Page 4 - 09-05-1403-1751 Sazandegi
P. 4
تازههای ادبیات و هنرکافه سال هفتمشماره 1751 04
سهشنبه 9مرداد 1403
نوشتن از تروما یاد
شیفته استاندال
محمدتقی غیاثی مترجم ادبیات فرانسه درگذشت
پسافاجعه سوزان برایسون پژوهشی فلسفی دربارۀ تروما و تلاشی برای خروج از دالان تاریک تجاوز است
چهارم ژوئیۀ ۱۹۹۰در جنوب فرانســه ،وقتی سوزان برایسون محمدتقی غیاثی ،منتقد ادبی و مترجم ادبیات فرانسه
به پیادهروی صبحگاهی م یرفت ،مهاجمی از پشــت به او حمله یکشنبه ۷مرداد در ۹۲سالگی در فرانسه درگذشت.
کرد ،ســخت کتکش زد ،به او تجاوز کرد ،خف هاش کرد و چون محمدتقی غیاثی ســال ۱۳۱۱در خمــام گیلان زاده
او را مرده پنداشــت ،همانجا رهایش کرد .سوزان زنده ماند اما شــد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوســطه را در
جهانش نابود شــد .تحصیلات و دانشش در فلسفه ،پس از آن شهر رشت و تحصیلات دانشــگاهی را در رشتۀ زبان و
تهاجم ،دیگر بــه کارش نیامد تا به جهانش معنایی ببخشــد؛ ادبیات فرانسه در دان شسرای عالی تهران گذراند .در ۳۰
ســالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ دولت ایران
باورهای پای های او دربارۀ ماهیت خود و جهان فروشکست. به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانســه از
«پسافاجعه» تلاش سوزان برایســون برای ی کپارچه کردن دانشگاه سوربن پاریس شد .غیاثی در گف توگویی دربارۀ
دو بخش از زندگ یاش اســت :او فیلسوفی تحلیلی است و زنی چگونگی رفتنش به فرانســه گفته « :وارد انجمن ایران و
است که مورد «تجاوز جنسی» قرار گرفته است« .پسافاجعه» فرانسه شدم و بســیاری چیزها آموختم .خیلی فعالیت
با اقبال گستردۀ فلاســفه ،پژوه شگران و فعالان حقوق زنان و کــردم تا به عنوان دانشــجوی نمونه به خارج فرســتاده
نظری هپردازان تروما مواجه شــده است .نشــر برج این کتاب را شــوم و من را به فرانســه اعزام کردند .بــرای اجرای آن
قانون خود فعالیت کردیم .به منزل شخصی م یرفتیم که
ب هتازگی با ترجمۀ امیر صائمی منتشر کرده است. بعدها فهمیدیم از عوامل کودتای ۲۸مرداد بود و بچهها
بفهمیم که :من در آشویتس ُمردم اما کسی خبر ندارد». تهاجم این بود که دیگران ظاهرًًا نمیتوانســتند به یاد بیاورند که تــا پیــش از جنبــش «# /Me-too#م نـ هــم» روایت میگفتند با شاه در ارتباط است .برادران رشیدیان معروف
برایســون م یگوید طی ماههای بعد از آن تهاجم باید سعی چه اتفاقی افتاده است و از او هم میخواستند ،فراموشش کند: ترومای تجاوز چنسی و عوارض آن چندان امر مرسوم و پذیرفته بودند و گویا هنوز هم اسمشان در روزنامهها میآید».
م یکرد ،جلوی خودش را بگیرد تا نگوید تابســتان گذشته در و«ااکونایلشاکزاایمًانًلواطبکینعیشاآسنـهـاتحیورازتفمشایرکرردوامنامیا بشعدیدتدر فیهسمریدچمشایمهن شــدهای نبود اما اکنون فضا تغییر کرده و روای ت عوارض رنجها «تأثیر اســتاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود.
فرانســه به قتل رسیده؛ حرفی که به نظرش در آن زمان درست و دردهای آن راحتتر شــده است .کتاب «پسافاجعه» متعلق غیاثی دربارۀ تزش میگوید« :بعد از آن ما را به فرانســه
م یرســید .او در کتاب «پسافاجعه» م یکوشد این مشاهدات میگیرد که ه مذاتپنداری و ه مدلی با قربانیان تروما را برای همۀ بــه دو دهه پیش از جنبــش «م ی تو» و روایتــی واقعی ،زیبا و مسیوآیربدنورافزتمجاویدیرکداهن قشبًگا ًلاهتمحرقدییق آنجا به فرســتادند و در
غریب را توضیح دهد و برای اینکار ســعی م یکند ،نظری های ما بســیار دشــوار میکند .فهمیدم که این ب یاعتنایی یا جهالت جسورانه از فرآیند بهبود ســوزان برایسون و پژوهش فلسفی او ها بالا را دیدم که از پله
که بر مبنای آن خود اازساهوسیــ ًاتابمهردیسـراـبطتهادهیداوسـاـز آتن،دافمارعیکنکده نیست که ســبب عدم ه مدلی فراگیر با قربانیان تروما میشود، دربارۀ تروماست؛ موضوعی میا نرشت های دربارۀ ماهیت هویت، کرده بودم که با پروفســور پیر جورج کاستکس که استاد
م یتواند با خشونت و دکیهگبراانسـ(ـمرـکـثوًا ًلبدفررمهنورگد بیــخرادهطدراارتیخدرشآـمـروینکات عدم ه مدل یای خاطرات ،جامعه ،و تروما .برایســون شــرح م یدهد چگونه در بنامی بود ،تز بگیرم وقتی ایشــان را دیدم ،پرسیدم :شما
ویران و بر اثر ارتباط با دیگران دوباره از نو ســاخته شــود .به یا قربانی کــردن پسافاجعۀ خشونت ناشــی از تعرض جنسی ،هویتش نابود شد کاستکس هستید؟ پاسخ داد :برای چه میپرسی؟ گفتم:
اعتقــاد او نوشــتن از تروما نه تنها دیدگاههای پذیرفته شــده در مــورد اردوگاههای مرگ در آلمان و لهســتان و دیگر جاها) و چگونه کوشید تا آن را از نو بسازد .برایسون در موخرۀ کتابش میخواهم با شما صحبت کنم .گفت :اتاق سوم اتاق من
دربــارۀ محدودی تهای زبان و منطق بلکــه فر ضهای رایج تقویت هم میشود .ریشۀ این عدم ه مدلی ترس فعال ماست از مژانیوگیوۀی۱د۲6۰۰مداهوپدوسساـزـایتنوکههکمتاکارب راشب(راسیونزاانشـوـرهافرفسََزتانتداه دپر)۷در۲ است .بســیاری از ایرانیها پایاننامۀ خود را با پروفسور
دربارۀ رو ششناسی مناسب برای کار تحقیقی را هم به چالش ه مذاتپنداری با کســانی که سرنوشت شومشان ما را وا م یدارد خانهشان در چند کیلومتری کالج دارموث با چاقو کشته شدند. ژیلبر لازار میگرفتند .گفتــم :به ای نجا آمدهام تا ادبیات
م یکشد .به همین سبب از مجموع های از چیزهایی که آ نها را اذعان کنیم که ما هم مهاری بر سرنوشــت خویش نداریم ».به این واقعه نشــان م یدهد ،خشــونت نه تنها اتفاقی و تصادفی فرانســه بخوانم .گفت :خیلی سخت است و من سختی
رو ششناس یهایمکملم یداندنیزاستفادهم یکند؛چیزهایی اعتقــاد او با این حال بازماندگان تروما باید شــنوندگانی ه مدل نیست بلکه همواره از آنچه فکر میکنیم به ما نزدیکتر است. را دوست داشــتم و او این را چندین بار به رخ من کشید
مثل «فرآیند کنار آمدن» خودش ،تحلی لهای فرهنگی ،نقادی بیابند تا بتوانند تاب آورند و ادامه دهند و مینویســد« :کنار هم سوزان برایســون ،استاد فلســفه در کال ج دارتموث و استاد و گفت :این مشکل را خود انتخاب کردی .اینجا سوژه
فمینیستی ،نظری هپردازی فلسفی دربارۀ ماهیت خود و بررسی قورتالراداشد بنــقراطعیهکهناــیار آخمو ِِددمنتالزاطشرییــشقدهب،هنیداسزـمـندتفدراآیدنندریاوادیآتوری ایز مهمان دانشــگاههای پرینســتون ،نیویورک و تافتز اســت .او را مثل ایران ما به دانشــجو نم یدهیم ،دانشجو باید به ما
مطالعــات کلینیکی و عص بشناســانۀ ترومــا .این کتاب در ه مچنین ب هعنوان پژوه شگر علوم انســانی با مؤسسۀ مطالعات سوژه ارائه کند و شما نام نویسندگانی که دوست دارید را
حقیقت حاصل نگاشتی از افکار سوزان برایسون در یک دهۀ تروماست که در آن کلام و احساس همگرا میشوند». پیشرفتۀپرینستونهمکاریم یکند.حوزههایپژوهشبرایسون بگویید .من شیفتۀ استاندال بودم .گفت :خوب به هدف
فلسفۀحقوق،فلسفۀاجتماعی،اخلاقفمینیستی،نظریۀتروما،
خشــونت جنســیتی ،آزادی بیان و نفر تپراکنی اســت .علاوه
بر مقالات پژوهشــی در ژورنا لهای تخصصی مطرح فلســفه،
برایسونمقالاتینیزبرایمطبوعاتینظیرنی ویور کتایمز،گاردین
و الجزیره نوشته است.
گذشته دربارۀ تروما و بهبودی است. Wتقلا برای بازسازی و خال زدی و عنوان پایاننامۀ من شــد« :تأثیر استاندال
برایسون میگوید ،زمانبندی پسافاجعه برای او خطی نبود: ســوزان برایســون میگوید چند ماه پس از تعرض جنســی
«دورههای زیادی از پیشــرفت و افول بــود ،پیروزیها و عقب Wپارادوک سهای حافظۀ ترومایی وقتی پشت کامپیوترش نشسته و خواسته برای اولین بار دربارۀ روی ژید» .من هر دو را جدا از هم میشــناختم و حالا
باید تأثیر این دو را با هم بررسی میکردم .همسرم سختی
نشســتنها ،بزرگ و کوچــک ».میگوید در طــول این زمان ســوزان برایسون در کتاب «پسافاجعه» در پی واکاوی جنبۀ آن اتفاق بنویســد ،تنها چیزی که به ذهنش رسیده ،فهرستی از بسیاری برای پایاننامۀ من متحمل شد .از طرفی عاشق
خــودش و دیدگاههایش تغییر کرده« :اما به جای آنکه بخواهم کنشی گفتار در گواه یهای تروماست؛ ای نکه چطور از حافظه تناقضات بود«:چیزها معنای خود را از دســت داده بودند .فکر شــده بودم و با همســرم ازدواج کردم و از اینجا به بعد
نوشتههایقبل یامراباتوجهبهفهمتازهامتصحیحکنم،کوشیدهام ســخن گفتن بر حافظه اثر م یگذارد .کنش ارتباطی شــهادت کردم امکان داشــته به سبب جراحات ناشــی از آن اتفاق دچار مدیون ایشان هستم .با وجود اینکه دبیر بود با من آمد و
مسیر افکارم را نشان دهم. دادن از وقایــع ترومایی ،خاطرات ترومــا را به روای تهایی بدل ضایعۀ مغزی شــده باشم .شــاید هم وضوح زیادی که در طول کنارم ماند و پسر بزرگم ونداد هرمز به دنیا آمد .خانوادهام
م یکند که درون دیدگاه بازمانده از جهان و احســاس هویتش آعنمتیهقًًاا دجرممتانجدرهبکهننکــرددههباوزدمجبهاامن بنهممانندهمب یوددادو.ت»صدوریاردایمهرموشیگنوایمدا به خوبی فرانســه را صحبت میکنند .با دختر آندره ژید
Wاهمیت روایت اول شخص جای م یگیرند .شهادت دادن ه مچنین کمک م یکند ،بازمانده ملاقات کردم .این کار بســیار ســخت شروع شد و باید
«پسافاجعه» روایت اول شخص ســوزان برایسون است از دوباره بخشــی از یک اجتماع شود و با دیگران از نو پیوندهایی که به امید کســب معنا و تسلی به فلســفه پناه برد اما در فلسفه
بازسازی خودی فروپاشیده در تروما .فصل اول که تحلیلی است از جنس اعتماد و ایمان برقرار کند .با این همه برایســون معتقد نه معنا یافت و نه تســلی« :آیا قوای عقلی من فروپاشیده بود؟ کتابهای اســتاندال را از حفظ بودم تا میفهمیدم کدام
اســت چالش یافتــن زبانی که بــا آن بتوان به درســتی تجربۀ فکر را از ژید برداشــته است .بهخصوص که خود آندره
از مسائل فلسفی برخاسته از تعرض و پسافاجعۀ بلافاصله بعد ترومایی را بازگو کرد ،هرا سانگیز اســت« :آخر چگونه م یتوان یا این فروپاشــی عقل بود؟ نمیتوانستم توضیح بدهم بر من چه ژید در خاطرات خود نوشته بود هر جا هر شباهتی حتی
از آن،در دو سال اول پس از تعرض نوشته شده است .این فصل از امــر نگفتنی گفت ،بدون آ نکه بخواهیــم آن را گفتنی و قابل رفته اســت .بیهیچ دلیلی به من حمله شده بود .من از اجتماع یک شباهت میبینند ،میگویند که من را تحتتأثیر قرار
به این موضوع میپردازد که چگونه تروما پای هایترین فرضهای فهم جلوه دهیــم؟ پارادوک سهای حافظۀ ترومایی ،تحلیل را به انســانی به بیرون پرتاب شــده بودم و جایی فرود آمده بودم که داده اســت ،زندگی به خودم هیچ چیز یاد نداده است که
فرد دربارۀ جهــان را از جمله باورهایش دربــارۀ توانای یاش در کچاارلنمش یمآینیدکتاشـمـثنلدًا.جمفمالهۀیمشـمـاعرملوولتمِادلابزواز،مناوینسونهدۀویفراتندسیوگریبرها ورای ســپهر اخلاق بود ،ورای سپهر اتفاقاتی که میشد فهمید همه را مدیون این و آن باشم؟ وی به جز استاندال مدیون
کنترل آنچه بر او اتفاق م یافتد از هم میپاشاند .فصل دوم ارائه و پیشبینیشان کرد؛ نم یدانستم چطور بازگردم». داستایفســکی ،نیچه و ...هم بود .کار من سختتر بود
و دفاع از روششناس یای اســت که برایسون در کتاب استفاده که چیزهای ظا بهررًًاایبسدیوهنیمویآگوشیــدنادریمقجامهافینلراس بوگیفرکدار -چشیایزهنابیوید چون آندره ژید این ســخن را میگفــت .بعدها فهمیدم
کــرده .او در این فصل اســتدلال میکند که برای کمک به فهم مثل ماهیت که خــودش خود را بهتر م یشناســد و زندگی چیزی به
تروما و قربانی شدن استفاده از روایتهای اول شخص ضرورت زمان یا رابطۀ کلمات و اشــیا -و آنها را تبدیل کند به مســائلی او نیاموختــه بود چون آندره ژیــد کتابی بود .تنها کتاب
دارد .در فصلهای ســوم و چهارم از کارکرد درمانی روایتهای سراپا عجیب و معماگونه اما حالا که در مقابلش چیزی به غایت میخواند و یادداشت میکرد».
تروما ســخن میگوید و در فصل پنجم به نقــش این روایتها غریب و تناقضآمیز رخ داده بود ،فلسفه برای اعادۀ این احساس غیاثی پس از بازگشت به ایران تا هنگام بازنشستگی
در برساختن و تغییر دادن اســتعارههای فرهنگی و هنجارهای که جهان خانۀ اوست به کار نمیآمد. با سمت اســتاد تمامی در دانشگاه تهران و چندین سال
سیاســی میپردازد .در فصل ششــم هم تنش میان کارکردهای نیــز در دورۀ دکتری دانشــگاه آزاد اسلامی واحد علوم و
گوناگون روایت را بررسی میکند؛ ب هویژه تنش میان زیستن برای Wسرکوب فرهنگی خاطرات خشونت تحقیقــات به تدریس زبان و ادبیات فرانســه اشــتغال
گفتن و گفتن برای زیستن ،یعنی تنش میان به دست دادن روایتی بعــد از اینکه ســوزان برایســون نجات پیدا کــرد و او را به
دقیق برای شــهادت دادن و توانایی از نو روایت کردن داستان به بیمارســتان گرنوبل بردند ،اطرافیان و دوستانش به دفعات به او داشت .محمدتقی غیاثی علاوه بر فرهنگهای فرانسه-
فارســی و کتابهای کم کدرس یای که در آموزش زبان
گون های که به بازمانده قدرت دهد ،زندگ یاش را به پیش برد. میگویند چقدر خوششــانس بوده که زنده است و حتی مدتی فرانسه منتشــر کرده اســت ،ترجم ههای پرشماری نیز
دربارۀ اهمیت کتاب «پ لسیــناتفیارجلع،ها»ستمادیفگلویسدف:ه«دانواقشعًًگاابهایکدنتیکتکابت کوتــاه خودش هم همین بــاور را داشــت .او میگوید آن موقع از آثار ادبی نویســندگان فرانســه در کارنامــۀ پربار خود
برایسون را بخوانید. گاه و ناخودآ گاه تدنرهبادذنـهـِِنشخوهدمآ هنوز نم یدانسته چطور تروما نه دارد« .خدایان تشــن هاند» آناتول فرانس« ،سهم سگان
در عصر خشونتهای بیهدف ،در زمانۀ #من-هم و تردیدهای نسوشزار بنرججخ/ی.ش۴بور۸نا۱پیتصسسوفواباحفنز/ها/تسارج۰خج۷عتم۱هنۀهازخاموریدرتوصماائنمی باقــی م یماند: قربانــی را تعقیب میکنــد که شکاری» امیل زولا« ،دلهرۀ هستی» آلبر کامو« ،هفتۀ
نظاممنددرروای تهایتجاوز،تحلیلروشنگربرایسونازفرآیند «نم یدانستم که بدترین اتفاق -یعنی پسافاجعۀ خشونت با درد مقدس» لویی آراگون و «نقد تکوینی» لوسین گلدمن از
بازسازی زندگی پس از خشونتهای فاجعهبار بیش از هر زمان تصور ناپذیرش -هنوز ســروکل هاش پیدا نشده است ».برایسون جمله ترجمههای او هستند.
دیگری بههنگام است .این کتاب پرقدرت و پرارزش است». میگوید یکی از دشــوارترین جنبهها در فرآینــد بهبودش از آن