“فریدون تنکابنی” درگذشت
فریدون تنکابنی، نویسنده و طنزپرداز سرشناس و از موسسان کانون نویسندگان ایران، بامداد شنبه هفتم مهر در ۸۷ سالگی و پس از ۴۱ سال دوری از ایران، در یک آسایشگاه سالمندان شهر کلن آلمان درگذشت. او چند سال پایانی عمرش خود را در این آسایشگاه سالمندان زندگی میکرد.
نویسنده شهر شلوغ در شبهای شعر گوته
فریدون تنکابنی، سال ۱۳۱۶ در خانوادهای فرهنگی در تهران به دنیا آمد. پدرش دبیر و مدیر دبیرستان بود و مادرش آموزگار. خود او نیز پس از پایان تحصیل، دبیر زبان و ادبیات فارسی شد. سال ۱۳۴۰ اولین داستان خود را به نام «مردی در قفس» منتشر کرد که لحنی رمانتیک داشت. تنکابنی نویسنده شدن خود را مدیون عشقش به دخترخالهاش در سالهای دبیرستان میدانست. او سپس با نشریات ادبی به همکاری پرداخت و نوشتههایش بیشتر به طنز گرایش پیدا کرد. تنکابنی با طنز سیاسی خود، بهویژه از اواخر دهۀ ۱۳۴۰ تا پایان ۱۳۵۰ خوانندگان بیشمار داشت. از میان بیش از ۱۸ کتابی که منتشر کرده، کتابهای «یادداشتهای شهر شلوغ»، «ستارههای شب تیره»، «اسیر خاک»، «چای، گپ و سیاست» و «اندوه سترون بودن» شهرت بیشتری دارند.
فریدون تنکابنی را اغلب با کتاب «یادداشتهای شهر شلوغ» میشناسند. «من هم یک پیکان دارم، پس هستم» جملهای بود که نویسنده را سال ۱۳۴۹ از شلوغی شهر به خلوت زندان کشانید. در بحبوحۀ رونق بازار خودروی وطنی پیکان، دولت هویدا شعارِ «به امید آن که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد» را سرلوحۀ خدمات دولتی به حساب میآورد و تعریض تنکابنی به این شعار بود. تعیین سه سال زندان برای تنکابنی که جرمی جز نوشتن نداشت، اعتراض همکاران او را در کانون نویسندگان ایران برانگیخت و این سبب شهرت بیشتر او شد. تنکابنی سال ۱۳۴۸ از موسسان «کانون نویسندگان ایران» بود و در برخی دورهها در هیأت دبیران آن حضور داشت. او همچنین از فعالان «۱۰ شب شعر انجمن گوته» بود که ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، به مدت ۱۰ شب، مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار کردند. در این ۱۰ شب که به «شبهای شعر گوته» معروف شد، بیش از ۶۰ نویسنده و شاعر با گرایشهای مختلف، ولی عمدتاً چپ علیه «فضای اختناق و سانسور حاکم» شعر خواندند و سخنرانی کردند. در شبهای آغازین شبهای شعر گوته، جمعیتی بالغ بر ۱۰ هزار نفر در این مراسم شرکت میکردند اما بارش بارانی چندروزه در تهران منجر به کاهش جمعیت در شبهای پایانی به حدود ۳ هزار نفر شد. یرواند آبراهامیان در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد: «به دنبال برگزاری ۱۰ شب شعر توسط کانون بهتازگی احیا شده نویسندگان ایران و انستیتو گوته در مهر ۱۳۵۶، نویسندگان که همگی از مخالفان سرشناس بودند به انتقاد از رژیم پرداختند و نهایتاً در شب پایانی این برنامه، شرکتکنندگان همگی به خیابان ریختند و با پلیس درگیر شدند. در این تظاهرات یک دانشجو کشته و ۷۰ نفر زخمی و بیش از ۱۰۰ نفر دستگیر شدند. اعتراضات در تهران طی ماههای بعد، بهویژه در روز ۱۶ آذر ادامه یافت. افراد دستگیر شده در این اعتراضات به دادگاههای غیرنظامی سپرده شدند که یا آزاد شدند یا محکومیتهای سبکی گرفتند. این اقدام عملاً در حکم پیام آشکاری برای دیگران ازجمله طلاب حوزه علمیه قم بود».
اخراج از کانون و تشکیل شورای نویسندگان
تنکابنی سال ۱۳۵۸ به همراه سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، محمدتقی برومند و محمود اعتمادزاده (بهآذین) از کانون نویسندگان اخراج شد. باقر پرهام که در سالهای ابتدای انقلاب عضو هیأترئیسه و سخنگوی کانون نویسندگان ایران بود، دربارۀ اخراج اعضای تودهای کانون نویسندگان مینویسید: «دعوای ما با اعضای تودهای کانون نویسندگان ایران در سال ۵۸ شکل گرفت. در این سال، هیأت دبیران کانون عبارت بودند از من، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی. من، بنا به سنتی که به پیشنهاد بهآذین در نخستین هیأت دبیران موقت در سال ۵۶ پذیرفته شده بود و بدان عمل میشد، در سال ۵۸ نیز سخنگوی کانون بودم. از اوائل تابستان ۵۸، علاوه بر موضوع حملۀ حزباللهیها و عوامل دولتی به مطبوعات، و اختلافنظر ما و تودهایها بر سر این موضوع، زمینۀ دیگری هم شکل گرفت که معلوم بود عامل تشدیدکنندۀ دیگری برای اینگونه اختلافات خواهد شد. به پیشنهاد جمعی از اعضای کانون، صحبت برگزاری شبهای شعری در دانشگاه تهران- یادآور شبهای شعر کانون در انستیتوی گوته – مطرح شد. این پیشنهاد البته بیشتر از سوی چند عضو غیرتودهای کانون – بهویژه مرحوم محمد مختاری و دوستانش – حمایت میشد و این جا بود که آقای اعتمادزاده شروع کرد به مخالفت با این پیشنهاد». به گفتۀ پرهام با وجود لغو شبهای شعر کانون اما تبلیغات تودهایها علیه هیأت دبیران کانون همچنان ادامه داشت و آنها در مقالاتی که بر ضددبیران کانون مینوشتند و اتهامات بسیار خطرناکی علیهشان عنوان میکردند. پرهام در ادامه مینویسد: «دیدم سکوت بیش از این جایز نیست و بهتر است ما نیز اقدامی قلمی علیه این جماعت را آغاز کنیم. برای اجرای این فکر، شخص من به مسئولیت خودم تصمیم گرفتم مقالاتی با عنوان حزب توده و کانون نویسندگان ایران در کتاب جمعه بنویسم. این مقالات که براساس مدارک موجود در کانون در مورد چگونگی تأسیس کانون در دورۀ نخست فعالیتاش در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ در شمارههای ۲۵به بعد کتاب جمعه منتشر شد. نوشتن این مقالات، سبب شد که حملات مطبوعاتی تودهایها علیه ما تا حدود زیادی فروکش کرد. حزب توده دید ادامۀ این جریان به نفعشان نیست. اما متاسفانه موضوع درگیری آقای به آذین و گروهش در کانون به همینجا ختم نشد: آنها مسالۀ جدیدی را بهانه قرار دادند برای فشار آوردن بر ما و کانون نویسندگان و منحرف کردن ما از مواضع یک کانون صنفی- فرهنگی برای روی آوردن به سیاستهایی صرفاً سیاسی. در روزهای تشکیل جلسۀ هیات دبیران کانون، آقای بهآذین در معیت آقایان سیاوش کسرائی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی، و برومند- که چهار تن اخیر معمولاً یک قدم عقبتر از بهآذین حرکت میکردند- ناگهان وارد کانون میشدند و بهآذین، خطاب به ما فریاد میکشید و میگفت: شما اینجا نشستهاید؟ ما هاج و واج میپرسیدیم: کجا باید بنشینیم آقای بهآذین؟ و او در جواب انگشتش را به سمت سفارت آمریکا میگرفت و میگفت: آنجا، خلق آنجاست و شما اینجا نشستهاید؟» پس از این فشارها دبیران کانون تصمیم میگیرند متن کوتاهی دربارۀ تسخیر سفارت بنویسند که نه سیخ بسوزد، نه کباب. با این حال، تودهایها همچنان ناراضی بودند و پرهام مینویسد: «این بود که دیدیم چارهای جز اخراج آنها از کانون نداریم. همین کار را کردیم و اعلام شد. به دنبال این واقعه بود که کل عناصر تودهای، همراه این پنج تن، به میل خود از کانون نویسندگان ایران جدا شدند و کانون دیگری موافق با سیاستهای حزب توده تأسیس کردند» و به این ترتیب اخراجشدگان از کانون، «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» را بنیان گذاشتند. تنکابنی در «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» فعال بود که از نهادهای وابسته به حزب توده ایران بهشمار میرفت. سال ۱۳۶۲ و پس از دستگیری اعضا و هواداران حزب توده، تنکابنی متواری شد و در اواخر همان سال از کشور گریخت. تنکابنی از راهی ناهموار و دشوار خود را به آلمان غربی رساند و ۴۱ سال در شهر کلن زندگی کرد و سرانجام و روز پیش در خانۀ سالمندان چشم از جهان فروبست.