Page 4 - 21-04-1403-1740 Sazandegi
P. 4

‫تاز‌ههای ادبیات و هنرکافه‬                                                                                                                                                           ‫سال هفتم‌شماره ‪1740‬‬      ‫‪04‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫پن ‌جشنب ‌ه ‪ 21‬تیر ‪1403‬‬

   ‫مه ‌مترینقربانیرستم‬                                                                            ‫اسرارمگویمراد ‌یکرمانی‬                                                                      ‫جای خالی احمدرضا‬                                                                               ‫دریچه‪ :‬تحلیل عادات‬

‫یوسفعلی میرشــکاک‪ :‬بیندیشیم چرا سیاوش یا رستم از حق‬                                             ‫هوشــنگ مرادیکرمانی در مراســم بزرگداشتش‪ ،‬کتاب‬                                            ‫احمدرضا احمدی‪ ،‬یک سال است دنیای شعر و نقاشی را‬                                                    ‫رضایت شغلی‬
‫خود میگذرند و به جای اینکــه قیام کنند قربانی م ‌یدهند؟‬                                         ‫«شــما که غریب ‌ه نیستید» را اســرار مگوی خود خواند و‬                                     ‫ترک کرده اســت‪ .‬او متولد ‪ ۳۰‬اردیبهشت ‪ ۱۳۱۹‬از کرمان‬
‫رســتم بارها قربانی م ‌یدهد که مهمترینش ســهراب است‪.‬‬                                            ‫گفت‪ :‬به دخترم گفتم کتاب ر ا بخوان‪ .‬بعد از او پرســیدم‪:‬‬                                    ‫بود و ‪ ۲۰‬تیر ‪ ۱۴۰۲‬دنیای شــعر و فرهنگ را برای همیشه‬                                               ‫شغل خوب چه ویژگ ‌یهایی دارد؟‬
‫سیاوش هم چند بار خود را قربانی میکند‪ .‬تن به آزمون آتش‬                                           ‫شرمآور بود؟ گفت‪ :‬نه‪ .‬سختیها و مشکلات و بیکسیها‬                                            ‫ترک کــرد‪ .‬احمدی ســال ‪ ۱۳۸۸‬نامــزد دریافت جایزۀ‬
‫ســپردن یا بدون هیچ دفاعی تســلیم افراسیا ‌ب شدن و کشته‬                                         ‫را نوشــت ‌های‪ .‬کار بدی نکرد‌های که شــرمنده شوی»‪ .‬او‬                                     ‫جهانی هانس کریستین اندرسن شد و در سالهای آخر به‬                                                                          ‫حسن محرابی‬
‫شــدن و‪ ..‌.‬این ایثارهای شــگرف نه برای حفظ کاووس یا‬                                            ‫همچنین نوجوانان امروز را شگف ‌تانگیز خواند که در دنیا‬                                     ‫نقاشی نیز رو آورده بود؛ نقاشیهایی که نه از سرتفنن بلکه‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                       ‫پژوهش‌گر‬
  ‫افراسیاب است‪ ،‬بلکه برای نگهداشتن و حفظ آیین است‪.‬‬                                                      ‫زندگی میکنند‪ ،‬نه در شهر و روستای خاص‪.‬‬                                                            ‫برای فرار از افسرگی خلق شده بود‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫برای زندگی بهتر‪ ،‬شغلی که درست است را انتخاب‬
                                                                                                ‫زیر پوست هالیوود‬                                                                                                                                                                    ‫کنیــد تا آیندۀ خود را تضمین کنیــد‪ .‬با توجه به اینکه‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫بســیاری از ما بخش قابل توجهی از زندگی خود را در‬
                                                                                                ‫ترجمۀ آخرین غول رمان ناتمام اسکات فیتزجرالد منتشر شد‬                                                                                                                                ‫محــل کار میگذرانیم‪ ،‬هرگز چیزی مهمتر از این نبوده‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫که کاری را که انجام می دهیم دوســت داشــته و به ما‬
                                                                                                                                                                                          ‫اســکات فیزجرالد که بســیاری او را با لقــب «رویاپرداز‬
                                                                                                                                                                                          ‫آمریکایی بزرگ» و رمان «گتســبی بزرگ» میشناسند‪ ،‬در‬                                                                       ‫آرامش بدهد‪.‬‬
                                                                                                                                                                                          ‫زمان حیاتش آثارش چندان مورد اقبال نبود؛ بهگون ‌های که در‬                                  ‫طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد‪ ،‬یک آمریکایی به‬
                                                                                                                                                                                          ‫ســال پایانی زندگ ‌یاش تنها ‪ 15‬نسخه از «گتسبی بزرگ» به‬                                    ‫طور متوسط ‪ ۱۷۵۷‬ساعت در ســال کار میکند‪ .‬با این‬
                                                                                                                                                                                          ‫فروش رســید‪ .‬فیتزجرالد در سالهای پایانی عمرش به الکل‬                                      ‫حال‪ ،‬در بریتانیا‪ ،‬کارگران به طور متوســط ‪ ۱۶۷۰‬ساعت‬
                                                                                                                                                                                          ‫و افســردگی دچار بود‪ ،‬به دلیل تنگنــای مالی مدتی بهعنوان‬                                  ‫کار در ســال و در آلمان ‪ ۱۳۵۴‬ســاعت در سال است‪.‬‬
                                                                                                                                                                                          ‫فیلمنامهنویــس به هالیــوود رفت و رمــان «آخرین غول»‬                                      ‫بنابراین‪ ،‬با ســاعات زیادی که افراد در محل کار سپری‬
                                                                                                                                                                                          ‫محصول همین دوره از زندگی اوســت که سال ‪ ۱۹۳۹‬مشغول‬                                         ‫میکنند‪ ،‬یافتن شــغل جالبی که انســان را هیجا ‌نزده و‬
                                                                                                                                                                                          ‫کار بــر روی آن شــد‪ .‬او یک روز پس از نوشــتن اپیزود اول‬                                  ‫برانگیخته میکند‪ ،‬ضروری است؛ البته‪ ،‬هیجان و علاقه‬
                                                                                                                                                                                          ‫فصل ششــم «آخرین غول»‪ ۲۱ ،‬دســامبر ‪ ۱۹۴۰‬بر اثر سکتۀ‬                                       ‫می تمثوًانا ًلدنبیاراز بیهافرشاـدـمغلختیلدافشمتعهانبایشمـتـفیاموتکیهداحقشتوه بقاشخودب‪.‬ی‬
                                                                                                                                                                                          ‫قلبی جان سپرد‪ .‬ادموند ویلسن‪ ،‬نویسنده و منتقد سرشناس‬                                       ‫برایش میپردازند‪ ،‬سال به سال ما را به چالش م ‌یکشند‪،‬‬
                                                                                                                                                                                          ‫آمریکایی در پیشگفتاری که بر «آخرین غول نوشــته معتقد‬                                      ‫با اســتعدادها و مهارتهای ما مطابقــت دارد‪ ،‬خیلی‬
                                                                                                                                                                                          ‫است‪« :‬آخرین غول‪ ،‬حتی به صورت ناتمام هم پختهترین اثر‬                                       ‫اســتر ‌سزا نیســت‪ ،‬فضایی بــرای پیشــرفت در طول‬
                                                                                                                                                                                          ‫فیتزجرالد بهشمار م ‌یرود»‪.‬‬                                                                ‫حرفهمان فراهم میکنند و در نهایت تعادل رضایتبخشی‬
                                                                                                                                                                                          ‫«آخرین غول» پس از مرگ اســکات فیتزجرالد‪ ،‬ســال‬                                            ‫بین کار و زندگی برقرار باشد‪ .‬یا در یک فرض ایدهآل باید‬
                                                                                                                                                                                          ‫‪ ۱۹۴۱‬منتشر شــد‪ .‬این اثر نیمهتمام به خاطر بررسی عمیق و‬                                    ‫دنبال کاری باشیم که به عنوان بخشی از یک تیم خلاق‬
                                                                                                                                                                                          ‫تلخ ‌یزدایانۀ هالیوود و صنعت ســینما در دهۀ ‪ ۱۹۳۰‬شهرت‬                                     ‫بوده یا از دانشــی که در طول ســالها کسب کرد‌هایم‪،‬‬
                                                                                                                                                                                          ‫دارد و بهعنوان یکی از معتبرترین آثار در مورد دنیای ســینما‬                                ‫استفاده شود‪.‬بنابر این در اولین و مهمترین گام؛ دانستن‬
‫فرصت مییافت بســیاری از صحنههــا را جذا ‌بتر و قویتر‬                                            ‫با موضوعــات اجتماعی و انتقادی‪ ،‬ب ‌هویژه دنیای ســینما و‬                                  ‫شــناخته میشــود‪ .‬انتشــارات نیلوفر بهتازگی این رمان را با‬                                ‫اینکه چه چیزهایــی مورد علاقه و هیجان قرار دارد و‬
‫ترســیم میکرد‪ .‬در طرح اولیــه بنا بود که حجم داســتان از‬                                                              ‫هالیوود‪ ،‬انتخابی جذاب است‪.‬‬                                          ‫ترجمۀ شیرین تعاونی (خالقی) منتشر کرده است‪ .‬پیش از این‬                                     ‫بهرهگیــری از آنچه در آن مهارت داریم‪ ،‬می تواند یافتن‬
‫‪ ۶۰۰۰۰‬کلمه تجاوز نکند اما هنگام مرگ بیش از ‪ ۷۰۰۰۰‬کلمه‬                                                                                                                                     ‫هم نشر چشمه این کتاب را با عنوان«آخرینقارون» با ترجمۀ‬                                     ‫شغل عالی را برای افراد مناسب معقول و بسیار آسانتر‬
‫نوشــته بود که ـ با توجه به طرح موجود داســتان ـ فقط کمی‬                                        ‫در این داستان صنعت سینما در آمریکا با دقت و از نزدیک‬                                      ‫علیرضا کیوانینژاد منتشر کرده بود‪.‬‬                                                         ‫کند‪ .‬البته باید در نظر داشــت که هیچ شغلی برای همه‬
‫ببیر ‪۰۰‬ش‪۰‬ا‪۰‬ز‪۱‬نیکملمیهابزراقیصهحراذمفینپهوایشـیـاندردن‪.‬ظهرمگچرنفیتهنبوحدا؛شیول‌هاییکاباملًا ًغل‬  ‫بررســی شــده و با طنزی گزنده به نمایش درآمده اســت ‪-‬‬                                     ‫به اعتقاد ادموند ویلســن یک وجه تمایز این رمان نسبت‬                                       ‫مناسب نیســت‪ .‬همچنین همۀ افراد کارشان را دوست‬
                                                                                                ‫آمیز‌های کــه در هیچیک از رمانهای مربوط به این موضوع‬                                      ‫فیختازصجریالمد ‌یآپنراداسزـدـ‪ .‬آثتارک پهیاوشـبـریانیانوخعسمتیدت ًنا‬  ‫به ســایر رما ‌نهای‬  ‫ندارند‪ .‬یک مطالعه در ســال ‪ ۲۰۱۷‬نشان داد که تنها ‪۵۰‬‬
‫پیداســت که رمــان‪ ،‬در صورت اتمام‪ ،‬بســیار فراتر از ‪۶۰۰۰۰‬‬                                       ‫مشاهده نمیشــود‪« .‬آخرین غول» به یقین بهترین و برترین‬                                                                                                           ‫بار به حوزه و حرفۀ‬   ‫درصد از مــردم از نحوۀ گذرانــدن روزهای خود راضی‬
‫کلمۀ پیشبینی شده م ‌یرفته اســت‪ .‬بهخصوص که موضوع‬                                                ‫رمانی است که تاکنون دربارۀ هالیوود نوشته شده و تنها رمانی‬                                 ‫با جوانــان تاز‌هکار‪ ،‬دانشــجویان و زندگــی پو ‌لدارهای دهۀ‬                               ‫هســتند‪ .‬این آمار بسیار بد است زیرا این زمان در اواخر‬
‫داســتان هم خیلی پیچیدهتر از «گتسبی بزرگ» است‪ .‬ترسیم‬                                                                                                                                      ‫‪ ۱۹۲۰‬ســروکار دارد‪ .‬تمام فکر و ذکر کارکترهای این رما ‌نها‬
‫حا ‌لوهوای اســتودیوهای هالیوودی نیــاز به جولانگاهی به‬                                                     ‫است که ما را با خود به قلب هالیوود میبرد‪.‬‬                                     ‫شــرکت در ضیاف ‌تهای بزرگی است که بتوانند شها ‌بوار در‬                                                 ‫دهۀ ‪ ۸۰‬اندکی بیش از ‪ ۱۰‬درصد بود!‬
‫مراتب گستردهتر از فضا و شادنوشیهای لانگ ایلندی گتسبی‬                                            ‫«آخرین غول» در واقع پیشنویســی است که فیتزجرالد‬                                           ‫آن خودنمایی کنند؛ مجالسی که گاه آنان را به ورطۀ سقوط و‬                                    ‫از این رو انتخاب یک شغل مناسب بسیاراهمیت دارد‪،‬‬
‫دارد؛ و البته پیداست که کاراکترها هم به جای بیشتری برای‬                                         ‫پس از بازنویسیهای مکرر فراهم آورده‪ ،‬ولی به هی ‌چوجه متن‬                                   ‫فروپاشی سوق م ‌یدهد اما ضیاف ‌تهای «آخرین غول» جزئی‬                                       ‫زیرا دوست داشتن کاری که انجام م ‌یدهیم م ‌یتواند کلید‬
             ‫رشد و پرورش احتیاج خواهند داشت‪.‬‬                                                    ‫پرداخته و نهایی محســوب نمیشود‪ .‬او در حاشیۀ تک تک‬                                         ‫و ب ‌یاهمی ‌تاند‪ .‬مونرو استار هم شباهتی با دیگر قهرما ‌نهای‬                               ‫لذت بردن از کار و احساس انگیزۀ حرف ‌های باشد‪ .‬وقتی‬
‫به اعتقاد ادموند ویلســون مورنو اســتار‪ ،‬ایــن تهی ‌هکنندۀ‬                                      ‫اپیزودها مطالبی نوشــته که از قصدش برای بازنویسی آنها‬                                     ‫فیتز جرالد ندارد‪ .‬او جزء جدای ‌یناپذیر صنعتی است که خود‬                                   ‫کاری را که انجام م ‌یدهیم دوست داریم‪ ،‬صبحها راحتتر‬
‫هالیــوودی در عین نگو ‌نبختــی شــکوهمند‪ ،‬ب ‌یتردید یکی‬                                         ‫حکایت دارد‪ .‬متن برخی از این نوشــتهها در انتهای کتاب در‬                                   ‫از بنیا ‌نگذارانــش بوده و سرنوشــت تراژیکش نیــز با آن گره‬                               ‫از خــواب بیدار میشــویم‪ .‬افراد ممکن اســت در زمان‬
‫افیزتمزحجروالرــیتدریســــانخوتهکاومپلرتداریـختـهنوشهــ‌مزخماصنیعتمیهاقیــیًًاادسرــک کترکدهه‬   ‫بخش «یادداشــتها» آمده است‪ .‬این یادداش ‌تها تصویری‬                                                                                                             ‫خورده است‪.‬‬           ‫انجام کارشان‪ ،‬احساس فشار و سختی کنند اما این یک‬
                                                                                                ‫از پشــتصحنه و تکامل رمان را به خواننده نشــان م ‌یدهد‪.‬‬                                   ‫«آخرین غول» داســتان مونرو اســتار‪ ،‬یــک تهی ‌هکنندۀ‬                                      ‫فشار لذ ‌تبخش است که طاقتفرسا نمیشود‪ .‬همچنین‬
‫است‪ .‬فیتزجرالد آنطور که در یادداشتهایش مینویسد سه‬                                               ‫بهعنوان مثال‪ ،‬نویســنده در حاشیۀ آخرین پیشنویس فصل‬                                        ‫جوان و بااســتعداد در هالیوود است که به سرعت به قلههای‬                                    ‫هنگامی کــه در مورد کار صحبت میشــود احســاس‬
‫ســال آزگار‪ ،‬یا بیشتر‪ ،‬را با کاراکتر اســتار بهسر برده تا بتواند‬                                ‫اول نوشــته اســت‪« :‬با ح ‌سوحال بازنویســی کنم‪ .‬از بس‬                                     ‫موفقیت در صنعت سینما صعود میکند‪ .‬استار‪ ،‬که الهامبخش‬                                       ‫خوشحالی ب ‌هوجود م ‌یآید و هیجان و شوق افراد‪ ،‬در مورد‬
‫تمامی ت ‌کویژگیهایش را کشف و شبکۀ پیچیدۀ ارتباطاتش‬                                              ‫دوبارهنویسی کردم تصنعی شده‪ .‬پیشنویس قبلی را نخوانم‪.‬‬                                       ‫شخصیتهای واقعی در هالیوود است‪ ،‬نمایندۀ نسل جدیدی‬                                          ‫کاری که انجام م ‌یدهند؛ میتواند الهامبخشدیگران برای‬
‫را با بخشهای مختلف صنعت ســینما ردیابی کند‪ .‬در واقع‬                                                                                                                                       ‫از سازندگان فیلم اســت که با دنیای پیچیدۀ تجارت سینما و‬                                   ‫شروع حرف ‌های در همان زمینه باشد‪ .‬بر اساس مطالع ‌های‬
‫ایموری بلین (شخصیت رمان این سوی بهشت) و آنتونی پچ‬                                                                    ‫با حس و حال بازنویسی کنم»‪.‬‬                                           ‫چالشهای اخلاقی و شخصی خود دس ‌توپنجه نرم میکند‪.‬‬                                           ‫که توسط مرکز ملی تحقیقات افکار در دانشگاه شیکاگو‬
‫(شخصیت رمان زیبا و نفرینشده) بازتاب گرایش رمانتیک‬                                               ‫طــرح اولیۀ فیتزجرالد آن بود کــه رمانی به همان ایجاز و‬                                   ‫فیتزجرالد در «آخرین غول» با استفاده از زبانی زیبا و تصاویر‬                                ‫منتشر شده‪ ،‬رضایتبخشترین مشاغل در ایالات متحده‬
‫نویسنده بودند؛ گتســبی و یک دایور (شخصیت اصلی شب‬                                                ‫خوشساختی «گتســبی بزرگ» بنگارد‪ ،‬و بیشک چنانچه‬                                             ‫بصری قوی‪ ،‬به تصویر کشــیدن جو هالیوود و روابط پیچیدۀ‬                                      ‫عبارتند از‪ :‬کشــیشها‪ ،‬فیزیوتراپیستها‪ ،‬آتش نشانان‪،‬‬
‫ب ‌یآنکه در‬  ‫تامواصکیامًفا ًل اشزد‌هدانرود‪،‬ن‬  ‫کمابیش بیطرفانه‬    ‫لطیف است)‬                                                                                                                ‫درون آن را بهنحوی موثر انجام م ‌یدهد‪ .‬او با توصیفات دقیق‬                                  ‫مدیران آموزش و پرورش‪ ،‬نقاش‪ ،‬مجسمهساز‪ ،‬مشاغل‬
‫خلق شده‬                                       ‫شوند‪ .‬مونرو استار‬  ‫عمق واکاوی‬                            ‫انتشارا تترنجیلموۀفار‪/‬آشسی‪۰‬کرخای‪۲۴‬رتنیتفصعیافتنوزحنجهغ‪/‬یراول(‪۰‬دخ‪۰‬ال‪۰‬لق‪۵‬ی‪ ۲)۴‬تومان‬  ‫و روان از محیطها و شخصیتها‪ ،‬داستانی جذاب و در عین‬                                         ‫مرتبــط با معلمان و ازجمله معلمان آموزش اســتثنایی‪،‬‬
‫و در عین حال زیر نگاه تیزبین نویسندۀ کاردان و هوشمندی‬                                                                                                                                     ‫حال تفکربرانگیز خلق کرده است‪ .‬رمان به موضوعاتی چون‬
‫قرار دارد که توانســته جایگاه درســت او را در تصویر بزرگتر‬                                                                                                                                ‫قدرت‪ ،‬شــهرت‪ ،‬فســاد اخلاقی‪ ،‬روابط عاطفی و مســائل‬                                                     ‫نویسندگان‪ ،‬روانشناسان و مهندسین‪.‬‬
                                              ‫تعیین و ترسیم کند‪.‬‬                                                                                                                          ‫مربوط به هویت و خودشناسی میپردازد‪« .‬آخرین غول» به‬                                         ‫ویژگیهای مشترک این شغلها به عنوان یک شغل‬
‫پس از درگذشــت اســکات فیتزجرالد ظــرف یک دهه‪،‬‬                                                                                                                                            ‫بررسی تأثیرات قدرت و شــهرت بر شخصیتها میپردازد و‬                                         ‫خوب این اســت که به اندازۀ کافی برای پوشش قبوض‬
‫آثــار او احیا شــدند و تأثیــر زیادی هم بر منتقدیــن و هم بر‬                                                                                                                             ‫نشان م ‌یدهد چگونه این عوامل میتوانند به تغییرات عمیق در‬                                  ‫و نیازهای اولیه در آن حقوق پرداخت میشــود! و این‬
‫مخاطبان گذاشتند‪ .‬در این دوره بود که نام فیتزجرالد در زمرۀ‬                                                                                                                                 ‫افراد و روابط آنها منجر شوند‪ .‬این رمان به دلیل نگاه بیپرده‬                                ‫امــکان را فراهــم میکند که بین زندگــی کاری و خانه‬
‫برجست ‌هترین نویسندگان آمریکایی قرار گرفت‪ .‬ناشر آثار این‬                                                                                                                                  ‫و انتقادی به دنیای هالیوود و به تصویر کشیدن واقعیتهای‬                                     ‫تعادل برقرار شــود‪ .‬این ویژگیها بــه کارمند انگیز‌های‬
‫نویســنده در ســال ‪ ۲۰۱۳‬اعلام کرد حدود ‪ ۲۵‬میلیون نسخه‬                                                                                                                                     ‫پنهان صنعت ســینما‪ ،‬از اهمیت ویژ‌های برخوردار اســت‪.‬‬                                      ‫قوی م ‌یدهد که بخواهد آن کار را به خوبی انجام دهد‪.‬‬
‫از «گتســبی بزرگ» در سراسر جهان به فروش رسیده است؛‬                                                                                                                                        ‫آخر ین رمان فیتزجرالد نهتنها بهعنوان یک داستان دراماتیک و‬                                 ‫فرهنگ مثبت محل کار نشا ‌ندهندۀ یک محیط شغلی‬
‫آماری که به هیچ وجه با ارقام به دست آمده در طول زندگی این‬                                                                                                                                 ‫جذاب‪ ،‬بلکه بهعنوان یک اثر ادبی عمیق و فکری‪ ،‬مورد توجه‬                                     ‫خوب است که شــاخصی قوی برای یک شغل خوب‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫است‪ .‬همچنین شغل خوب فضایی برای رشد و تحرک‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫رو بــه بالا فراهم کــرده و فرصتهایی را برای توســعۀ‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                            ‫مجموعه مهارتهای جدید فراهم می کند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫که بنهکآاتنیعکلاهقمهطداررحیمشــصردفنًًا نشاشنــما ‌یندگهردموکفهقاینتتخاشـبـغشلغلی وی‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫درســت بودن مسیر انتخاب شــغل نیست‪ ،‬حتی پول هم‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫نمیتواند سند خوب بودن شغل باشد‪ .‬بر اساس تحقیقات‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫روانشناســان در استنفورد و ییل‪ ،‬شغلی که به اعصاب و‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫روان شــاغل صدمه م ‌یزند بدترین شغل است‪ ،‬بنابراین‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫منطقی اســت که در مجموع مــا از کاری که به کاهش‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                      ‫استرس کمک میکند؛ رضایت بیشتری داشته باشیم‪.‬‬

                                              ‫نویسنده قابل مقایسه نیست‪.‬‬                                                                                                                   ‫قرار گرفته است‪ .‬این کتاب برای علاق ‌همندان به داستانهایی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8