Page 8 - 23-04-1403-1741 Sazandegi
P. 8

‫چهرههای روزخبرسازان‬                                                                                                                                  ‫سال هفتم شماره ‪1741‬‬       ‫‪08‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫شنبه ‪ 23‬تیر ‪1403‬‬

                                       ‫توزیع‪ :‬نشر گستر امروز‪61933000 :‬‬                  ‫سازندگی‪ :‬روزنام ‌هسیاسیواجتماعی صاحبامتیاز‪:‬حزبکارگزارانسازندگیایران مدیرمسئول‪:‬سیدافضلموسوی سردبیر‪:‬اکبرمنتجبی‬                                                                      ‫عکس‪ :‬رضا معطریان‬                      ‫مدیرهنری‪ :‬رضا دول ‌تزاده‬
                                                                                           ‫زیرنظرشورایسیاستگذاری‪:‬سیدحسینمرعشی(رئیس)‪ ،‬محمدعطریانفر‪،‬محمدقوچانی‪،‬علیهاشمی‪،‬سیدعلیرضاسیاس ‌یراد‪،‬امیراقتناعی‬

                                                                        ‫ویراستار‪ :‬سعیده آرینفر حروفچین‪ :‬مجتبی دیدگر نشانی‪ :‬تهران‪ ،‬پاسداران‪ ،‬نگارستان پنجم‪ ،‬پلاک ‪ ، 8‬تلفن‪ 22841262 :‬چاپ‪ :‬امید نشر ایرانیان‪88537168 -9 :‬‬

                                                                                                                                                           ‫کارنامه‪:‬خاطراتهاشمی‪ 1380‬در آغوش خیال‬
                                                                                                                        ‫کلیات سعدی اهوازی مهدی ربی شبیه هیچ کتاب دیگری نیست!‬

‫آوشبک‌یارر‪.‬حمجایشیوبراخیبف‪.‬ر‪.‬ا‪.‬ر انیینسشتـ‪.‬ـ ایخنصیجاتخهاوددزرن مدیگاین اآدس‌مهتابایتمغاالمبًًااباعهالدیو احمرشویز‬      ‫دارد‪ ،‬سایه به ســایه تعقی ‌بشان میکند تا در زمانی که باید آنها را از آغوش‬
                                                                                                                        ‫خیال بکشد به آغوش خود و رنج مضاعفشان شروع شود‪.‬‬
‫ادبیات داستان ‌ی فارسی غنیم ‌تاند و از جهات بسیاری شبیه نوجوانی زیسته‬                                                   ‫راوی اول‪ ،‬آن نوجوان عاشق فوتبال که یک ولگرد کوچک است‪ ،‬همان‬                                                                                        ‫زینب مرتضاییفرد‬                              ‫افراطدراختلاف ‪042‬‬
‫وحتینزیســتۀما‪.‬نویســندهحرفهاییم ‌یزندکهگاهیخیلیازماتلاش‬                                                                ‫اول کار‪ ،‬مشت نویسنده را باز میکند‪« :‬اینکه یک قاب از زندگیمان چگونه‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫روزنامهنگار‬                                    ‫جمعه ‪ 21‬اردیبهشت‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                       ‫قطع یک روز برق درکالیفرنیا‬
‫کرد‌هایمبهزبانبیاوریمونتوانست ‌هایمواینیعنیاونهفقطخودشوراویانش‬                                                          ‫میتواند پساز ســالهاهمراهما بماند وما رادرمقابل خودشمتوقف کند‪،‬‬                                 ‫برخی پژوهشگران معتقدند همۀ ســفرهای ســعدی شیرازی در جهان‬                                ‫برای اقامه نماز جمعه به دانشــگاه تهران رفتم‪.‬‬
‫را که ما را نوشته است‪ .‬مایی که بلد نیستیم‪ ،‬خودمان را بنویسیم‪.‬‬                                                           ‫میتواند دلایل متعددی داشته باشد‪ .‬دلایلی که گاهی با خیره شدن به آن قاب‬                          ‫دربارۀ این مدعا دلایل بســیاری هم میآورند‪ .‬با این‬  ‫واحقسعاربخانحدتادمهاًاا ًلسـشـاعتر‪،‬و‬  ‫یاسر و [دخترش] لیلی هم همراهم بودند‪ .‬خطب ‌های‬
‫تمقرریسبًًوامشوــشدینوهی نهیایسی کت‪.‬ه‬  ‫بررسی «کلیات ســعدی اهوازی» در قالبهای‬                                           ‫شــاید اندکی آشکار شوند شاید هم نه!‪ »...‬و این خود نویسنده است که در‬                            ‫نو یسنده‪ ،‬عاشقپیشه و مصلح اجتماعی بزرگ ایرانی‬                                            ‫دربــاره اخلاص و ریا و خطب ‌های در مســائل مهم‬
                                       ‫برای نقد و بررســی یک کتاب م ‌یرویم سراغشــان‪،‬‬                                   ‫جایجایکتابمخاطبراآچمزسادگیبینهایتشم ‌یکند‪.‬اودودستشرا‬                                           ‫هم به ســبک جناب ســعدی اهوازی که همعصر خودمان است‪ ،‬سفرهای‬                               ‫جاری کشــور و جهان خواندم‪ .‬طولانی شــد‪ :‬یک‬
‫همانطور که قبلتر اشــاره شــد این تصویر گریزپــا در قا ‌بهای معمول و‬                                                    ‫مقابل ما میگیرد و قبل از اینکه تصمیم بگیریم‪ ،‬کدام گل است و کدام پوچ‪،‬‬                           ‫درونی بسیاری داشته است‪ .‬یکی در ذهنش اقصای عالم را گشته و دیگری‬                           ‫ساعت و ده دقیقه‪ .‬عصر هم به استراحت و خواندن‬
‫تعاریف ما از اثر داســتانی نمیگنجد اما ما همه در آن م ‌یگنجیم و میتوانیم‬                                                ‫مشــتش را باز میکند و گل را نشــانمان م ‌یدهد‪ .‬او در شروع دو باب دیگر‬                          ‫در یک شــهر تلاش کرده‪ ،‬جهانــی را زندگی کند و از گوشــ ‌های در اهواز‪،‬‬
‫جایی برای خودمان پیدا کنیم‪ .‬اگر قرار باشد‪ ،‬تعاریف موجود از اثر داستانی را‬                                               ‫کتاب هم همان ابتدا به ما میگوید که قرار است چه کند و دوباره روایان را به‬                       ‫مغولستان را هم بشناســد‪« .‬کلیات سعدی اهوازی» با زیر عنوان «یا با من‬                                            ‫گزارشها گذشت‪.‬‬
‫عوض کنیم‪ ،‬این کتاب میتواند برای خودش آن گوشه و کنارها جای خوبی‬                                                          ‫کنکاشهایی درونی و عمیق بفرستد‪ .‬در باب گلستان راوی میگوید‪« :‬فرض‬                                 ‫به مغولســتان بیا» تازهترین اثر مهدی ربی است که از سوی نشر مرکز روانه‬                    ‫مهدی‪[ ،‬مدیرعامل سازمان بهینهسازی مصرف‬
‫پیدا کند اما نکتۀ مهم اینجاست که این سعدی معاصر‪ ،‬یک مخاطب جدی‬                                                           ‫کنید دوست داشتن قطع ‌های خام و نتراشیده از چوب درخت «راش» باشد‬                                 ‫بازار کتاب شده است‪ .‬او طی سالهای گذشته کارگاههای داستان متعددی‬                           ‫ســوخت]‪ ،‬توضیحاتی دربــاره برنامه اســتفاده از‬
‫و باحوصله میخواهد‪ .‬اینطور نیســت که در هر صفحه‪ ،‬شــگفتی عجیبی‬                                                           ‫فرض کنید روی میز کار شما تیغ ‌های‬  ‫فکوهلرادویی مویُُبزراکنارکناشرمادوقرسارتگدرافتشهتانسدراتز‪.‬‬  ‫برگزار کرده و از مدرسان برجست ‌های است که مخاطبان داستان فارسی‪ ،‬از او‬                    ‫گاز طبیعــی برای ســوخت خودروهــا داد؛ گرچه‬
‫بگذارد مقابلتان ولی اگر راه و رسم همراهی را بلد باشیم و بتوانیم مسیر بلوغ‬                                               ‫کشیده و منتظر است تا شما سلاخی‬                                                                 ‫دو مجموعه داســتان موفق «آن گوش ‌هی دنج سمت چپ» (‪ )۱۳۸۶‬و «برو‬                            ‫ســرمایهگذاری سنگین میطلبد اما ســودی که از‬
‫راویان را طی کنیم‪ ،‬آن صفحات آخر پاداش صبور ‌یمان را خواهیم گرفت‪ .‬با‬                                                     ‫چوب راش را آغاز کنید‪ ...‬انگار تا هر چیزی را به بنیادیترین ســلولهایش‬                           ‫ولگردی کن رفیق» (‪ )۱۳۸۸‬را خواند‌هاند‪.‬‬                                                    ‫ناحیه تبدیل ســوخت بنزین به گاز به دست میآید‪،‬‬
‫راویاولم ‌یدویمودنیارانفسمیکشیم‪،‬باراویدوملختیوتنبلیمانرابه‬                                                              ‫تجزیه نکنم‪ ،‬نمیتوانم داشته باشم‪ .‬چیزها برایم زیادی فربه و شلو ‌غاند‪ .‬باید‬                      ‫هرچند کتاب تــاز‌هاش را در گروه رمانهای ایرانی جا داد‌هاند اما واقعیت‬                    ‫خیلی بیشتر اســت؛ به علاوه تاثیر مثبت در محیط‬
‫سختیهایجهانتسلیمکردهواسلح ‌هبهدستوسطمزارعکاهوم ‌یایستیم‬                                                                 ‫خلاصه و خلوت شــوند برای همین همیشه توی دستهایم تیغههایی بلند و‬                                ‫این اســت که نمیتوان آن را در قالب خاصی جای داد‪ .‬انگار تصویری باشد‬
‫و در روایت آخر یاد میگیریم چطور آتش هم ‌ه چیز را میســوزاند‪ ،‬حتی اگر‬                                                    ‫فولادی دارم برای هرس اضافات‪ »...‬و این نشان م ‌یدهد نویسنده جسورانه‬                             ‫بیتــاب که در هیچ قابی جا نگیرد‪ .‬مخاطب در مواجهه با ســه فصل کتاب‬                                                      ‫زیست‪.‬‬
‫کچتیازبیراراننخسوـانـودهزانباد‪.‬شــخیوادن‪،‬دانحاتیمناًاًعلباگریاجتکنگننده اگپسایانت ایمادارگترو قصریارفباراشودیهچایازگری‬  ‫وشــایدگاهیب ‌یرحمانه‪،‬راویانشراگوشــۀرینگانداختهونمیگذارداز‬                                    ‫(بابهای ســعدی‪ ،‬بوستان و گلستان) گاهی ســرگرم راویان پر شر و شوری‬                        ‫محسن‪[ ،‬مدیرعامل دفتر نشر معارف انقلاب]‪،‬‬
                                                                                                                        ‫خودشان فرار کنند‪ .‬آنها باید تمام لایههای ظاهری شیک و اتو کشیدهشان‪،‬‬                             ‫میشــود که صادقند اما بلوفهای نوجوانانهشان حس مواجهه با خاطر‌های‬                         ‫نمونه کتاب خاطرات مــن را آورد که به تازگی به نام‬
‫واضحتردربارهشان بگویم لذت مواجهۀ شخص ‌یبا آن را از بقیهدریغ کرد‌هام‪.‬‬                                                    ‫تمام ظاهر مرتب قشنگشــان را به تیغۀ فولادی بسپارند و ب ‌یدفاع و عریان‬                          ‫دور را ایجاد میکند و گاهی در فضایی غوطه میخورد که به داســتان و حتی‬                      ‫«هاشم ‌یرفسنجانی؛کارنامهوخاطراتسال‪:1361‬‬
‫بهتر اســت «کلیات ســعدی اهوازی» یا «با من به مغولستان بیا» خودش‬                                                        ‫وســط صفحات کتاب بایســتند‪ .‬جهان آنها جهان بیابان است‪ ،‬عریان و‬                                 ‫شــعر نزدیک میشود‪ .‬جا دادن این کتاب در رســتۀ رمان فقط کار را راحت‬                       ‫پس از بحران» چاپ شده است‪ .‬روزنامه جمهوری‬
‫مخاطب حساس و تیزبین را به مسیری آشنا ببرد‪ .‬مسیری که همیشه آخر آن‬                                                                                                                                                       ‫میکنــد‪ ،‬وگرنه از شــروع گرم تا پایــان توفانی کتاب نم ‌یتــوان آن را در یک‬              ‫اسلامی هم متن کامل آن را به تدریج منتشر میکند‪.‬‬
‫یکی مقابلمان ایستاده که هست اما شبیه خیالی است در دوردست جهان‪.‬‬                                                                                                                                                         ‫دســتهبندی جا داد و این عجیب نیست اگر یادمان بماند این تصویر بیتاب‪،‬‬                      ‫در آمریــکا‪ ،‬قطــع یــک روز طولانــی برق در‬
‫گاهی شــبیه خود ما و گاهی هم شــبیه دیگری‪ ...‬شاید هم شبیه دخترکی با‬                                                                                                                                                    ‫گریزان است و تن به هیچ تعریفی نم ‌یدهد‪.‬‬                                                  ‫کالیفرنیا‪ ،‬باعث مشــکلات جاری شــده؛ با توجه‬
‫کچتاشمب بهاراییمشغـولـمیا‪.‬ناوگشرتمهخشادطه ابسصتب‪.‬ورشـوـتمیازیبیینکاهدابیحاتمتاًدااًلستشابناهیتهی بستهییدک‪ ،‬اییانز‬                                                                                                      ‫در ســهفصلیابابکتاب‪،‬با سه روایتمواجهیم کههرچنددرظاهربه‬                                   ‫به اینکه امور روزمره آنجا ماشــینی و با برق اســت‬
                                                                                                                                                                                                                       ‫هم ارتباطی ندارند اما بندی نامرئی آنها را به هم متصل کرده اســت‪ .‬چیزی‬                    ‫و خبر از آینده ســخت دنیــای صنعتی از این جهت‬
‫راویان و شــاید همۀ آنها داشته باشید و در مسیر همراهیشان‪ ،‬گوش ‌های از‬                                                                                                                                                  ‫فراترازاینکههرسهدراهوازرخم ‌یدهندیاروایانیهمس ‌نوسالدارند‪.‬آنها‬                           ‫م ‌یدهد و اهمیت نقش نفت و گاز در آینده و به همین‬
‫ذهنتــان دردی را تجربه یا مرور کنید که برای همیشــه تنها مرهمش خیال‬                                                                                                                                                    ‫و اتفاقاتشــان هرچند به ظاهر به هم مربوط نیستند اما دغدغههایشان به‬                       ‫جهت بحث رفع تحریمها از ایــران و اجازه دادن به‬
‫برانگشادرن‪ .‬خگیاولاابصرًاهًلا‪،‬هرخیچایلزتدویلهگرسیگکهـاـهیدفلتساقلن بیخکنواارهدز‪.‬میآغنوفوتشباملق‪،‬ددامسنخهیاایل‬                                                                                                          ‫هم شبیه است؛ هرســه دنبال خودشان میگردند‪ ،‬نوجوانند‪ ،‬ویژگیهای این‬                         ‫شرکتهای نفتی آمریکا برای حضور در عرصه نفت‬
                                                                                                                                                                                                                       ‫سن را در رفتار خود دارند و برای فرار از محیط پیرامون خود به آغوش مقدس‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                              ‫ایران‪ ،‬داغ و جدی شده است‪.‬‬

                                       ‫همیشه به روی هم ‌هی ما باز است‪. ...‬‬                                                                                                                                             ‫خیال پناه میبرند‪ .‬بزرگ شدن و به عبارت بهتر‪ ،‬بلوغ با همۀ رنجی که در خود‬
   3   4   5   6   7   8