به یاد “ایرج افشار”
ایرج افشاریزدی، محقق شناخته شده کتاب پرکارترین نویسنده در زمینه فرهنگ و ایرانشناسی است که بسیاری از پژوهشگران عرصه ایرانشناسی جهان در آثار خویش وامدار او بوده و هستند. سازندگی به مناسبت سالروز درگذشت این محقق برجسته به بخشی از زندگی و آثار او پرداخته است.
مهر سال ۱۳۰۴ در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد، پدرش مجله آینده را تهیه و منتشر میکرد بنابراین از زمانی که خود را شناخت شاهد رفتوآمد بزرگان حوزه فرهنگ و ادب در خانهشان بود. او به مدرسه «فیروزبهرام» رفت و در این دوران شاگرد اساتید مهمی چون ناتلخانلری، ذبیحالله صفا، جواد تربتی، ابراهیم کوکلان و عبدالله رهنما بود. در همان دوران بود که وارد انجمن ایرانشناسی شد و اندیشهورزی در او شکل گرفت. پس از پایان تحصیلات در رشته حقوق به عنوان کتابدار کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران توانست سطح کیفی و کمی کتابخانه را بالا ببرد. محمدتقی دانشپژوه، استاد دانشگاه تهران و پدر نسخهشناسی ایران درباره او مینویسد: «کارهای عجیبی از ایشان دیدم که شبیه معجزه بود، ایشان در عرض دو هفته به شناختن کتابهای کتابخانه مشغول شد و همه آن را از نظر گذراند و دانست که جای هر کتابی کجاست. چون در آن موقع استفاده از فیش و فیشیهدان در میان استادان و دانشجویان چندان معمول نبود، ناچار خودمان کتابها را به دانشجویان و استادان معرفی میکردیم. وجود ایشان باعث شد که کتابخانه پیشرفت کند و کتابهای زیادی خریداری شود». مدتی رئیس کتابخانه دانشسرای عالی بود و تا سال ۱۳۴۴ ریاست مرکز تحقیقات کتابشناسی دانشگاه تهران، فهرستنگاری کتابهای چاپی فارسی دانشگاه هاروارد، ریاست کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران را بر عهده داشت. تا دهه ۴۰ حدود ۶۶ کتاب چاپ کرد و تاکنون بیش از ۳۵۰ عنوان تصحیح، گردآوری و نگارش کتاب و صدها مقاله به نام او ثبت شده است.
در نگاه شفیعیکدکنی
در غربالی که دکتر شفیعیکدکنی از مردان بزرگ قرن بیستم ایران در عرصه فرهنگ دارد ایرج افشار یکی از دانههای درشتی است که در کنار علامه قزوینی، سیدحسن تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، ابراهیم پورداود، علامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیعالزمان فروزانفر، سیداحمد کسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتلخانلری، غلامحسین مصاحب، علیاکبر دهخدا، صادق هدایت، ملکالشعراء بهار و نیما یوشیج قرار میگیرد. او میگوید: «بیآنکه وجه مشابهت خاصی با هیچ کدام ایشان داشته باشد یا تکرار یکی از آنها به شمار آید. او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی. پژوهشگران عرصه ایرانشناسی جهان در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیات فارسی، باستانشناسی، کتابشناسی و کتابداری و اطلاعرسانی همواره در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود. بزرگا مردا که او بود و دریغا و بسیار بار دریغا که به ۵۰ چهره ممتاز هم نمیتوان جای خالی آن یگانه را پر کرد».
سفر پیشگی
ایرج افشار بیش از ۶ دهه از عمر خود را به تحقیق پرداخت و در کنار آن هم شخصیت سفرپیشهای داشت. سفر فرصت شناخت بیشتر تاریخ را میداد و سفرنامهنویسی یکی از گونههای متنوع پژوهش او بود. سیروس علینژاد سال ۱۳۷۲ گفتوگویی با ایرج افشار داشته و در ابتدای آن مینویسد: «پیش از شروع مصاحبه وقتی درباره سفرهای مدام او میاندیشم، خیال میکنم یا دیگر نباید میل به سفر داشته باشد یا چندان سفر کرده است که دیگر بیسفر زندگی نمیتواند کرد. موضوع را که با او در میان میگذارم، میگوید: «سفر بخش عمدهای از زندگی من بوده است، اگرچه منعم نبودهام ولی در کوه و دشت و بیابان غریب هم نبودهام. جهان بگشتم، آفاق سر به سر دیدم اما کوشیدم که پس از بازگشت صفت جهاندیدگی نداشته باشم. در نگارش سفرنامه هم به دروغ نگراییدم. بارها و بارها پایمردی همسفران موجب شده که راههای دور و دراز را پیاده یا سواره رفتهام. درازترین سفرم در خارج از ایران با منوچهر ستوده و خانمها و آرش فرزندم بود که ۱۸ هزار کیلومتر شد. در درون ایران با ستوده چند سفر ۶ -۷ هزار کیلومتری رفتهام و هنوز هم آوارگی به کوه و دشت و بیابانم آرزوست و معتقدم که به قول انوری «سفر مربی مرد» است». او معتقد است که ایرج افشار این روحیه را از پدر خود به ارث برده است: «آنان که نامههای دکتر قاسم غنی را خواندهاند خوب به این موضوع واقفاند. دکتر غنی در نامهای به دکتر محمود افشار چنین غبطه میخورد: «خوشا به حال سرکار که حکم کواکب سیار را پیدا کرده هر روز در افقی طالع میشوید». راستی را که سفردوستان این روزگار، نه به پدر که نسبت به پسر غبطه میخورند». ایرج افشار در نهایت هجدهمین روز اسفند سال ۱۳۸۹ در ۸۵ سالگی پس از طی یک دوره بیماری در تهران از دنیا رفت.