتیم که در آن درخواست یک مجلۀ سینمایی کرده بودیم اما آنها به ما جواب ندادند تا مدتها بعد که ستاری آمد و فضای کشور کمی بازتر شد. قرار شد امتیاز بدهد و چون زرگر بزرگتر از ما بود، او رفت و شد صاحب امتیاز… اوایل کار مجله خیلی جالب بود، مثل دعوا در کافههای تگزاس، هر از گاهی سه چهار نفر دست به یکی میکردند و یکی را میکشتند. اول فرشته سعدی کشته شد، بعداً من، بعد مجید محمدی… بعد هم جیرانی آمد و سایر قضایا…»
در «گزارش فیلم» ابراهیم نبوی نوشتههایی تحت عنوان «راپورت» را با نثر قاجاری نوشت که بعداً کتابی را نیز با عنوان «راپورتهای یومیه و تذکرهها» منتشر کرد. نبوی پس از جدایی از «گزارش فیلم» نشر نجوا را راهاندازی کرد و بعد به عنوان مدیر فنی و اجرایی به مجلۀ «گلآقا» پیوست. بعد از اختلاف با صابری دربارۀ ادارۀ مجله به ماهنامۀ «همشهری» وابسته به شهرداری تهران رفت و وقتی هم «همشهری» روزنامه شد چند ماه دبیر سرویس گزارش این روزنامه بود و پس از استعفای احمد ستاری از مدیرمسئولی، نبوی هم از «همشهری» بیرون آمد. پس از انتخابات خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی سیدمحمد خاتمی با گشایشی که در فضای سیاسی و مطبوعاتی اتفاق افتاد، نبوی به روزنامۀ «جامعه» پیوست و علاوه بر ستون طنز روزانهای که با عنوان «ستون پنجم» مینوشت، دبیر سرویس گفتوگوی ویژه این روزنامه هم بود و با چهرههایی چون عباس امیرانتظام، ابراهیم یزدی، عبدالکریم سروش، فرج سرکوهی، محمدجواد حجتیکرمانی، محمدجواد لاریجانی و… گفتوگوهای چالشی مهمی انجام داد که تعدادی از آنها را در کتاب «گفتوگوهای صریح» منتشر کرد. نبوی در فاصلۀ سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ به خاطر طنزنویسیاش هم جایزه گرفت و به عنوان بهترین نویسنده طنز نوشتاری در جشنواره مطبوعات معرفی شد و هم دو بار زندانی شد.