Page 4 - 09-05-1403-1751 Sazandegi
P. 4

‫تاز‌ههای ادبیات و هنرکافه‬                                                                                                                                                                                  ‫سال هفتم‌شماره ‪1751‬‬                                          ‫‪04‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫سه‌شنبه‌ ‪ 9‬مرداد ‪1403‬‬

                                                                                                                                                                                   ‫نوشتن از تروما‬                                                                                                                         ‫یاد‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                                               ‫شیفته استاندال‬

                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫محمدتقی غیاثی مترجم ادبیات فرانسه درگذشت‬

‫پسافاجعه سوزان برایسون پژوهشی فلسفی دربارۀ تروما و تلاشی برای خروج از دالان تاریک تجاوز است‬

                                                                                                                                                                                                  ‫چهارم ژوئیۀ ‪ ۱۹۹۰‬در جنوب فرانســه‪ ،‬وقتی سوزان برایسون‬                                                  ‫محمدتقی غیاثی‪ ،‬منتقد ادبی و مترجم ادبیات فرانسه‬
                                                                                                                                                                                                  ‫به پیاد‌هروی صبحگاهی م ‌یرفت‪ ،‬مهاجمی از پشــت به او حمله‬                                               ‫یکشنبه ‪ ۷‬مرداد در ‪ ۹۲‬سالگی در فرانسه درگذشت‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫کرد‪ ،‬ســخت کتکش زد‪ ،‬به او تجاوز کرد‪ ،‬خف ‌هاش کرد و چون‬                                                 ‫محمدتقی غیاثی ســال ‪ ۱۳۱۱‬در خمــام گیلان زاده‬
                                                                                                                                                                                                  ‫او را مرده پنداشــت‪ ،‬همانجا رهایش کرد‪ .‬سوزان زنده ماند اما‬                                             ‫شــد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوســطه را در‬
                                                                                                                                                                                                  ‫جهانش نابود شــد‪ .‬تحصیلات و دانشش در فلسفه‪ ،‬پس از آن‬                                                   ‫شهر رشت و تحصیلات دانشــگاهی را در رشتۀ زبان و‬
                                                                                                                                                                                                  ‫تهاجم‪ ،‬دیگر بــه کارش نیامد تا به جهانش معنایی ببخشــد؛‬                                                ‫ادبیات فرانسه در دان ‌شسرای عالی تهران گذراند‪ .‬در ‪۳۰‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫ســالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ دولت ایران‬
                                                                                                                                                                                                    ‫باورهای پای ‌های او دربارۀ ماهیت خود و جهان فروشکست‪.‬‬                                                 ‫به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانســه از‬
                                                                                                                                                                                                  ‫«پسافاجعه» تلاش سوزان برایســون برای ی ‌کپارچه کردن‬                                                    ‫دانشگاه سوربن پاریس شد‪ .‬غیاثی در گف ‌توگویی دربارۀ‬
                                                                                                                                                                                                  ‫دو بخش از زندگ ‌یاش اســت‪ :‬او فیلسوفی تحلیلی است و زنی‬                                                 ‫چگونگی رفتنش به فرانســه گفته‪ « :‬وارد انجمن ایران و‬
                                                                                                                                                                                                  ‫است که مورد «تجاوز جنسی» قرار گرفته است‌‪« .‬پس‌افاجعه»‬                                                  ‫فرانسه شدم و بســیاری چیزها آموختم‪ .‬خیلی فعالیت‬
                                                                                                                                                                                                  ‫با اقبال گستردۀ فلاســفه‪ ،‬پژوه ‌شگران و فعالان حقوق زنان و‬                                             ‫کــردم تا به عنوان دانشــجوی نمونه به خارج فرســتاده‬
                                                                                                                                                                                                  ‫نظری ‌هپردازان تروما مواجه شــده است‪ .‬نشــر برج این کتاب را‬                                            ‫شــوم و من را به فرانســه اعزام کردند‪ .‬بــرای اجرای آن‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫قانون خود فعالیت کردیم‪ .‬به منزل شخصی م ‌یرفتیم که‬
                                                                                                                                                                                                             ‫ب ‌هتازگی با ترجمۀ امیر صائمی منتشر کرده است‪.‬‬                                               ‫بعدها فهمیدیم از عوامل کودتای ‪ ۲۸‬مرداد بود و بچهها‬
‫بفهمیم که‪ :‬من در آشویتس ُمردم اما کسی خبر ندارد‪».‬‬                                         ‫تهاجم این بود که دیگران ظاهرًًا نمیتوانســتند به یاد بیاورند که‬                                         ‫تــا پیــش از جنبــش «‪# /Me-too#‬م ‌ن‌ـ هــم» روایت‬                                                     ‫میگفتند با شاه در ارتباط است‪ .‬برادران رشیدیان معروف‬
‫برایســون م ‌یگوید طی ما‌ههای بعد از آن تهاجم باید سعی‬                                    ‫چه اتفاقی افتاده است و از او هم میخواستند‪ ،‬فراموشش کند‪:‬‬                                                 ‫ترومای تجاوز چنسی و عوارض آن چندان امر مرسوم و پذیرفته‬                                                 ‫بودند و گویا هنوز هم اسمشان در روزنامهها میآید‪».‬‬
‫م ‌یکرد‪ ،‬جلوی خودش را بگیرد تا نگوید تابســتان گذشته در‬                                   ‫و«ااکونایلشاکزاایمًانًلواطبکینعیشاآسنـهـاتحیورازتفمشایرکرردوامنامیا بشعدیدتدر فیهسمریدچمشایمهن‬          ‫شــد‌های نبود اما اکنون فضا تغییر کرده و روای ‌ت عوارض رنجها‬                                           ‫«تأثیر اســتاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود‪.‬‬
‫فرانســه به قتل رسیده؛ حرفی که به نظرش در آن زمان درست‬                                                                                                                                            ‫و دردهای آن راحتتر شــده است‪ .‬کتاب «پسافاجعه» متعلق‬                                                    ‫غیاثی دربارۀ تزش میگوید‪« :‬بعد از آن ما را به فرانســه‬
‫م ‌یرســید‪ .‬او در کتاب «پسافاجعه» م ‌یکوشد این مشاهدات‬                                    ‫میگیرد که ه ‌مذاتپنداری و ه ‌مدلی با قربانیان تروما را برای همۀ‬                                         ‫بــه دو دهه پیش از جنبــش «م ‌ی تو» و روایتــی واقعی‪ ،‬زیبا و‬                                           ‫مسیوآیربدنورافزتمجاویدیرکداهن قشبًگا ًلاهتمحرقدییق‬  ‫آنجا به‬  ‫فرســتادند و در‬
‫غریب را توضیح دهد و برای این‌کار ســعی م ‌یکند‪ ،‬نظری ‌های‬                                 ‫ما بســیار دشــوار میکند‪ .‬فهمیدم که این ب ‌یاعتنایی یا جهالت‬                                            ‫جسورانه از فرآیند بهبود ســوزان برایسون و پژوهش فلسفی او‬                                                                                                   ‫ها بالا‬  ‫را دیدم که از پله‬
‫که بر مبنای آن خود‬   ‫اازساهوسیــ ًاتابمهردیسـراـبطت‌هادهیداوسـاـز آتن‪،‬دافمارعیکنکده‬       ‫نیست که ســبب عدم ه ‌مدلی فراگیر با قربانیان تروما میشود‪،‬‬                                               ‫دربارۀ تروماست؛ موضوعی میا ‌نرشت ‌های دربارۀ ماهیت هویت‪،‬‬                                               ‫کرده بودم که با پروفســور پیر جورج کاستکس که استاد‬
‫م ‌یتواند با خشونت‬                                                                        ‫و‬   ‫دکیهگبراانسـ(ـمرـکـثوًا ًلبدفررمهنورگد بیــخراد‌هطدراارتیخدرشآـمـروینکات‬  ‫عدم ه ‌مدل ‌یای‬           ‫خاطرات‪ ،‬جامعه‪ ،‬و تروما‪ .‬برایســون شــرح م ‌یدهد چگونه در‬                                               ‫بنامی بود‪ ،‬تز بگیرم وقتی ایشــان را دیدم‪ ،‬پرسیدم‪ :‬شما‬
‫ویران و بر اثر ارتباط با دیگران دوباره از نو ســاخته شــود‪ .‬به‬                            ‫یا‬                                                                            ‫قربانی کــردن‬             ‫پسافاجعۀ خشونت ناشــی از تعرض جنسی‪ ،‬هویتش نابود شد‬                                                     ‫کاستکس هستید؟ پاسخ داد‪ :‬برای چه میپرسی؟ گفتم‪:‬‬
‫اعتقــاد او نوشــتن از تروما نه تنها دیدگا‌ههای پذیرفته شــده‬                             ‫در مــورد اردوگاههای مرگ در آلمان و لهســتان و دیگر جاها)‬                                               ‫و چگونه کوشید تا آن را از نو بسازد‪ .‬برایسون در موخرۀ کتابش‬                                             ‫میخواهم با شما صحبت کنم‪ .‬گفت‪ :‬اتاق سوم اتاق من‬
‫دربــارۀ محدودی ‌تهای زبان و منطق بلکــه فر ‌ضهای رایج‬                                    ‫تقویت هم میشود‪ .‬ریشۀ این عدم ه ‌مدلی ترس فعال ماست از‬                                                   ‫مژانیوگیوۀی‪۱‬د‪۲6۰۰‬مداهوپدوسساـزـایتنوکههکمتاکارب راشب(راسیونزاانشـوـرهافرفسََزتانتداه دپر)‪۷‬در‪۲‬‬          ‫است‪ .‬بســیاری از ایرانیها پایاننامۀ خود را با پروفسور‬
‫دربارۀ رو ‌ششناسی مناسب برای کار تحقیقی را هم به چالش‬                                     ‫ه ‌مذاتپنداری با کســانی که سرنوشت شومشان ما را وا م ‌یدارد‬                                             ‫خانهشان در چند کیلومتری کالج دارموث با چاقو کشته شدند‪.‬‬                                                 ‫ژیلبر لازار میگرفتند‪ .‬گفتــم‪ :‬به ای ‌نجا آمد‌هام تا ادبیات‬
‫م ‌یکشد‪ .‬به همین سبب از مجموع ‌های از چیزهایی که آ ‌نها را‬                                ‫اذعان کنیم که ما هم مهاری بر سرنوشــت خویش نداریم‪ ».‬به‬                                                  ‫این واقعه نشــان م ‌یدهد‪ ،‬خشــونت نه تنها اتفاقی و تصادفی‬                                              ‫فرانســه بخوانم‪ .‬گفت‪ :‬خیلی سخت است و من سختی‬
‫رو ‌ششناس ‌یهایمکملم ‌یداندنیزاستفادهم ‌یکند؛چیزهایی‬                                      ‫اعتقــاد او با این حال بازماندگان تروما باید شــنوندگانی ه ‌مدل‬                                          ‫نیست بلکه همواره از آنچه فکر میکنیم به ما نزدیکتر است‪.‬‬                                                ‫را دوست داشــتم و او این را چندین بار به رخ من کشید‬
‫مثل «فرآیند کنار آمدن» خودش‪ ،‬تحلی ‌لهای فرهنگی‪ ،‬نقادی‬                                     ‫بیابند تا بتوانند تاب آورند و ادامه دهند و مینویســد‪« :‬کنار هم‬                                          ‫سوزان برایســون‪ ،‬استاد فلســفه در کال ‌ج دارتموث و استاد‬                                               ‫و گفت‪ :‬این مشکل را خود انتخاب کردی‪ .‬اینجا سوژه‬
‫فمینیستی‪ ،‬نظری ‌هپردازی فلسفی دربارۀ ماهیت خود و بررسی‬                                    ‫قورتالراداشد بنــقراطعیهکهناــیار آخمو ِِددمنتالزاطشرییــشقدهب‪،‬هنیداسزـمـندتفدراآیدنندریاوادیآتوری ایز‬  ‫مهمان دانشــگا‌ههای پرینســتون‪ ،‬نیویورک و تافتز اســت‪ .‬او‬                                              ‫را مثل ایران ما به دانشــجو نم ‌یدهیم‪ ،‬دانشجو باید به ما‬
‫مطالعــات کلینیکی و عص ‌بشناســانۀ ترومــا‪ .‬این کتاب در‬                                                                                                                                           ‫ه ‌مچنین ب ‌هعنوان پژوه ‌شگر علوم انســانی با مؤسسۀ مطالعات‬                                            ‫سوژه ارائه کند و شما نام نویسندگانی که دوست دارید را‬
‫حقیقت حاصل نگاشتی از افکار سوزان برایسون در یک دهۀ‬                                            ‫تروماست که در آن کلام و احساس همگرا میشوند‪».‬‬                                                        ‫پیشرفتۀپرینستونهمکاریم ‌یکند‪.‬حوز‌ههایپژوهشبرایسون‬                                                      ‫بگویید‪ .‬من شیفتۀ استاندال بودم‪ .‬گفت‪ :‬خوب به هدف‬
                                                                                                                                                                                                  ‫فلسفۀحقوق‪،‬فلسفۀاجتماعی‪،‬اخلاقفمینیستی‪،‬نظریۀتروما‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫خشــونت جنســیتی‪ ،‬آزادی بیان و نفر ‌تپراکنی اســت‪ .‬علاوه‬
                                                                                                                                                                                                  ‫بر مقالات پژوهشــی در ژورنا ‌لهای تخصصی مطرح فلســفه‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫برایسونمقالاتینیزبرایمطبوعاتینظیرنی ‌ویور ‌کتایمز‪،‬گاردین‬

                                                                                                                                                                                                                               ‫و الجزیره نوشته است‪.‬‬

                     ‫گذشته دربارۀ تروما و بهبودی است‪.‬‬                                                                                                                                                                                        ‫ ‪W‬تقلا برای بازسازی‬                                         ‫و خال زدی و عنوان پایاننامۀ من شــد‪« :‬تأثیر استاندال‬
‫برایسون میگوید‪ ،‬زمانبندی پسافاجعه برای او خطی نبود‪:‬‬                                                                                                                                               ‫ســوزان برایســون میگوید چند ماه پس از تعرض جنســی‬
‫«دورههای زیادی از پیشــرفت و افول بــود‪ ،‬پیروزیها و عقب‬                                                          ‫ ‪ W‬پارادوک ‌سهای حافظۀ ترومایی‬                                                   ‫وقتی پشت کامپیوترش نشسته و خواسته برای اولین بار دربارۀ‬                                                ‫روی ژید»‪ .‬من هر دو را جدا از هم میشــناختم و حالا‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫باید تأثیر این دو را با هم بررسی میکردم‪ .‬همسرم سختی‬
‫نشســتنها‪ ،‬بزرگ و کوچــک‪ ».‬میگوید در طــول این زمان‬                                       ‫ســوزان برایسون در کتاب «پسافاجعه» در پی واکاوی جنبۀ‬                                                    ‫آن اتفاق بنویســد‪ ،‬تنها چیزی که به ذهنش رسیده‪ ،‬فهرستی از‬                                               ‫بسیاری برای پایاننامۀ من متحمل شد‪ .‬از طرفی عاشق‬
‫خــودش و دیدگاههایش تغییر کرده‪« :‬اما به جای آنکه بخواهم‬                                   ‫کنشی گفتار در گواه ‌یهای تروماست؛ ای ‌نکه چطور از حافظه‬                                                 ‫تناقضات بود‪«:‬چیزها معنای خود را از دســت داده بودند‪ .‬فکر‬                                               ‫شــده بودم و با همســرم ازدواج کردم و از اینجا به بعد‬
‫نوشتههایقبل ‌یامراباتوجهبهفهمتاز‌هامتصحیحکنم‪،‬کوشید‌هام‬                                    ‫ســخن گفتن بر حافظه اثر م ‌یگذارد‪ .‬کنش ارتباطی شــهادت‬                                                  ‫کردم امکان داشــته به سبب جراحات ناشــی از آن اتفاق دچار‬                                               ‫مدیون ایشان هستم‪ .‬با وجود اینکه دبیر بود با من آمد و‬
                     ‫مسیر افکارم را نشان دهم‪.‬‬                                             ‫دادن از وقایــع ترومایی‪ ،‬خاطرات ترومــا را به روای ‌تهایی بدل‬                                           ‫ضایعۀ مغزی شــده باشم‪ .‬شــاید هم وضوح زیادی که در طول‬                                                  ‫کنارم ماند و پسر بزرگم ونداد هرمز به دنیا آمد‪ .‬خانواد‌هام‬
                                                                                          ‫م ‌یکند که درون دیدگاه بازمانده از جهان و احســاس هویتش‬                                                 ‫آعنمتیهقًًاا دجرممتانجدرهبکهننکــرددههباوزدمجبهاامن بنهممانندهمب ‌یوددادو‪.‬ت»صدوریاردایمهرموشیگنوایمدا‬  ‫به خوبی فرانســه را صحبت میکنند‪ .‬با دختر آندره ژید‬
                     ‫ ‪W‬اهمیت روایت اول شخص‬                                                ‫جای م ‌یگیرند‪ .‬شهادت دادن ه ‌مچنین کمک م ‌یکند‪ ،‬بازمانده‬                                                                                                                                                       ‫ملاقات کردم‪ .‬این کار بســیار ســخت شروع شد و باید‬
‫«پسافاجعه» روایت اول شخص ســوزان برایسون است از‬                                           ‫دوباره بخشــی از یک اجتماع شود و با دیگران از نو پیوندهایی‬                                              ‫که به امید کســب معنا و تسلی به فلســفه پناه برد اما در فلسفه‬
‫بازسازی خودی فروپاشیده در تروما‪ .‬فصل اول که تحلیلی است‬                                    ‫از جنس اعتماد و ایمان برقرار کند‪ .‬با این همه برایســون معتقد‬                                            ‫نه معنا یافت و نه تســلی‪« :‬آیا قوای عقلی من فروپاشیده بود؟‬                                             ‫کتابهای اســتاندال را از حفظ بودم تا میفهمیدم کدام‬
                                                                                          ‫اســت چالش یافتــن زبانی که بــا آن بتوان به درســتی تجربۀ‬                                                                                                                                                     ‫فکر را از ژید برداشــته است‪ .‬بهخصوص که خود آندره‬
‫از مسائل فلسفی برخاسته از تعرض و پسافاجعۀ بلافاصله بعد‬                                    ‫ترومایی را بازگو کرد‪ ،‬هرا ‌سانگیز اســت‪« :‬آخر چگونه م ‌یتوان‬                                            ‫یا این فروپاشــی عقل بود؟ نمیتوانستم توضیح بدهم بر من چه‬                                               ‫ژید در خاطرات خود نوشته بود هر جا هر شباهتی حتی‬
‫از آن‪،‬در دو سال اول پس از تعرض نوشته شده است‪ .‬این فصل‬                                     ‫از امــر نگفتنی گفت‪ ،‬بدون آ ‌نکه بخواهیــم آن را گفتنی و قابل‬                                           ‫رفته اســت‪ .‬بیهیچ دلیلی به من حمله شده بود‪ .‬من از اجتماع‬                                               ‫یک شباهت میبینند‪ ،‬میگویند که من را تحتتأثیر قرار‬
‫به این موضوع میپردازد که چگونه تروما پای ‌هایترین فرضهای‬                                  ‫فهم جلوه دهیــم؟ پارادوک ‌سهای حافظۀ ترومایی‪ ،‬تحلیل را به‬                                               ‫انســانی به بیرون پرتاب شــده بودم و جایی فرود آمده بودم که‬                                            ‫داده اســت‪ ،‬زندگی به خودم هیچ چیز یاد نداده است که‬
‫فرد دربارۀ جهــان را از جمله باورهایش دربــارۀ توانای ‌یاش در‬                             ‫کچاارلنمش ‌یمآین‌یدکتاشـمـثنلدًا‪.‬جمفمالهۀیمشـمـاعرملوولتمِادلابزواز‪،‬مناوینسونهدۀویفراتندسیوگریبرها‬      ‫ورای ســپهر اخلاق بود‪ ،‬ورای سپهر اتفاقاتی که میشد فهمید‬                                                ‫همه را مدیون این و آن باشم؟ وی به جز استاندال مدیون‬
‫کنترل آنچه بر او اتفاق م ‌یافتد از هم میپاشاند‪ .‬فصل دوم ارائه‬                                                                                                                                                ‫و پیشبینیشان کرد؛ نم ‌یدانستم چطور بازگردم‪».‬‬                                                ‫داستایفســکی‪ ،‬نیچه و‪ ...‬هم بود‪ .‬کار من سختتر بود‬
‫و دفاع از روششناس ‌یای اســت که برایسون در کتاب استفاده‬                                                                                                                                           ‫که چیزهای‬  ‫ظا بهررًًاایبسدیوهنیمو‌یآگوشیــدنادریمقجامهافینلراس بوگیفرکدار‪ -‬چشیایزهنابیوید‬              ‫چون آندره ژید این ســخن را میگفــت‪ .‬بعدها فهمیدم‬
‫کــرده‪ .‬او در این فصل اســتدلال میکند که برای کمک به فهم‬                                                                                                                                          ‫مثل ماهیت‬                                                                                              ‫که خــودش خود را بهتر م ‌یشناســد و زندگی چیزی به‬
‫تروما و قربانی شدن استفاده از روایتهای اول شخص ضرورت‬                                                                                                                                              ‫زمان یا رابطۀ کلمات و اشــیا‪ -‬و آنها را تبدیل کند به مســائلی‬                                          ‫او نیاموختــه بود چون آندره ژیــد کتابی بود‪ .‬تنها کتاب‬
‫دارد‪ .‬در فصلهای ســوم و چهارم از کارکرد درمانی روایتهای‬                                                                                                                                           ‫سراپا عجیب و معماگونه اما حالا که در مقابلش چیزی به غایت‬                                               ‫میخواند و یادداشت میکرد‪».‬‬
‫تروما ســخن میگوید و در فصل پنجم به نقــش این روایتها‬                                                                                                                                             ‫غریب و تناقضآمیز رخ داده بود‪ ،‬فلسفه برای اعادۀ این احساس‬                                               ‫غیاثی پس از بازگشت به ایران تا هنگام بازنشستگی‬
‫در برساختن و تغییر دادن اســتعارههای فرهنگی و هنجارهای‬                                                                                                                                                              ‫که جهان خانۀ اوست به کار نمیآمد‪.‬‬                                                     ‫با سمت اســتاد تمامی در دانشگاه تهران و‪ ‬چندین سال‬
‫سیاســی میپردازد‪ .‬در فصل ششــم هم تنش میان کارکردهای‬                                                                                                                                                                                                                                                     ‫نیــز در دورۀ دکتری دانشــگاه آزاد اسلامی واحد علوم و‬
‫گوناگون روایت را بررسی میکند؛ ب ‌هویژه تنش میان زیستن برای‬                                                                                                                                                          ‫ ‪ W‬سرکوب فرهنگی خاطرات خشونت‬                                                         ‫تحقیقــات به تدریس زبان و ادبیات فرانســه اشــتغال‬
‫گفتن و گفتن برای زیستن‪ ،‬یعنی تنش میان به دست دادن روایتی‬                                                                                                                                          ‫بعــد از اینکه ســوزان برایســون نجات پیدا کــرد و او را به‬
‫دقیق برای شــهادت دادن و توانایی از نو روایت کردن داستان به‬                                                                                                                                       ‫بیمارســتان گرنوبل بردند‪ ،‬اطرافیان و دوستانش به دفعات به او‬                                            ‫داشت‪ .‬محمدتقی غیاثی علاوه بر فرهنگهای فرانسه‪-‬‬
                                                                                                                                                                                                                                                                                                         ‫فارســی و کتابهای کم ‌کدرس ‌یای که در آموزش زبان‬
‫گون ‌های که به بازمانده قدرت دهد‪ ،‬زندگ ‌یاش را به پیش برد‪.‬‬                                                                                                                                        ‫میگویند چقدر خوششــانس بوده که زنده است و حتی مدتی‬                                                     ‫فرانسه منتشــر کرد‌ه اســت‪ ،‬ترجم ‌ههای پرشماری نیز‬
‫دربارۀ اهمیت کتاب‬    ‫«پ لسیــناتفیارجلع‪،‬ها»ستمادیفگلویسدف‪:‬ه«دانواقشعًًگاابهایکدنتیکتکابت‬                                                                                                          ‫کوتــاه خودش هم همین بــاور را داشــت‪ .‬او میگوید آن موقع‬                                               ‫از آثار ادبی نویســندگان فرانســه در کارنامــۀ پربار خود‬
‫برایسون را بخوانید‪.‬‬                                                                                                                                                                               ‫گاه و ناخودآ گاه‬  ‫تدنرهبادذنـهـِِنشخوهدمآ‬  ‫هنوز نم ‌یدانسته چطور تروما نه‬                              ‫دارد‪« .‬خدایان تشــن ‌هاند» آناتول فرانس‪« ،‬سهم سگان‬
‫در عصر خشونتهای بیهدف‪ ،‬در زمانۀ ‪#‬من‪-‬هم و تردیدهای‬                                             ‫نسوشزار بنرججخ‪/‬ی‪.‬ش‪۴‬بور‪۸‬نا‪۱‬پیتصسسوفواباحفنز‪/‬ها‪/‬تسارج‪۰‬خج‪۷‬عتم‪۱‬هنۀهازخاموریدرتوصماائنمی‬                 ‫باقــی م ‌یماند‪:‬‬                           ‫قربانــی را تعقیب میکنــد که‬                                ‫شکاری» امیل زولا‪« ،‬دلهرۀ هستی» آلبر کامو‪« ،‬هفتۀ‬
‫نظاممنددرروای ‌تهایتجاوز‪،‬تحلیلروشنگربرایسونازفرآیند‬                                                                                                                                               ‫«نم ‌یدانستم که بدترین اتفاق ‪ -‬یعنی پسافاجعۀ خشونت با درد‬                                              ‫مقدس» لویی آراگون و «نقد تکوینی» لوسین گلدمن از‬
‫بازسازی زندگی پس از خشونتهای فاجعهبار بیش از هر زمان‬                                                                                                                                              ‫تصور ناپذیرش‪ -‬هنوز ســروکل ‌هاش پیدا نشده است‪ ».‬برایسون‬                                                ‫جمله ترجمههای او هستند‪.‬‬
‫دیگری بههنگام است‪ .‬این کتاب پرقدرت و پرارزش است‪».‬‬                                                                                                                                                 ‫میگوید یکی از دشــوارترین جنبهها در فرآینــد بهبودش از آن‬
   1   2   3   4   5   6   7   8