رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > ادبیات،کتاب،فلسفه و فرهنگ : دوست محمود و همکار شاملو

دوست محمود و همکار شاملو

درباره “پرویز مسجدی”

پرویز مسجدی، داستان‌نویسی که ۳۰ بهمن در ۸۶ سالگی درگذشت، چند سال پیش در گفت‌وگویی که مجتبی نریمان، ناشر و مدیر مجلۀ نوپا و فرخنده آقایی، داستان‌نویس با او داشته‌اند به نکات مهمی دربارۀ خودش و فضای دهه‌های گذشته پرداخته است.
مسجدی که متولد ۱۳۱۷ در تهران بود دربارۀ مهاجرت‌شان به آبادان می‌گوید: « من تا ششم ابتدایی در تهران مدرسۀ صابر درس خواندم. سال ۱۳۳۲ همراه خانواده به آبادان رفتم. دیپلم را از دبیرستان رضا در آبادان گرفتم. سپس در خرمشهر از مدرسۀ عالی بازرگانی فارغ‌التحصیل شدم.» در ادامه دربارۀ چگونگی شروع نوشتن می‌گوید: «درست یادم نیست از کِی شروع به نوشتن کردم. یادم هست که هنوز به سربازی نرفته بودم. پس باید شانزده، هفده ساله بوده باشم. بیش‌ترِ شب‌ها با دوستان قرار می‌گذاشتیم و نوشته‌های خود را رد و بدل می‌کردیم. یک کیف سامسونیت داشتم که پر از یادداشت بود. خیال داشتم وقتی بازنشسته شدم از این یادداشت‌ها برای نوشتن استفاده کنم اما همان یادداشت‌های جوانی‌ام را که مضمون فلسفی هم داشت، زمانی که در خرمشهر جنگ شروع شد به همراه همۀ زندگی‌مان جا گذاشتیم. در همان سال‌ها یعنی سال ۱۳۳۹ داستان دیوار را در مجلۀ اطلاعات جوانان چاپ کردم.» او دربارۀ چگونگی ورودش به قضای ادبی هم گفته است: «در سال‌های ۴۷ و ۴۸ جُنگ‌های ادبی زیادی منتشر می‌شد. در اهواز جُنگ صدا. در اصفهان جُنگ چاپار، در رشت جُنگ بازار و در آبادان هم جُنگ هنر و ادبیات جنوب که زیر نظر من بود. در آن سال‌ها، کنار شط خرمشهر دکه‌هایی بود که چای و قلیان داشت و گاه شام مختصری مثل نیمرو برای‌مان درست می‌کرد. صاحب یکی از این دکه‌ها شباهتی به نیما یوشیج داشت. بچه‌ها اسم آن‌ را گذاشتند «دکه نیما». شب‌ها آن‌جا جمع می‌شدیم و در مورد ادبیات صحبت می‌کردیم. یک کتاب‌فروشی هم در اهواز بود به نام کارون. دوستان جمع می‌شدند آن‌جا و نقد کتاب می‌کردیم اما بعدها فهمیدیم، شاگردش ساواکی بود و بچه‌ها را لو داد. در آن جلسه تصادفاً من نرفتم اما باقی بچه‌ها را گرفتند از جمله نسیم خاکسار، ناصر موذن و عدنان غریفی که دو سال زندانی کشیدند.»
مسجدی می‌گوید نویسندگان مورد علاقه‌اش بالزاک، دیکنز، آلن پو و کافکا بودند و از نویسندگان ایرانی صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی، محمود دولت‌آبادی و… را دوست داشته و احمد محمود که از دوستان نزدیکش بود که آشناییِ آن‌ها در تهران و توسط ناصر موذن اتفاق افتاد. مسجدی دربارۀ تأثیر زندگی در آبادان بر داستان‌هایش گفته اغلب داستان‌هایش از زندگی کارگران الهام گرفته: «به عنوان نمونه داستان کوتاه من به نام «چاووش» از وضعیت ناشی از طرح دکتر اقبال معروف به «سالی دو ماه» که به کارگران لطمه زد، الهام گرفته.» او در ادامه دربارۀ تأثیر صنعت نفت برظهور نویسندگان صاحب سبک می‌گوید: «صنعت نفت به‌طور مستقیم بر نویسندگان مقیم خوزستان در شهرهای آبادان، ماهشهر، مسجدسلیمان و آغاجری تأثیر مستقیم گذاشته است.» مسجدی دربارۀ داستان‌های جنگ یا جنگ‌نویسی هم می‌گوید: «اولین داستان جنگ عراق و ایران به ‌نام «داوطلب» را در سال ۱۳۶۱ من نوشتم که بعد از آن جَنگ‌نویسی مُد شد. الان هم رمان «وقتی جنگ شروع شد» در بازار است.» در نهایت دربارۀ دوری‌اش از محافل ادبی گفته: «با محافل ادبی آشنایی نداشتم. چون من در آبادان زندگی می‌کردم و محافل ادبی در تهران فعالیت می‌کردند. من تمام کارهایم را برای شاملو می‌فرستادم، ایشان هم داستان‌هایم را در خوشه به چاپ می‌رساند. یک روز منزل یکی از دوستانم بودم که جناب زهرایی، مدیر انتشارات نیل آن‌جا بودند. یک یادداشت به من دادند و گفتند، برو انتشارات نیل کتابت رو بگیر! که بعد متوجه شدم، کتاب «بازی هر روز» را چاپ کرده‌اند. با همان لهجه مشهدی گفت: مو کارهای تونه دوست دارُم. من در جریان چاپ این کتاب نبودم. زهرایی خودش به فکر افتاده بود و داستان‌ها را جمع‌آوری کرده و نوشته بود، چاپ اول مجلۀ خوشه، چاپ دوم انتشارات نیل.»

sazandegi

«پست قبلی

پست بعدی»

پست های مرتبط

درفش ایران

تخت جمشید؛ بنایی به بهانه نوروز جمشیدشاه، پادشاه اساطیری ایران‌زمین روزی که…

۲۵ اسفند ۱۴۰۳

تشکیل نهاد حکمیت

دادرسی در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران تهران نهاد داوری و حکمیت در انجمن…

۲۴ اسفند ۱۴۰۳

‌معاویه در عصر هوش مصنوعی

بررسی اهداف ساخت سریال جنجالی معاویه با استناد به دو کتاب تازه…

دیدگاهتان را بنویسید