برای اولینبار در نظام مردسالارانه ژاپن، یک زن به نخستوزیری رسید. “سانائه تاکایچی” ۶۴ ساله، خود را پیرو “مارگارت تاچر” خوانده است. زنی که با ذهنی نظمگرا، نگاهی محافظهکار و زبانی بیپروا، روحملی، اعتقاد به خانواده و مسئولیت تاریخی را ترویج میکند و معتقد به دولت کوچک اما مقتدر است

روزی که سانائه تاکایچی با کت سرمهای و لبخندی خویشتندار در برابر مجلس ژاپن ایستاد و به عنوان نخستین زن در تاریخ این کشور سوگند یاد کرد، بسیاری از تحلیلگران گفتند: «ژاپن، بانوی آهنین خود را پیدا کرده است». تشبیه آسانی است؛ او خودش بارها گفته که از مارگارت تاچر الهام گرفته. اما در پس این شباهت ظاهری، نوعی بازآفرینی محافظهکاری قرن بیستم در قلب آسیای مدرن نهفته است. چراکه او نخستین زنی است که در کشوری با سنتهای مردسالارانه به بالاترین مقام اجرایی رسیده است. سانائه تاکایچی ۶۴ ساله نه از اشراف سیاسی برخاسته و نه از خاندانهای قدیمی حزب لیبرالدموکرات.مادرش افسر پلیس بود و پدرش کارگر یک کارخانه خودروسازی. او در دهه ۱۹۸۰ زمانی که اقتصاد ژاپن در اوج بود به سیاست علاقهمند شد و از همان دوران دانشجویی تحت تأثیر اندیشههای تاچر قرار گرفت؛ زنی که از خاستگاه طبقه متوسط به بالاترین جایگاه قدرت در بریتانیا رسید. برخلاف بسیاری از سیاستمداران حزبش از خانوادهای سیاسی یا ثروتمند نبود. او با تلاش فراوان وارد دانشگاه معتبر کوبه شد و با کار نیمهوقت، هزینه تحصیل و رفتوآمد طولانیاش را تأمین کرد.
او در دوران دانشگاه، نوازنده درامز در یک گروه موسیقی بود. تاکایچی طرفدار هوی متال و از گروههایی چون «دیپ پرپل» و «آیرن میدن» بهعنوان علاقههای موسیقایی خود یاد کرده است. او حتی یک بار در تلویزیون ملی آهنگی را اجرا کرد و همچنان علاقه شدیدی به موتورسیکلت و خودرو دارد. تاکایچی از همان آغاز در حزب لیبرالدموکرات، راه خود را از دیگران جدا کرد. او نه پوپولیست است و نه اصلاحطلب نرمخو. زنی است با ذهنی نظمگرا، نگاهی محافظهکارانه و زبانی بیپروا. در کابینههای پیشین، از جمله در دولت شینزو آبه، به عنوان وزیر امور داخلی سپس وزیر امنیت اقتصادی به سختگیری و دقت شهرت داشت.
مارگارت تاچر، نخستوزیر بریتانیا از ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ نهتنها اقتصاد کشورش را تغییر داد بلکه الگوی تازهای از سیاستورزی محافظهکارانه پدید آورد که بعدتر در آمریکا، اروپای شرقی و اکنون در شرق آسیا پژواک یافت. تاچر در برابر اتحادیههای کارگری ایستاد، خصوصیسازی را بهعنوان ستون اصلی بازسازی اقتصادی در دهه ۱۹۸۰ پیش برد و با جسارت گفت: «جامعه وجود ندارد، تنها افراد هستند». تاچر برای بسیاری از زنان سیاستمدارِ پس از خود، نماد قدرت و تصمیمگیری شد؛ زنی که نشان داد، میتوان در دنیایی مردانه حکومت کرد بیآنکه از قاطعیت کاست. تاکایچی نیز بیپرده میگوید که تاچر را «الگوی رهبری عقلانی و زنانه» میداند.
تاکایچی همانند تاچر، بر سه محور اصلی تکیه دارد: اول دولت مقتدر اما کوچک در اقتصاد. او خواهان کاهش مالیاتها و در عین حال افزایش بهرهوری در بخش عمومی است. دوم میهندوستی صریح. در کشوری که خاطره جنگ جهانی هنوز حساسیتبرانگیز است، تاکایچی از بازخوانی گذشته ژاپن ابایی ندارد و بر «غرور ملی» تأکید میکند و سوم نقش فعالتر ژاپن در جهان. او معتقد است که ژاپن باید از سایه دیپلماسی محتاطانه پس از جنگ بیرون بیاید و حضوری مستقلتر در صحنه جهانی داشته باشد، چیزی که یادآور شعار تاچر در دوران جنگ فالکلند است: «ما از قدرت خود شرمنده نیستیم». در حوزه اقتصادی، تاکایچی از سیاستهای آبه دفاع کرده اما بر خلاف بسیاری از تکنوکراتهای ژاپنی مایل است نقش بانک مرکزی را در تزریق پول به بازار تقویت کند؛ سیاستی که ترکیبی از کیینزیسم عملگرایانه و تاچریسم اقتدارگراست. او همچنین مخالف مهاجرت و حتی گردشگران خارجی است و خواستار محدودیت خرید املاک توسط غیرژاپنیهاست.
در کنار سیاستهای اقتصادی، تاکایچی دیدگاههای اجتماعی محافظهکارانهای دارد. او مخالف ازدواج همجنسگرایان است، با حفظ نام خانوادگی زنان پس از ازدواج مخالفت کرده و از بازنگری در تاریخ جنگ جهانی دوم حمایت میکند. این مواضع، او را به چهرهای محبوب در میان راستگرایان ژاپنی بدل کرده است. اما آنچه او را از بسیاری از محافظهکاران متمایز میکند، تواناییاش در ترکیب سنتهای ژاپنی با زبان مدرن سیاست است. او در سخنرانیهایش از مفاهیمی چون «روح ملی»، «نظم خانوادگی» و «مسئولیت تاریخی» استفاده میکند، بیآنکه از تکنولوژی، نوآوری و رقابت جهانی غافل شود. دیدگاههای تاکایچی درباره مسائل جنسیتی پیچیده است. او بهعنوان یک فمینیست شناخته نمیشود و مانند دیگر زنان محافظهکار در عرصه سیاست از جمله مارگارت تاچر و جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا از سیاستهایی حمایت کرده که منتقدان میگویند به تضعیف حقوق زنان منجر شده است.
تاکایچی هرگز از زن بودنش به عنوان ابزار تبلیغاتی استفاده نکرده است. او بارها گفته که «زن بودن نه امتیاز است، نه مانع؛ بلکه بخشی از واقعیت من است». این نگاه، برخلاف بسیاری از سیاستمداران زن، او را از شعارهای فمینیستی دور کرده و به سوی واقعگرایی سوق داده است. او در مصاحبهای گفته بود: «من نمیخواهم نخستوزیر زن باشم؛ من میخواهم نخستوزیری باشم که زن است». این جمله شاید خلاصهای باشد از فلسفه سیاسی او: ترکیب هویت شخصی با مسئولیت عمومی، بدون قربانی کردن هیچکدام.
اگرچه برخی فعالان، پژوهشگران و سیاستمداران نگراناند که دوران نخستوزیری تاکایچی تغییر چشمگیری برای زنان ژاپنی به همراه نداشته باشد اما واقعیت این است که نخستوزیری او نهتنها یک دستاورد تاریخی برای زنان ژاپن محسوب میشود بلکه نمادی از تغییر مسیر سیاسی کشور نیز بهشمار میآید. حزب لیبرالدموکرات در سالهای اخیر میان دو جریان اصلی در کشمکش بوده است: جناح عملگرای اقتصادی و جناح محافظهکار ملیگرا. تاکایچی بیتردید به جناح دوم تعلق دارد و از تقویت نیروهای دفاعی، اصلاح قانون اساسی صلحطلب ژاپن و گسترش همکاریهای راهبردی با ایالات متحده حمایت میکند. در عین حال، او برخلاف چهرههای خشن جناح راست، تصویری مادرانه و خونسرد از خود ارائه میدهد. ترکیبی از لبخندهای کنترل شده و باورهای تند. شاید به همین دلیل، رسانههای ژاپنی لقب «بانوی آهنین» را به او دادهاند؛ نه فقط به خاطر اقتدار بلکه به خاطر ظرافتی که اقتدارش را پنهان میکند.
با وجود آنکه تاکایچی اولین زن در رأس دولت ژاپن است، انتظار نمیرود سیاستهای او در جهت برابری جنسیتی باشد. او با ازدواج همجنسگرایان مخالف است و از نظام سلطنتی مردسالار حمایت میکند. با این حال درباره سلامت زنان و چالشهای شخصیاش در دوران یائسگی و ناباروری صریح سخن گفته است. او ناپدری سه فرزند و مادربزرگ چهار نوه است. مارگارت تاچر زمانی گفته بود: «رهبران برای محبوب بودن نمیآیند، برای تغییر میآیند». سانائه تاکایچی نیز ظاهراً همین را در ذهن دارد. او با صراحت اعلام کرده که «دوران ملاحظهکاری ژاپن» به پایان رسیده است. در کشوری که هنوز برابری جنسیتی در سیاست رؤیایی دوردست است، حضور او در رأس دولت نه فقط شکستن یک سقف شیشهای بلکه لرزاندن ستونهای سنت است. ژاپن، کشوری با ساختارهای بروکراتیک پیچیده، جمعیتی رو به پیری و اقتصادی درگیر رکود، نیازمند دگرگونی است. تاکایچی، با الهام از تاچر، میخواهد این دگرگونی را از بالا آغاز کند: با اصلاحات اقتصادی، بازتعریف نقش دولت و احیای روحیه ملی. اما چالشهای او کم نیستند. جناحهای لیبرال، اتحادیههای کارگری و فعالان حقوق بشر با بسیاری از دیدگاههای او مخالفاند. همچنین ساختار حزبی ژاپن به گونهای است که نخستوزیر باید دائماً میان مصالحه و اقتدار، تعادل برقرار کند. در عین حال محبوبیت او در میان نسلهای جوانتر به دلیل صداقت، صراحت و شفافیتش رو به افزایش است. او نهتنها سیاستمدار است بلکه نماد تداوم و تغییر است؛ کسی که میان سنتهای ژاپن و این دستاورد تاریخی در رهبری، توازن برقرار کرده است.
اما آیا او تاچر دیگری خواهد شد؟ هنوز زود است. تاچر در دوران رکود و بحران، اقتصاد بریتانیا را هرچند با هزینههای اجتماعی سنگین دگرگون کرد. تاکایچی باید با جمعیتی سالخورده، رشد اقتصادی نزدیک به صفر و روابط پیچیده با چین و آمریکا دستوپنجه نرم کند. اگر بتواند در این میدان پر از تضادها تعادل برقرار کند شاید روزی تاریخ بنویسد که «در قرن بیستویکم، تاچریسم از لندن به توکیو رسید».

