Page 4 - 08-05-1403-1750 Sazandegi
P. 4
تازههای ادبیات و هنرکافه سال هفتمشماره 1750 04
دوشنبه 8مرداد 1403
نقاش اسطورهای دریچه :تحلیل عادات
نشست شب کما لالملک برگزار شد جبر یا تعامﻞ؟
پی شفر ضهایجبرفرهنگی
درکمالب یانصافیموردتمسخرقرارگرفت.نقاشیآکادمیکبخش افتاد .او تبدیل به هنرمند اســطورهای شــد و بعد در دوران ما یعنی پریسا احدیان حسن محرابی
عمدهای از نقاشی است .نمیشود او را پایین کشید .کما لالملک سر
جایش است .حالا دورۀ بازشناسی کما لالملک در جایگاه خودش خبرنگار فرهنگی پژوهشگر
است .باید هنرمند را در راستای آرزو و آرمانش نگاه کرد و دید او چه
تغییریدردورانخودایجادکردهاست.تغییریکهکما لالملکایجاد گســترش مدرنیســم این تاج را از سر او برداشــتند .ولی حالا گمان عصر پنجشــنبه ۴مرداد ،هفتصدوپنجاهوهشــتیمن شب از شبهای
کرد ،تغییر مهمی اســت .هنر آرزویی اســت که اجرا میشود؛ امری میکنم تاریخ دارد ،حکم اساســ یاش را م یدهد و دوباره جایگاه او را مجلۀ بخارا با عنوان «شــب کما لالملک» با همــکار ی گالری فریا نظریۀ جبر فرهنگی یک نظریــه در حوزۀ برنام هریزی
خصوصی که عمومی میشــود .ببینیم او در این حوزه چه کرد و کجا یادآوری و به او باز پس م یدهد .نکت های که اغلب فراموش م یشــود در این گالری برگزار شد .این شــب به مناسبت انتشار کتاب «یادنامۀ فرهنگی است و به سبب کارکرد گستردهاش تأثیر اجتماعی
ایناستکهکما لالملکازجوانیتازمانکشتهشدنناصرالدینشاه کما لالملک» که به کوشــش علی دهباشــی و بهنام دارابشباهنگ بسیاارصزویًااًلدعیقادیاردد.،معانــی ،باورها و ارزشهایی که افراد به
ایستاد .من جز احترام برای او جایی ندارم». در ســال ۱۳۱۳ه.ق به رشد خود ادامه م یدهد و البته او تنها نیست. منتشر شــده ،برگزار شــد و آیدین آغداشــلو ،جواد طوسی،کیانوش
پشــت سرش صنی عالملک و همراهش نقاشــان دیگری هم هستند. معتقدی و علی دهباشــی در آن به ســخنرانی پرداختند .در این جلسه عنوان اعضای جامعه یاد میگیرند ،ماهیت انسان را تعیین
رشــد اصلی کما لالملک در اوایل دهۀ شروع آغازین قرن چهاردهم همچنینازتمبربرجستۀکما لالملکباحضوررحیمپرنیا رونماییشد. میکند .مردم همان چیزی هستند که یاد میگیرند .در این
هجری قمری است؛ البته یادمان باشد در اواخر دورۀ ناصرالدین شاه خصوصدیدگاه خوشبینانۀ فرهنگیهیچمحدودیتی برای
Wسرک کشیدن در تاریخ او تبدیل به نقاش مهم دوران خود میشود .نقاش فو قالعادهای است Wیادگار سی ساله تواناییهای انسان برای انجام هر کاری که میخواهد ،قائل
و حقش این بود که مقام اسطورهای پیدا کند .این ادامه دارد تا د لزده نیســت .برخی از مردمشناســان معتقدند هیچ انحصاری
پــس از نمایــش ســکان سهایی از فیلم بازعددسیتاگاشهشضــدرهونِِعر مشظدهفروالنقدیانششباههتقرایجامر بیهشاوردو.پاامما نیقراودشوبآهتنرجاو بردشتدر در ابتــدای این مجلس علی دهباشــی ضمن ادویس«درگاتاههکویهجژبه«رر»افهرجمهاهنا»نگدییربی«راراهیکادنرجاسسمـــعـاهنتتبقـ»رـتیبوقًًادرینهبًًاروگهجزمبویاد نش«دهرااره«درماااهم»اماددر»ر
سینمایی «کما لالملک» ساختۀ زندهیاد علی چه معنایــی دارد؟ نقاش بهتر یعنی کاری را که میخواهد با لیاقت و خوشآمدگویی به میهمانان دربارۀ فراز و نشیب
حاتمی ،جواد طوســی در نقد فیلمهای تاریخی شایســتگی انجام م یدهد .کما لالمک در اروپــا معایب کار خود را تألیــف یادنامــۀ کما لالملک گفــت« :یادنامۀ هیچ جامعه دیگری مطابقت ندارد.
علی حاتمی گفت« :اگر ما نهضت موج نو را در برطــرف میکند و از همینجاســت که ما میفهمیــم دارد به جایی کما لالملک که چاپ سوم و ویرایش جدیدش حال آنکه نگرش صحیح برای یک انسان آ گاه؛ فقط
اواخردهۀ 40ونیمۀاولدهۀ 50سینمایایرانلااقلدرحدیکرفرم م یرســد که اهمیتش فو قالعاده افزون بر اهمیت نقا شباشی دوران منتشر شده ،مجموعه مقالاتی اســت که س یوچند سال پیش بهنام میتواند مدارا باشــد اما نســخۀ خوشبینانه این است که
بپذیریم ،فکر میکنم در مقایســه با باقی فیلمسازانی که شکلگیری است .دوران اسطوره بودنش از همین جا شروع م یشود و هزار قصه دارابشباهنگ گوش های از آتلیه نقاش یاش را به من داد تا در آ نجا کار طبیعت انســان انعطافپذیری بینهایــت دارد ،به همین
موج نو را رقم زدند ،علی حاتمی یک نمونۀ استثنایی است در جهت در موردش وجود دارد و این اسطوره بودن حول این داستا نها ساخته تدوین و تهیه مقالات را شروع کنم و از همان روز اول خدمت استاد جهــت میتواند راههای مختلفی را در زندگی انتخاب کند
پرترهنگاری .تفاوت زیادی که زندهیاد علی حاتمی دارد این است که میشــود .البته در این اســطوره بودن چیزهای دیگری هم بوده مثل آغداشلودرکارگاهدانشآموزیشاندرکوچۀاسکوم یرسیدمومنرا اما نســخۀ بدبینانه یا همان نظریۀ جبــر فرهنگی معتقد
این پرترهنگاری را در حوزۀ تاریخ موضوعیت م یبخشد و یک نگاه و اهیسبتطویرهکههادرشلایفدظوناققاعیشبناباشـشـــید،خلمثاًا ًلصهممن یدشرودجا.یبیسبیاررخیورادز وقارش و تشــویق میکردند .مهمترین مقاله در کتاب ،مقال های است که استاد است مردم همان چیزی هســتند که شرطی شدهاند .این
خوانش متفاوت از حوزۀ تاریخ را در معرض دید بیننده قرار م یدهد. قصهها و آغداشــلو در نقد کما لالملک نوشــت هاند .صدها صفحه در ستایش چیزی اســت که انســانها کنترلی بر آن ندارند .انسانها
حاتمی در فیلم کما لالملک ســاحت هنرمنــدی را در موقعیتهای نکردم که او با رضاشاه درگیری داشته باشد ولی از دورهای از دستگاه کما لالملک نوشته شده که به حق هم هست اما برای اولین بار بود که موجوداتی منفعل هســتند و هر کاری که فرهنگشان به
بصــری قرار م یدهــد .قســمتهایی در فیلــم از زاویــهدید خود به معنای کلی جدا م یشود و شاید با د لزدگی نه با نفرت .اختلافش آارانسدـهـرا قملتی.م اگرلوبویتیهدیباناقیرجدااارممشمـ ـییاددرهههندکدکر.دهایککاهنماًدای ًلصدـگـخااوهًر،ا ًلجتعاألزکلیکنردتفبتررا نلر ااقننسسشااننو
کما لالملک است و قاببندیها از مقولۀ نقاشی وام میگیرد .انگار با وزرا و مدیران کل است .مسأله مشروط هخواه بودن او هم به ای نگونه کما لالملک و آثارش مورد نقد قرار م یگرفت».
کادرها ،تابلویی را نشــان م یدهد که بیننده با گذر شــتابان تاریخی نیســت .خب او به عنوان یک آدم روشــنفکر و عدال تخواه طبیعی
روب هرو است و این راوی تاریخی همواره بدون اینکه بخواهد خود را است با دســتگاه محمدعلی شــاه قاجار ،تعارض داشته باشد ولی Wسند یک تابلو کارکرد اجتماعی فرهنگ ب هویژه در دوران مدرن و متأخر
به قاب تحمیل کند ،دارد بر پیکرۀ تاریخ سرک میکشد». ســپس یاســمین مشــاری از نوادگان (ندیده)
کما لالملک چنین گفت« :من خودم نقاشــی
Wفرزند زمانه تعارض خود را چگونه نشــان م یدهد؟ نقاشی م یکشد .او مه مترین میخوانم .در میــان عکسهای این کتاب یک اهمیت بســزایی یافته است .فرانتس بواس ،انسا نشناس
در پایان کیانوش معتقدی در مورد اشــتباهات مدرسۀ هنرهای تجســمی دوران خود را تأسیس م یکند و حیثیت و عکس برای من جالب بــود .مادربزرگ مادرم آلمانی -آمریکایی ،اولین کسی بود که فرهنگ را به عنوان
تاریخــی در متون تاریخ هنر چنیــن بیان کرد: رسمیت به هنر نقاشی م یدهد .این اسطوره بودن ب هوسیله کسانی که همیشه میگفت ،کما لالملک تابلویی کشیده بود ولی خب این تابلو مفهوم اصلی برای شناســایی رفتار انسان به جای عوامل
«اولیــن نکته اینکــه اطلاعات و اشــتباهات عاشقش هستند ،دامن زده میشود .دکتر قاسم غنی مهمتر ینش است هیچ جا نیست حتی در موزهها و تصاویر کتابها .برای همین وقتی بیولوژیکی معرفی کرد .به نظر او ،برای اینکه انســان به
تاریخی زیادی دربارۀ شخصیت کما لالملک هســتند .در دورۀ بعد اوسبــسـطـیواررهزیداایزیراجزاالـوـشیــکرهوهعممراهیوشـهـموـدـ.دممثًاا ًول صحبتش میشد همه فکر میکردند شاید اشتباه است و تابلو متعلق به یک گروه اجتماعی تعلق داشــته باشد باید به هنجارهای
وجــود دارد .در این کتاب بازبینیهایی انجــام و برخی از این موارد اینکه کما لالملک در کســی دیگری باشــد اما در این کتاب ،تصویری از استودیو است که فرهنگی در محیط خود پایبند باشــد .او همچنین رابطۀ
تصحیح شده و نباید فراموش کنیم که بحث تاریخنگاری هنر در ایران زندگــ یاش بالا و پایین بســیاری داشــته! مگر ناپلئــون بناپارت در کما لالملک ایستاده و همین نقاشی پشت اوست .این یک سند است بین ادراک انســان و جهان طبیعی را فرموله کرد .در این
بسیار بحث پیچیدهای اســت .چون نه متدولوژی مدونی داریم نه زندگ یاش بالا و پایین نداشــته است؟ یا بسیاری دیگر؟ این اتفاقات ونشانم یدهدآنتابلووجودداردوباوجوداینکهدردستمانیست طرز بسیار ظریفی هر جنب های از زندگی ادنیسدـگـااه فنرراهنعمگدبتًًاه
ســنت درســتی در نگارش تاریخ هنــر .پس در نــگاه منصفانه به م یافتد ولی تا وقتی آن آدم اسطوره نشده ،بازگو نمیشود و در بخش از طریق ایدهها ،نگرشها و سنتهایی
کما لالملک باید اشتباهات تاریخی تصحیح شود .باید در فیلمهای اســطورهزدایی اســت که نمایان میشــود .بعد فوت او زمزمههای و نم یدانیم کجاست اما این تابلو هست». که از نسلی به نســل دیگر منتقل شده ،دیکته میکند .به
تاریخی مراقب باشیم چون تأثیر فیلم خیلی بیشتر از کتاب است .به اسطورهزدایی شــروع م یشود و بهانهها زیادتر است .یکی از مسائل همین جهت فرهنگ یکی از راههای اساسی است که در
تاریخ هنر انقساشتــویدرهابرایبرکپمرتارلهالهمالکهکا دصروًکاًلتادربذهاهنی بخش مهمی از این است که او در زندگی خصوص یاش و در مورد همسرش ،جفاکار Wنقاش اسطور های ایران آن مفاهیم ،الگوها و جهتگیریهای فرهنگی فرآیندهای
ما هست، پرداخته نشــده بوده اســت اما خب کما لالملک از بسیاری از بازماندگانش حمایت روانشناختی را تعیین میکنند.
تتصصاووییـرـرعیم اوزمًًاچازشـشـمماانلداایزرهاان ای اسیراتنودایر ننقااتفشاــقیمههامیباراویو تجارویدخدارهندر. کرده و در حقشــان پدری میکند .او خوب میفهمد ،کجا ایســتاده در ادامه آیدین آغداشلو دربارۀ اسطوره در هنر و فرانتس بواس بر این باور بود که فقط تاریخهای فرهنگی
است.موردبعداینکهکما لالملکمثلعکسنقاشیمیکند.یاچرا شــخصیت کما لالملک گفت« :کما لالملک دقیــق جهان به جــای کل نظریۀ تکامل ،ثبــت دقیقی از
ماست که نقاشــی از درون آتلیه بیرون می آید که دستاورد اوست. وقتــی او در پاریــس بود با امپرسیونیســتها ملاقــات نکرد؟ چرا محمد غفاری ،نقاش اســطورهای ایران است. وجود انســان ارائه م یدهد .اعتقاد او این بود که بسیاری از
مســألۀ دیگر اصرار بــر زدن کما لالملک و نادیــده گرفتن جایگاه چشمش را روی دنیای معاصر بست و ...ای نها همه نابجاست .باید این تاجی اســت که مردم و تاریخ بر ســر برخی فرهنگها به طور مستقل رشد کردهاند و هر کدام براساس
درستاوستوایندعوایکهن هایکهآیاکما لالملکبههنرنقاشی دید آرزوی کما لالملک چیســت؟ آنهایی که مثل عکس یا از روی مکنیدگ .اذیارنن تداوجهمیسچــمتققایممًًرا بسهــومسـیـنیلمهیتوونانمادیاندسگطیورمهربدومدونتاکریسخیرراو ایعلسارم مجموع های از زمینههای خاص خود مانند جغرافیا ،آب و
خیانت کرده یا خدمت ،بحثی اســت که تا به امروز ادامه دارد اما به عکسکارمیکنند،کما لالملکنیستند،آنهاکساندیگریهستند. برخی گذاشته میشود .نکتۀ جالبش این است که هیچ تضمینی بر آن هوا ،محیط زیســت ،منابع و وامگیری فرهنگی خاص به
باور من کما لالملک فرزند زمانۀ خود بوده و بهترین کار خود را ارائه او دنبال حس لحظه میگشــت .بسیاری او را عامل بدبختی نقاشی نیست چون همین مردم م یتوانند این تاج را بردارند یا دوباره بگذارند. نوبۀخودزندگیانسانرادرآنمنطقهخاصشکلم یدهد.
داده است .او مهرۀ مهمی در مطالعات تاریخی هنر ایران است و باید ایرانی م یدانند! این درست نیست! او نقاشی ایرانی را عقب نینداخت این اتفــاق در طول تاریخ م یافتد و در مــورد کما لالملک این اتفاق باتوجه به نقش بنیادین دیدگاه فرهنگی باید اشــاره کرد
این ویژگیها درست شناخته شود». بلکه جلو برد .به این معنا که نقاشی را به عین واقعیت نزدیک کرد .او نرکتـیوـیجهداهددرهجابجربگیررگایجرایهیایکنهفبرهههمطنـوـگرـهـعّّچلیی،یزا ارعاتجبقتهانادطبوبرنراایپعّّلذنیایر اسهـجـتسنـاتـتکنبنهداپ؛هذیمدرۀر
تعریف میکند ،بدین معناســت که هر گاه فردی تصمیمی
میگیرد یا عملی را انجام می دهد ،امکان دیگری برای وقوع
تصمیم یا عمل دیگری وجود ندارد .این طرز تلقی ،اعتقاد به
سرنوشت جبرگرایانه است زیرا بیان میکند که همۀ اعمال
و تصمیمات از پیش تعیین شده است .در نتیجه،جبرگرایی
تبــصامایعمتگقیارد بیــکهاامًراا ًلدهمآسزاتدق،لکههبیساتنندم؛ نیاکنسادزاگنارسـاـسانته.ا قادر به
جبر فرهنگی این باور اســت که فرهنگ ،رفتار ما را به
طور گستردهای از طریق سازمانهای اقتصادی ،سیاسی و
آموزش دیکته میکند .اما باید اشــاره کرد که جبر فرهنگی
واقعیت ندارد .وقتی مــردم از فرهنگهای مختلف در هر
کشور به شــیوهای متفاوت رفتار میکنند قطعا در جامعه
با توجه به شــرایط طبیعی و اجتماعی ،آموزشها ،تجارب
و حتی مبنای ژنتیک ،امکان بــروز ،ظهورو بهرهگیری از
شیوههای فرهنگی متعدد و مختلف وجود دارد .در حقیقت
تأثیرفرهنگبهگون هایاستکهمغزبهیکاسفنجفرهنگی
تبدیل میشود و پدیدههای فرهنگی را از محیط فیزیکی و
اجتماعی مختلف جــذب میکند بنابرایــن در عالم واقع
فرهنگ به تعامل و تنوع بیش از جبر گرایش دارد.