Page 4 - 01-02-1404-1949 Sazandegi
P. 4

‫تازههای ادب و هنرکافه‬                                                                                             ‫سال هشتم شماره ‪1949‬‬                                         ‫‪04‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫دوشنبه اول اردیبهشت ‪1404‬‬

       ‫درخشش راویان فاجعه‬                                                                                                                                                                                                  ‫ویترین‪:‬معرفیکتاب‬

‫سمر ابوالعوف عکاس فلسطینی برندۀ جایزۀ عکس سال مطبوعات جهان ‪ ۲۰۲۵‬شد‬                                                                                                                   ‫نیهیلیسم طنازانه‬

                                                                                                                                                                                 ‫رمون کنو در آخرین روزها به موضوعاتی چون‬
                                                                                                                                                                                       ‫مرگ‪ ،‬تنهایی و معنای زندگی میپردازد‬

‫بیحســی و داروهای لازم تحت عمل جراحی قرار بگیرد‪ .‬محمود میگوید‪« :‬عمل‬                  ‫عکاس فلســطینی ســمر ابوالعوف با تصویری از‬
‫جراحــی را روی من انجام دادند‪ ،‬درحالی که بیدار بودم‪ .‬نمیتوانســتم درد را تحمل‬        ‫محمــود عجور‪ ،‬کودک غز‌های کــه در حمله رژیم‬  ‫بیژن مومیوند‬
‫کنم و با صــدای بلند فریاد م ‌یزدم»‪ .‬پس از انتقال به قطــر برای درمان‪ ،‬محمود در‬
‫دوحــه زندگی میکند و یاد گرفته با پاهایش بنویســد‪ ،‬بازی کند و درها را باز کند اما‬    ‫صهیونســیتی هر دو دســت خود را از دست داده‪،‬‬  ‫گروه اندیشه و فرهنگ‬
‫همچنان برای بسیاری از کارهای روزمره مانند غذا خوردن و لباس پوشیدن به کمک‬
‫نیــاز دارد‪ .‬او آرزو دارد روزی بتواند پروتز بگیرد و مانند ســایر کودکان زندگی کند و‬  ‫برنــده جایزۀ عکس مطبوعات جهان ســال ‪۲۰۲۵‬‬
‫میگوید‪« :‬همه چیز ســخت شــده‪ ،‬حتی غذا خوردن و رفتن به سرویس بهداشتی‪.‬‬                 ‫شــد‪ .‬این عکس نمایانگر رنج کودکان جنگ و صدای جوامع محلی در عرصه جهانی است‪ .‬سمر‬
‫اما سعی میکنم از پس شــرایط بربیایم‪ .‬زندگی را اینگونه مدیریت میکنم و کارهایم‬         ‫ابوالعوف‪ ،‬هنگام حضور در نمایشگاه آمستردام که عکس برند‌هاش در آن به نمایش درآمده بود‪ ،‬شاد‬
                                                                                                                                  ‫نبود‪.‬‬
                                               ‫را انجام م ‌یدهم»‪.‬‬                    ‫محمود عجور هنگام ثبت عکس‪۹ ،‬ساله بود و اکنون ‪ ۱۰‬سال دارد‪ .‬او در حمل ‌ۀ رژیم صهیونیستی‬
‫جایزۀ عکس ســال مطبوعــات جهــان (‪ )world press photo of the year‬در‬                  ‫به غزه بیش از یک ســال پیش‪ ،‬هر دو دســت خود را از دست داده است‪ .‬ابوالعوف م ‌یگوید‪ ،‬هنگام‬
‫هفتادمین سال خود‪ ،‬میزبان ‪ ۵۹‬هزار و ‪ ۳۲۰‬عکس‬                                           ‫گرفتن این عکس به چهار فرزند خود‪ ،‬ب ‌هویژه کوچکترینشان که‪۱۲‬ساله است‪ ،‬فکر میکرده و ادامه‬
‫از ســوی ‪ ۳‬هــزار و ‪ ۷۷۸‬عکاس از ‪ ۱۴۱‬کشــور‬                                           ‫م ‌یدهد‪« :‬وقتی به محمود نگاه میکنم‪ ،‬انگار به پســر خودم نگاه‬
‫بود‪ .‬موفقیت ابوالعوف نشــا ‌ندهندۀ سیاست جدید‬                                        ‫میکنم»‪ .‬ابوالعوف خود اهل غزه است؛ مانند بسیاری از سوژههای‬
‫مدیر مســابقه‪ ،‬جومانا الزین خوری اســت؛ او بر‬                                        ‫عکسهایش‪،‬ازمنطقهخارجشدهواکنوندرمجموع ‌هایمسکونی‬                                              ‫«آخرین روزها» سومین رمان رمون کنو‪ ،‬ترکیب منحصر بهفردی از طنز‪ ،‬بازیگوشی فکری‬
‫تشــویق عکاســان محلی تأکید دارد‪ ،‬نه عکاسانی‬                                         ‫در دوحه زندگی میکند که محمود و خانواد‌هاش نیز در آن سکونت‬                                   ‫و عمق فلســفی را به نمایش میگذارد‪ .‬این رمان که اولین بار سال‪ ۱۹۳۴‬منتشر شد‪ ،‬اغلب‬
‫که از کشــورهای غربی برای عکاسی وارد مناطق‬                                           ‫دارند‪ .‬او میگوید‪« :‬همیشه م ‌یدیدم که محمود با حسرت به بازی‬                                  ‫بهعنوان یکی از آثار کمتر شناخته شده و در عین حال بسیار نوآورانۀ کنو در نظر گرفته میشود‪.‬‬
‫بحرا ‌نزده میشوند و ســپس بازمیگردند‪ .‬خوری‬                                           ‫بچههــا نگاه میکنــد و دردش را حس م ‌یکــردم‪ .‬پس از موافقت‬                                  ‫این رمان در دور‌های نوشــته شــد که کنو از مکتب سوررئالیسم فاصله گرفته بود و به سبک‬
‫که پنج ســال پیــش این مســئولیت را بــر عهده‬                                        ‫محمود برای عکاسی‪ ،‬از مادرش خواستم زمانی که نور خورشید به‬                                    ‫خاص خود روی آورده بود‪ .‬او در این اثر با نگاهی فلســفی و طنزآمیز به موضوعاتی چون‬
‫گرفت‪ ،‬میگوید‪ :‬وقتی رســیدم‪ ،‬با خودم فکر کردم‬                                         ‫داخل خانهشان م ‌یتابد‪ ،‬او را خبر کند‪ .‬نتیجه‪ ،‬تصویری است شبیه‬                                ‫مرگ‪ ،‬تنهایی و معنای زندگی میپردازد‪« .‬آخرین روزها» مانند بسیاری دیگر از نوشتههای‬
‫چطور خود را مســابقه جهانی عکس مینامیم درحالی که بیشــتر برندگانمان مردان‬            ‫به مجسمههای کلاسیک که چهرۀ متفکر محمود را نشان م ‌یدهد‪،‬‬                                     ‫رمون کنو منعکسکنندۀ شــیفتگی او به زبان‪ ،‬ســاختار و پیچیدگی تجربه انسانی است و از‬
                                                                                                                                  ‫بیآنکه واقعیت تلخ آسیبهایش را پنهان کند»‪.‬‬      ‫طنز و پوچ برای کشــف مضامین جدی استفاده میکند‪ .‬نشر نی این رمان را با ترجمۀ مهسا‬
                                 ‫سفیدپوست از اروپا و آمریکا هستند؟‬                   ‫محمود عجور هم لحظۀ انفجار و از دست دادن دستانش را اینگونه توصیف کرده‪« :‬فکر میکردم‬           ‫خیراللهی منتشر کرده است‪ .‬رمون کنو‪ ۲۱ ،)Raymond Queneau /‬فوریه ‪ ۱۹۰۳‬در لو آور‪،‬‬
‫برای ایجاد تنوع بیشــتر‪ ،‬او جهان را به ‪ 6‬منطقه تقســیم کرد و عکاسان را موظف‬          ‫فقط زمین خورد‌هام اما خودم را روی زمین دیدم و خســته بودم و نم ‌یدانستم چه شده» او میگوید‪،‬‬  ‫فرانسهبهدنیاآمد‪.‬اونویسنده‪،‬شاعروریاض ‌یدانیبودکهبهخاطرآثارخلاقانهونوآوران ‌هاش‬
‫کرد تنها از محل فعالیت خود شرکت کنند‪ .‬همچنین داورانی از همان مناطق انتخاب‬            ‫ابتدا متوجه شــدت جراحاتش نشــده بود تا اینکه مادرش به او گفت هر دو دستش را از دست داده‬     ‫شناخته میشود‪ .‬کنو در ‪۱۷‬سالگی برای تحصیل در رشتۀ فلسفه به سوربن رفت و سال ‪۱۹۲۴‬‬
‫شدند‪ .‬به گفته خوری‪ ،‬گرچه داوری ب ‌هصورت ناشناس انجام میشود‪ ،‬این تغییرات به‬           ‫است‪ .‬محمود میگوید‪« :‬شروع کردم به گریه کردن‪ .‬خیلی ناراحت شدم و حالم از نظر روحی خیلی‬         ‫پسوسرئاازلیپایساتنید«وراخیناباسـنـرشبااتزو»ی‪،‬رابتاأآنسدیره بسرتوودنر‪،‬هژامیکنپِدِرووررا‪،‬ناینووتشانتگن ریا‪،‬آوغامزارکرسدــ‪ .‬رلوادبوئاطمدولسگترانوهۀ‬
‫شکلگیری دیدگاه تاز‌های نســبت به رقابت کمک کرده است‪ .‬در اولین سال اجرای‬              ‫بد شــد»‪ .‬وضعیت روحی او زمانی بدتر شد که مانند بسیاری از کودکان دیگر غزه‪ ،‬ناچار شد بدون‬
                                                                                                                                                                                 ‫او با برتون تا جایی پیش رفت که با خواهرزن برتون ازدواج کرد اما به مرور در یافت سورئالیسم‬
                                                                                                                                                                                 ‫دس ‌توپایش را در نوشتن بسته است و با گروه اختلاف نظر پیدا کرد و نخست با برتون و بعد‬
                                                                                                                                                                                 ‫بــاتماماعضایگروهارتباطشراقطعکردودرســال‪ ۱۹۳۳‬اولیــناثرخودرابانام«علف‬
                                                                                                                                                                                 ‫هرز» منتشر کرد‪ .‬پس از نگارش چند اثر دیگر‪ ،‬نام کتو در محافل پاریس بر سر زبانها افتاد‬
                                                                                                                                                                                 ‫و او بهعنوان مترجم و ویراســتار در انتشــارات گالیمار مشغول بهکار شد‪ .‬کنو در سال ‪۱۹۶۰‬‬
                                                                                                                                                                                 ‫به همراه فرانســوا لولیونه گروه اولیپو (‪ )Oulipo‬را تأســیس کرد که هدف آن ترکیب ادبیات و‬
                                                                                                                                                                                 ‫ریاضیات برای خلق فرمهای جدید ادبی بود‪ .‬رمون کنو ســرانجام‪ ۲۵‬اکتبر‪ ۱۹۷۶‬در پاریس‬
                                                                                                                                                                                 ‫آبی» اشاره کرد‪.‬‬  ‫به «زازیدر مترو» و «گلهای‬    ‫ندرشگــذرشنــی ایت‪.‬نازدومکشتـاـهبوورتکرتیان آبثهاِِار ایو م«دیوترواازن‬
                                                                                                                                                                                 ‫پیشتر با ترجمۀ‬   ‫روئی» و «یکشنۀ زندگی» او را‬
                                                                                                                                                                                 ‫مهسا خیراللهی منتشر کرده اســت‪ .‬داستان «آخرین روزها» حول محور شخصیت ونسان‬
                                                                                                                                                                                 ‫توکدن‪ ،‬دانشجوی فلسف ‌های از شهر لو آور (زادگاه کنو) است که برای تحصیل به پاریس آمده‬
                                                                                                                                                                                 ‫اســت‪ .‬او که خجالتی و منزوی است‪ ،‬با دوســتانش روئل و هوبلین زندگی میکند‪ .‬روئل‬
                                                                                                                                                                                 ‫جوانی جســور و جذاب است‪ ،‬درحالی که هوبلین شخصیتی مرموز دارد‪ .‬یکی از مکانهای‬
                                                                                                                                                                                 ‫مهمدررمان‪،‬کاف ‌هایاســتکهشخصیتهادرآنجمعمیشوند‪.‬آلفرد‪،‬پیشخدمتکافه‪،‬‬
                                                                                                                                                                                 ‫علاقهمند به طالعبینی اســت و با دیدی فلسفی به زندگی و سرنوشت مشتریان نگاه میکند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                 ‫اوتنهاشخصیتیاستکهباآ گاهیوبینشبهزندگیدیگرانمینگردوپیشبینیهاییدربارۀ‬
                                                                                                                                                                                 ‫آینده آنها ارائه م ‌یدهد‪ .‬در سوی دیگر داستان‪ ،‬سه شخصیت مسن به نامهای برابان ‪ ،‬تولوت‬
                                                                                                                                                                                 ‫و برنوییر حضور دارند‪ .‬برابان‪ ،‬کلاهبرداری ســالخورده است که به دنبال انجام یک معامله‬
                                                                                                                                                                                 ‫بزرگاست‪.‬تولوت‪،‬معلمتاریخبازنشست ‌هایاستکههرگزسفرنکردهوازاینبابتاحساس‬
                                                                                                                                                                                 ‫کمبودمیکند‪.‬برنوییرنیزمردیثروتمندوبانفوذاست‪.‬اینسهنفردرتلا ‌شاندتادرروزهای‬
                                                                                                                                                                                 ‫پایانیعمرشانبهزندگیخودمعناببخشند‪.‬رمانبامرگاینسهشخصیتبهپایانم ‌یرسد‪،‬‬
                                                                                                                                                                                 ‫درحالی که ونسان و روئل پس از اتمام تحصیلاتشان برای خدمت سربازی آماده میشوند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                 ‫آلفرد نیز با استفاده از دانش طالعبینی خود‪ ،‬پولی را که پدرش در گذشته از دست داده بود‪ ،‬در‬
                                                                                                                                                                                 ‫بهجازنمعدگۀ فیرانخوسدهاددارممهیامنۀ‌یددهودج‪.‬نکنوگ‪،‬بجاهاانستیادراِِبیهتنمامامی‪،‬درش‬  ‫مســابقاتاس ‌بدوانیجبرانمیکندو‬
                                                                                                                                                                                                                                                                    ‫«آخرین روزها» تصویری مینیاتوری از‬
                                                                                                                                                                                 ‫میگذارد‪ .‬گف ‌توگوهای شخصیتها پر از شــو ‌خطبعی و طنز است‪ ،‬حتی زمانی که دربارۀ‬
                                                                                                                                                                                 ‫پایان روز بحث میکنند‪ .‬کنو از این شخصیتها برای کشف پرسشهای وجودی‪ ،‬پوچ بودن‬
                                                                                                                                                                                 ‫شرایط انسانی و در نهایت پایان اجتنابناپذیر همه چیز استفاده میکند‪ .‬این رمان همچنین با‬
                                                                                                                                                                                 ‫ایدۀ فروپاشی اجتماعی دس ‌توپنجه نرم میکند‪ ،‬با این حال هرگز آشکارا آخرالزمانی نیست‬
                                                                                                                                                                                 ‫‪ -‬بلکه سرشار از شوخطبعی و طنز است‪ ،‬حتی در مواجهه با ویرانی اجتنابناپذیر‪« .‬آخرین‬
                                                                                                                                                                                 ‫روزها» با استفاده از طنز و پوچ‪ ،‬خواننده را به مواجهه با جدیت مرگ و زندگی به شیو‌های کمتر‬
                                                                                                                                                                                                  ‫مسترعاشرــافروازمتتفجکربرایناهتترزدباعنویتوتمأمیلکنادت‪ .‬اویجنوردمایِِ‪،‬ن‬
                                                                                                                                                                                                  ‫گواهی بر مهارت نویســنده در ارائۀ تفســیری‬
                                                                                                                                                                                                  ‫عمیق از زندگی از دریچۀ پوچی است‪ .‬کنو در‬
                                                                                                                                                                                                  ‫«آخرین روزها» خوانندگان را دعوت میکند تا‬
                                                                                                                                                                                                  ‫با مسألۀ پایا ‌نها درگیر شوند؛ نه فقط بهعنوان‬
                                                                                                                                                                                                  ‫یک پدیدۀ فیزیکی‪ ،‬بلکــه ب ‌هعنوان یک جنبۀ‬
                                                                                                                                                                                                  ‫غنی‪ ،‬پیچیده و اجتنابناپذیر از تجربۀ انسانی‪.‬‬

                                                                                                                                                                                                  ‫آخرین روزها‬

                                                                                                                                                                                                  ‫رمون کنو‬
                                                                                                                                                                                                  ‫ترجمۀ مهسا خیراللهی‬
                                                                                                                                                                                                  ‫نشر نی‬
                                                                                                                                                                                                  ‫‪ ۲۵۴‬صفحه‪ ۲۶۰ /‬هزار تومان‬
   1   2   3   4   5   6   7   8