حمله انقلابینماها به دیپلماسی

در بحبوحه تهدیدات نظامی و فشارهای خارجی، آنچه بیش از هر زمان دیگر به چشم میآید، تلاش بخشی از جریان سیاسی اندک است که در مسیر وحدت ملی سنگاندازی میکند؛ جریانی که گویی انسجام کشور را نه یک ارزش بلکه مانعی در برابر منافع گروهی خود میبیند. اینها امروز دیگر تنها صدایی پراکنده نیستند؛ آنها با رسانه، تریبون و جایگاه رسمی، در مسیری حرکت میکنند که ناخواسته یا عامدانه، همصداییشان با سیاستهای غربی و رسانههای ضدایرانی، انکارناپذیر شده است.
برای نمونه، حمله به مسعود پزشکیان، رئیسجمهور و سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه دولت، در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی جمهوری اسلامی، یکی از تازهترین مصادیق این مسیر رادیکال و خسارتبار است. درحالیکه پزشکیان در بخشی از صحبتهای تلفنی خود با انور ابراهیم، نخستوزیر مالزی از آمادگی ایران برای گفتوگو جهت احقاق حقوق ملت ایران سخن میگوید، بلافاصله، میثم نیلی، مدیرمسئول رجانیوز، برادر داماد ابراهیم رئیسی، در یک برنامه تلویزیونی و روی آنتن زنده صداوسیما گفت: «برادران دیپلمات، درحالیکه آمریکا ۸ ماه بود برای حمله برنامهریزی میکرد، ما در حال مذاکره بودیم؛ چرا برخی مسئولین ما در میانه جنگ میگویند آماده مذاکره هستیم. کدام مذاکره؟»؛ این پرسش البته ظاهر فریبندهای دارد اما در بطن خود، نه سوالی دیپلماتیک بلکه تلاشی برای تقابل با مسیر قانونی و مصالح کشور است.
اما حملات، صرفا به رئیسجمهور ختم نمیشود؛ تیرهای این جریان، مشخصا متوجه عباس عراقچی، وزیر خارجه دولت شده است. چهرهای با سابقهای پربار در پروندههای هستهای و دیپلماسی که اکنون با مسئولیتی خطیر روبهرو است. عراقچی، با پذیرش آتشبس در مناقشه اخیر با رژیم صهیونیستی، بهانهای شد برای حمله لفظی شدید از سوی حمید رسایی نماینده نزدیک به جبهه پایداری، که در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «اعلان جنگ و صلح از اختیارات رهبری است و دولتمردان حقی برای صلح ندارند!» این در حالی است که مواضع رهبری درخصوص دیپلماسی مشخص است. صداوسیما نیز در این میان، بیطرف نمانده و بعضا با پخش اظهارات جهتدار چهرههایی مانند میثم نیلی، خود را در صف حملهکنندگان به دولت و سیاست خارجی کشور قرار داده است. این روند، صداوسیما را از رسانه ملی به رسانه جناحی تنزل میدهد؛ رسانهای که به جای تلاش برای آرامسازی افکار عمومی، به میدان جنگ داخلی بدل شده است.
ادبیاتی از ایندست که عملا تهدید رسمی یک مقام دیپلماتیک کشور محسوب میشود، نهتنها نشانی از عقلانیت سیاسی ندارد، بلکه پیامآور خشونت و تشتت است؛ آنهم درست در لحظاتی که کشور بیش از هر چیز، به همدلی نیاز دارد.
این در حالی است که سرتیپ ابراهیم جباری، فرمانده سابق سپاه حفاظت رهبری، بهتازگی، صراحتا گفت: «کسی که مانع انجام وعده صادق۳ شد، رهبر عزیز بودند؛ و کسی که تصمیم به مذاکره غیرمستقیم گرفت نیز رهبر انقلاب بود.» آیا تندروهایی که امروز زبان به تهدید میگشایند، با این مواضع هم اختلاف دارند؟ یا صرفا از موضعی جناحی به دنبال بهرهبرداری سیاسی از هر موقعیتی هستند؟
یک حمله هماهنگ به انسجام ملی؟
از سوی دیگر، علیاکبر رائفیپور. این فعال رسانهای-سیاسی با ادبیاتی تهدیدآمیز نوشت: «نکته مهم اینجاست که ما اهل کوفه نیستیم؛ خودمان دهان ابو موسیاشعریها را خُرد خواهیم کرد و گوشمان بهصدای فرمانده است؛ چه برای جنگ چه برای صلح…»
فراموش نکنیم بسیاری از این چهرهها که امروز علیه دستگاه دیپلماسی کشور شعار میدهند، تنها چند هفته پیش حتی به فرمانده فقید، سردار شهید باقری نیز تاختند؛ شخصیتی که در بازطراحی ساختار دفاعی کشور، توسعه موشکی و بازدارندگی نقش کلیدی داشت، مورد حمله قرار گرفت فقط به این دلیل که نگاهش به مصالح ملی، با قرائت تندروها همخوانی نداشت.
رادیکالیسم دیجیتال در پوشش انقلابیگری
در ادامه این جریان حمله، خبرگزاری تسنیم که سالهاست گرایش نزدیک به طیف خاصی از اصولگرایان دارد، در گزارشی مدعی شد: «برخی حسابهای کاربری منتسب به منافقین، در پوشش اکانتهای سوپرانقلابی در حال القای شکست ایران هستند»؛ اگر این گزارش صحت داشته باشد، باید پرسید اینهمه هماهنگی میان ادبیات برخی از نمایندگان و فعالان رسانهای اصولگرا با این اکانتها چگونه ممکن شده است؟ آیا جز این است که تندروها با حرکات نسنجیده خود، خواسته یا ناخواسته، در پازل جنگ روانی دشمن بازی میکنند؟
علی تاجرنیا، فعال سیاسی اصلاحطلب، در گفتوگویی با رویداد۲۴، بهدرستی اشاره میکند: «تندروها در ایران در زمین تندروهای غربی بازی میکنند»؛ او با دقت تاکید میکند که این جریان، به جای تلاش برای انسجام، مشغول تفرقهافکنی است؛ درست همان چیزی که رسانههای خارجی به دنبالش هستند. اگر قرار باشد، نهادهای ناظر و حاکمیتی به درستی به این مساله ورود کنند، اکنون بهترین زمان است. هجمه به شخصیتهای قانونی، زیر سوال بردن روند تصمیمگیری کشور در حوزه جنگ و صلح، توهین به مقامات ارشد دیپلماسی و امنیت و نیز تلاش برای ایجاد شکاف در بدنه حاکمیت، همه و همه، نیاز به رسیدگی جدی دارند.
به هشدار تحلیلگران، فراموش نکنیم که هر تکهای از پازلی که این جریان میچیند، ممکن است حلقهای شود در زنجیر بیاعتمادی و از بین بردن همبستگی اجتماعی. سکوت در برابر آن، بهمعنای پذیرش نوعی ارتجاع سیاسی است؛ ارتجاعی که نه بر مبنای انقلاب اسلامی بلکه بر پایه انحصارطلبی جناحی بنا شده است. آیا امروز وقت آن نرسیده است که نهادهای امنیتی و شخصیتهای سیاسی مسئولیتپذیر، از حاکمیت قانون و انسجام ملی صیانت کنند زیرا در دنیای سیاست، بزرگترین خیانت آن است که کسی به اسم انقلابیگری، امنیت و وحدت را قربانی قدرتطلبی خود کند؟

